خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران سریال های ترکی خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی داستان یک پری را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. این سریال جذاب درام در رابطه با دختری است که قصد دارد زندگی‌اش را به طریقی نادرست تغییر دهد. هنگام ارتکاب جرم نیز تصادف شدیدی کرده و ماجرا آغاز می‌شود. سریال ترکی داستان یک پری بعد از اتمام پخش سریال مستاجر بی نقص روزهای فرد ساعت ۲۰:۰۰ از شبکه جم تیوی و یک ساعت بعد از شبکه جم تیوی پلاس پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Alina Boz, Taro Emir Tekin, Nazan Kesal, Hazal Filiz Küçükköse, Müfit Kayacan, Mustafa Mert Koç, Tülin Ece, Baran Bölükbaşı, Kadir Çermik, Bilgi Aydoğmuş, Okan Urun, Şener Savaş, Canan Atalay, Ali Aksöz, Merve Oflaz.

زینب وقتی به هتل برمیگرده حاضر میشه تا برای خوش گذرونی شب به بار ببره وقتی آنجا میره با یک پسر آشنا میشه و با همدیگه گرم صحبت کردن میشن اون پسر درباره یکی از شهر های آمریکا با زینب صحبت میکنه زینب تظاهر میکنه آنجا را بلد بوده و از آن جا اومده اما اون پسر از حرف های متناقض و اشتباه زینب متوجه میشه که داره دروغ میگه زینب خجالت میکشه و به سرویس بهداشتی میره اونجا از حرفهای دو دختر اسم یکی از شهرهای آمریکا را متوجه میشه و تو اینترنت تحقیق می کند درباره‌اش تا اطلاعات به دست بیاورد سپس به کانتر برمیگردد و با یک مرد دیگر آشنا می‌شود و تظاهر میکنه که از آن شهر آمده در آخر آن مرد ازش میخواد تا به هتل برسانتش زینب قبول می کنه. وقتی می رسند آن مرد از زینب میخواد تا او را به صرف یک قهوه دعوت کنه اما زینب میگه دلیلی تو این کار نمی بینم اون مرد بهش میگه از حرفها و رفتارهات کاملاً متوجه شدم که خودتو میخوای پولدار جلوه بدس و فقط برای شکار کردن به بار آمده بودی! برای جذب شدن آدمها بهت فقط پول داشتن مهم نیست باید رفتار و شخصیتت هم تغییر کنه و از اونجا میره. زینب کلافه میشه و متوجه میشه که هنوز خیلی کار داره برای یه آدم دیگه شدن. فردای آن روز زینب به همان فروشگاه لوازم آرایشی میرود و با همان مرد که فهمیده بود پولدار نیست تو کافه قرار میگذارد و بهش میگه تو از کجا فهمیدی که من پولدار نبودم؟ آن مرد که اسمش ملیح است میگه من بوی افراد پولدار را از ۱۰۰ کیلومتری متوجه میشم آنها با رفتار و حتی حرف زدنشون هم خودشونو نشون میدن زینب ازش میخواد تا برای او کار کنه و بهش کمک کنه تا یه آدم دیگه بشه و پولدار به نظر برسه.

زینب به ملیح میگه ۸۰۰ هزار تا به دستم رسیده اما نمیدونم باید چه جوری باهاش خودمو بکشم بالا ملیح میگه اگه از راه خلاف به دست رسیده من نیستم زینب انکار میکنه و میگه نه اینجوری نیست ملیح قبول میکنه تا بهش کمک کنه. آنها به هتل میرن و ملیح پسر های پولدار را در اینترنت سرچ میکنه تا زینب باهاشون آشنا بشه اما او هیچ کدام را نمی پسنده زینب یک دفعه یاد اونور می‌افتد ملی با سرچ کردن اسم اونور کوکسال میگه من اینو میشناسم یه آدم مغروریه که به غیر از پدر و خواهر و برادر ناتنی اش کسی نمیتونه مخالفت کنه باهاش او در ظاهر مجرد اما مثل یک پرنس کثیف زندگی میکنه مادر اونور منشی پدرش حمید بوده که موفق به ازدواج شده مادر اونور سریعاً باردار میشه و از آنجایی که حمید فرزند پسر دوست داشت دو فرزند دیگه به دنیا می آورد و دوتا دختر به نام های نسلیهان و امیت دارد. نسلیهان دختر بزرگ حمید است که تو شرکت مشغول به کار اما کارهایی که میکنه اصلا به چشم حمید نمیاد دختر دوم خانواده به نام امیت یک رستوران داره و به کارهای کترینگ مشغوله پسر آخر خانواده ظفر می باشد او پسری بیخیال و خوش گذرون است که مادرش تمام تلاشش رو میکنه تا او را لایق جانشینی حمید بکنه و با اونو رقابت میکند زینب با شنیدن این حرف ها میگه خوشم اومد همین اونور را می خوام. همان شب در خانه حمید مجلسی برپا شده و ظفر هنوز نرسیده حمید عصبانیه و هاریکا سعی میکنه او را آرام کند. فردای آن روز نسلیهان اینفلوئنسرها را به اصطبل اختصاصیشون می آورد و به پدرش میگه الان عصر، عصر تبلیغات در فضای مجازیه میتونیم از این کاربر های فعال استفاده کنیم اونور و ظفر تایید می‌کنند و موافقت می کنند اما حمید به یکی از آنها میگه من صفحه شما رو چک کردم بازدهی تبلیغاتتون با دنبال‌کنندگانتون نمیخونه سپس ازشون تشکر میکنه و میخواد از آن جا برن نسلیهان حرص میخوره.

نسلیهان پیش اونور میره و میگه شنیدم برای مشکل شرکت راه حل پیدا کردی! اونور تایید میکنه و نسلیهان از اینکه قدمی برای شرکت برداشته حرص میخوره. حمید از اونور میپرسه که امروز سالگرد فوت مادرته رفتی سر خاکش؟ اونور میگه نه نرفتم حمید این سوال را هر سال ازش می پرسه اونور درباره حل کردن مشکل بودجه برای شرکت قطر با حمید حرف میزنه حمید بعد از کمی حرف زدن باهاش میگه این خصلت عجول بودنت کار دستت میده اگه ازدواج کنی فکر کنم بهتر باشه و مدیریت بهتری روی کارت داری و از اونجا میره اونور وقتی حرف از مدیریت میشه سریعاً به یک نفر زنگ میزنه و میگه یه بلیط برام آماده کن سوپرایز دارم. ملیح با زینب حرف میزنه و میگه اونور اصلاً رابطه بلندمدت نداشته فقط یه نفر به اسم بیگه هستش که دو ماه باهاش بوده تو باید راه اونو پیش بری ولی اشتباهاتشو انجام ندی زینب به ملیح میگه پدرم تو کار شرط بندی روی اسب ها بوده و درباره این موضوع اطلاعات زیادی دارم میتونیم از این طریق به خانواده کوکسال ها نزدیک بشیم. خواهر زینب به پدرش میگه خبری از زینب نیست بهتره دنبالش بگردیم اما پدرش میگه اگه اتفاقی واسش افتاده بود تا الان خبرش میرسید هر جا هست خودش برمیگرده ولش کن. زینب با ملیح به مسابقه اسب سواری میرن اونجا با اونور روبرو میشه و کمی درباره اسب ها حرف میزنه اونور از اطلاعاتش خوشش میاد و به زینب میگه این دفعه نمیبرم به خاطر مصدومیت دفعه پیش اسبم زینب یه راهکار میده تا با اون روش امتحان کنه که به احتمال زیاد میبره و از اونجا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی داستان یک پری + تصویر

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا