خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۲۹ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۲۹ سریال ترکی وصلت

به محض رفتن کرم، یالچین به سمت تحسین می رود و او را به خاطر این که امینه را وارد این ماجرا کرده تهدید می کند. عزیز به او می گوید: «این کاریه که کرم میخواد. بهتره آروم باشیم. » بعد از دو ساعت کرم قرارداد را مقابل عزیز و تحسین می گذارد و هردوی آنها بدون تعلل آن را امضا می کنند. امینه گریه می کند و کمک می خواهد که از پنجره ی کلبه ای که در آن زندانی شده، عبدالله گوشی ای داخل اتاق می اندازد. امینه فورا با یالچین تماس می گیرد اما از انجایی که کرم گوشی آن سه را گرفته نمی تواند با دایی اش ارتباط برقرار کند و بعد به فریده زنگ می زند. فریده همین که صدای او را می شنود خیالش راحت می شود و امینه به او می گوید که لوکیشن را برایش خواهد فرستاد. فریده هم لوکیشن را ماموران پلیس به اشتراک می گذارد. وقتی درد آلتان بیشتر می شود، صالح هم با ناراحتی قلبش را می فشارد. کمی بعد او شروع به خواندن نماز می کند… وقتی تحسین و یالچین و عزیز تنها می شوند، یالچین متوجه پیام فریده که گفته امینه را ماموران پلیس پیدا کرده اند می شود. عزیز در حالی که آرام و قرار ندارد مدام آلتان را می پرسد اما یالچین با ناامیدی به او چشم می دوزد. عزیز با تهدید به تحسین می گوید:  «دعا کن من آلتان رو صحیح و سالم پیداش کنم… »

سلطان و فیرات دوباره به آنتا سر می زنند و برایش گل می برند. آنها از این که کنار آنتا هستند و می توانند برای لحظه ای روی لبانش لبخند را بیاورند، خوشحال هستند. اما از طرفی احمد هم به خاطر وجود سلطان مدام کنار آنهاست که باعث عصبانی شدن فیرات می شود. عبدالله با پای پیاده به عتیقه فروشی برمی گردد. او در حالی که به شدت خسته است بدون حرفی به سمت مبل رفته و روی آن دراز می کشد. صالح و تکین کمکش می کنند تا لباس و کفش هایش را دربیاورد که راحت به خواب برود. یکی از افراد کرم بعد از بررسی آلتان زیرلب می گوید: «این که حالش خیلی بده داره میمیره. » و رویش را ملافه ای سفید می کشد و او را به حال خودش رها می کند… عزیز با نگرانی منتظر خبری از آلتان است. فریده کنارش می نشیند و دستان او را در دست می گیرد و می گوید: «آلتان حالش خوب میشه… باید اینو باور کنی. تو اگه باور نکنی نمیشه… »

همان موقع امینه وارد آگاهی می شود و به عزیز می گوید که آلتان قصد نجات او را داشته و بعد اضافه می کند: «من  پلاک ماشینی که آلتان رو سوار کرده بود رو حفظ کردم. » عزیز فورا پلاک را درون کامپیوتر بررسی می کند تا محل آن را پیدا بکند. عزیز با دیدن لوکیشن آن حدس می زند که احتمالا آلتان هم در همان آدرسی است که امینه را زندانی کرده بودند. افراد پلیس به همراه عزیز به همان کلبه می روند و عزیز زودتر از همه آلتان را بی جان روی زمین افتاده پیاده می کند و در حالی که اشک می ریزد اسم او را فریاد می زند…. امبولانس هم آلتان را سوار می کند تا هرچه سریعتر به بیمارستان برساند. از طرف دیگر، عبدالله ناگهان از خواب بیدار می شود و با پای برهنه راه می افتد. صالح و نجمی دنبال او می روند تا حداقل کفش و پالتویش را تنش کنند اما عبدالله بدون توجه به آنها به راهش ادامه می دهد.

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا