خلاصه داستان قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس هستید. ما را با ادامه این مطلب همراهی کنید. سریال امیلی در پاریس ساخته شخصِ دارن استار است، همان نویسنده / تهیه کننده‌ای که سریال محبوب آمریکایی‌ها یعنی”جنسیت و شهر” را تولید کرده بود، حالا امیلی در پاریس حکم ادامه معنوی همان اثر را دارد – اما در شهری متفاوت. “امیلی در پاریس” مملو از مثلث‌های عاشقانه، ماجراهای بد، دوستان دیوانه و کمد لباس‌های برجسته و شیک در شهر چراغ‌ها است، در واقع این سریال نگاهی عجیب به ماجراها و سو استفاده‌ از مهاجران جوان در پاریس است. این سریال از شنبه تا پنجشنبه راس ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه جم تیوی پخش می شود و ساعت های تکرار آن عبارتنداز؛ ۰۱:۰۰ ، ۱۰:۰۰ و ۱۴:۰۰

قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس
قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس

قسمت ۲ سریال امیلی در پاریس

امیلی صبح برای پیاده روی به پارک میره و میدود سپس وقتی برمیگرده به ساختمان دوباره اشتباهی به طبقه چهارم میره که اون پسر بهش میگه امیلی میخوای من برم طبقه پنجم زندگی کنم تو بیای اینجا؟ امیلی میخنده و میگه باید قبول کنین که خیلی شماره بندی مسخره ای داره گابریل بهش میگه تو چرا انقدر خیسی؟ امیلی میگه چون مایل ها دویدم سپس گابریل ازش میخواد تا واسش یه لیوان آبمیوه بخوره اما امیلی میگه من نمیتونم الان وقت ندارم باید برم سر کار و به خانه اش برمیگرده. امیلی به محل کارش میره و رئیسش درباره یه جشن صحبت میکنه و ازش میپرسه که دوست داری به جشن بیای؟ امیلی تایید میکنه که او بهش میگه باشه پس بیا. امیلی خوشحال میشه و میره پیشش و بهش میگه چی بپوشم شب؟ او بهش نگاه میکنه و میگه نمیدونم ولی اینی که تنت هستو نپوش و به کارش ادامه میده. امیلی به دوستی که تو پارک باهاش آشنا شده بود پیام میده و میگه هنوزم سر حرفت واسه شام هستی؟ او بهش میگه معلومه که آره تو فرانسه با شام خوردن شوخی نداریم سپس باهمدیگه به رستورانی که نزدیک خونه امیلی هست میرن. دوستش بهش میگه اینجارو از کجا میشناختی؟ امیلی میگه خونه ام نزدیک اینجاست واسه همین زیاد از اینجا رد میشدم همیشه ام شلوغ بود. آنها تو رستوران نشستن و امیلی به دوستش میگه خوب تو از خودت تعریف کن چیشد که از اینجا سر در آوردی؟ او بهش میگه من اینجا نمیخواستم بیام ولی بابام مجبورم کرد میدونی آرزو داشت که من تحصیل کنم واسه همین منو فرستاد پاریس اما من از درس خوندن خوشم نمیومد واسه همین ترک تحصیل کردم امیلی میگه پس واسه همین رفتی تو پرستاری؟ او تایید میکنه. غذاهاشون میرسه و امیلی به گارسون میگه ببخشید من استیکمو پخت متوسط میخواستم ولی این توش خون داره! و ازش میخواد تا ببره به سرآشپز بگه بیشتر بپزتش. گارسون میره و وقتی ب میگرده میگه سرآشپز گفتن که این پختش خوبه و احتیاجی به آتیش دیگه ای نداره! امیلی در حال بحث کردنه که همان موقع گابریل به اونجا میاد که امیلی با دیدنش جا میخوره و میگه تو سرآشپز اینجایی؟

او تایید میکنه و میگه مشکلی هست؟ امیلی میگه نه همه چیز خوبه. گابریل میگه ولی هنوز هیچی نخوردی که به نظر من یه امتحان بکن بعد نظرتو بگو امیلی امتحان میکنه و حسابی خوشش میاد و تشکر میکنه. امیلی شب حاضر شده و به جشن رفته اونجا همه چیز فوق العاده ست و داره از جشن و فضا لذت میبره. رئیسش او را به بقیه معرفی میکنه که آنها ازش میپرسن واسه چی اومده پاریس؟ امیلی میگه واسه این که دیدگاه آمریکایی ها تو بازاریابی و تبلیغات را بین فرانسوی ها نشون بدم! سپس کمی درباره کار حرف میزنه که همشون میرن رئیسش بهش میگه داری چیکار میکنی؟ تو جشن و مهمونی که درباره کار حرف نمیزنن! امیلی میگه ولی خودشون پرسیدن! او میگه آره ولی تو هم باید حرفو عوض میکردی! امیلی داره برج ایفل را نگاه میکنه که یکی از همان افراد پیشش میره و باهاش گرم صحبت میشه و در آخر میگه دوست پسر فرانسوی داشتم خیلی بهت کمک میکنه هم تو یادگیری زبان فرانسه هم یادگیری آداب و رسوم فرانسه. فردای آن روز امیلی به بازار رفته و شروع میکنه به خرید کردن او همه چیز میگیره و از اینکه قراره دوست پسرش به اونجا بیاد خیلی خوشحاله. دوست پسرش بهش رنگ میرنه و میگه من یکدفعه یکسری افکار اومد تو سرم که مثلا اصلا رابطه از راه دور یعنی چی؟ چجوری باید کنار بیام باهاش؟ امیلی میگه یعنی چی؟ سوار هواپیما میشی میای اینجا پیشم دیگه! او بهش میگه من اصلا از پاریس خوشم نمیاد و میخوام تو همین شیکاگو باشم امیلی جا میخوره و میگه واقعا؟ یعنی اصلا نمیخوای بیای اینجا؟ شوخی میکنی؟ اینجا پاریسه! اما دوست پسرش حرف خودشو میزنه امیلی میگه خوب یعنی چی؟ یعنی رابطه مون تمومه؟

وقتی امیلی میخواد متقاعدش کنه دوست پسرش ادا درمیاره که صداش قطع و وصل میشه و صداشو نداره امیلی که متوجه شده میگه باشه فهمیدم و قطع میکنه. امیلی کمی بهم میریزه ولی سریع خودشو سرپا میکنه   و خودشو آماده میکنه تا روز بعدی کاریشو شروع کنه. او وقتی به سرکار میره صاحب کارش بهش یه عنوان میده و میگه باید درباره یه دارو که برای تقویت زن های سالخورده هستش بازاریابی کنی امیلی قبول میکنه. او درباره اسم اون دارو کمی تحقیق میکنه و هرچی تو دیکشنری میزنه کلمه مؤنث را مذکر معنی میکنه او کلافه میشه و پیش رئیسش میره و میگه چرا کلمه مؤنث را معنی نمیکنه؟ همش به شکل مذکر معنی میکنه؟ او بهش میگه ساید واسه اینه که تو فرهنگ فرانسه زن ها معنی خودشونو میدن ولی متعلق به مردها هستن امیلی جا میخوره و میگه یعنی چی؟ او کمی واسش توضیح میده که امیلی با کلافگی به پشت میزش برمیگرده و از اون دارو عکس میگیره و در فضای مجازی به اشتراک میزاره با این نوشته که زن ها متعلق به مردها نیستن! یکی از افراد مهم جامعه و از رؤسای بالا دست رئیسش این پست امیلی را توییت میکنه. همکارای امیلی با دیدن این خبر خوشحال میشن و با دیدن امیلی صداش میزنن که بره پیششون و باهم نوشیدنی بخورن امیلی از این تغییر رفتار میفهمه که پست را تو فضای مجازی دیدن آنها بهش تبریک میگن و رئیسش بهش میگه خوب ترقی کردی آفرین حالا دیگه میتونیم همکاری کنیم و به سلامتی همکاریشون نوشیدنی میخورن….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر فصل ۱ و ۲ سریال امیلی در پاریس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا