خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۲ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۲ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۲ سریال 

جمره به مراسم می رود و سعی دارد تا هرطور شده از جایی از انجا خارج بشود. او یکی از دالان های دیوار پشتی را می بیند و از ان پایین می پرد که یکی از روزنامه نگاران به اسم اوزان او را می بیند و از او فیلم می گیرد. پسرکی کیف جمره را می دزدد و پا به فرار می گذارد. اوزان جمره را تعقیب می کند و می پرسد: «میدونم بپرسم جمره کایابیلی همسر شهردار سابق از چی فرار میکنه؟ » جمره جوابی نمی دهد و از اوزان می خواهد تا کیفش را برایش بیاورد. اوزان هم که پسرک را میشناخته کیف را از او پس می گیرد.
چیچک و اطلس در آشپزخانه هستند که ناگهان قسمتی از انجا آتش می گیرد و چیچک با عجله اطلس را بیرون می برد و به دست علی میسپارد و خودش داخل می رود. نگهبان ها از چیچک می خواهند که مردم را نگران نکند تا خودشان این مشکل کوچک را حل کنند. چیچک به سمت رویا می رود و می گوید: «رویا باید زودتر مردم اینجارو تخلیه کنن. » همان موقع آشپزخانه ی آنجا منفجر می شود و همه مردم شروع به جیغ و داد می کنند.

عمر در انباری گیر افتاده و فورا به آتش نشانی زنگ می زند تا خودشان را برسانند. او هرچقدر سعی می کند تا در را بشکند و فرار کند نمی تواند. مردم به سمت در هجوم می برند و وحشت می کنند. اما در باز نمی شود. شیمل میان فشار جمعیت روی زمین می افتد و مردم از روی او پشت سر هم رد می شوند و شیمل هرچقدر جیغ و داد می کند کسی به دادش نمی رسد و همانجا برای همیشه چشمانش را می بندد.
جمره متوجه می شود که مراسم دچار اتش سوزی شده و فورا به انجا برمی گردد. از طرفی چلبی خبر آتش سوزی را می شنود و به خیال این که جمره انجاست با نگرانی از افرادش می خواهد تا او را پیدا کنند و وقتی خبری نمی شود خودش به سمت محل مراسم می رود. جمره از دور او را می بیند و با وحشت گوشه ای پنهان می شود.
مردم جلوی چشم رویا آتش می گیرند و او که وحشت کرده و دود زیادی وارد ریه هایش شده بیهوش می شود. بالاخره عمر راه در رویی پیدا می کند و یکی یکی کسانی که در آشپزخانه گیر افتاده بودند را به بیرون هدایت می کند و کمکشان می کند.

آتش نشانی در اصلی را باز می کند و اسکندر و چیچک رویا را به هوش می آورند که فرار کنند اما ناگهان سقف دیوار میان اسکندر و رویا می افتد و رویا هم روی زمین می افتد. اسکندر وحشت می کند و می خواهد که خودش را نجات بدهد اما چیچک مانعش می شود و فریاد می زند: «کجا میری دوستم اونجاست. رویا هنوز اونجاست. » اسکندر که ترسیده چیچک را به سمت آتش هل می دهد و وحشت زده پا به فرار می گذارد. رویا این صحنه ها را می بیند. همان موقع عمر خودش را می رساند و رویا را که بی حال افتاده در آغوش می گیرد و از طریق راه زیرزمینی نجات می دهد و برای این که چشمانش را نبندد هم داستانی برای تعریف می کند و او را سوار آمبولانس می کند تا به بیمارستان برساند.

اوزان دوباره به گونش برمی خورد و گونش می گوید که باید جایی پنهان بشود. اوزان هم او را به خانه ی خودش که همراه مادرش زندگی می کند میبرد و می پرسد که از چه کسی فرار می کند؟
رویا در بیمارستان حالش کمی بهتر می شود و با عجله دنبال چیچک می گردد و نگران او است. او با دیدن اسکندر از او رو برمی گرداند و عمر که جلو می رود رویا به خاطر این که جانش را نجات داده تشکر می کند. اسکندر دنبال عمر راه می افتد و کارتش را به او می دهد و می گوید: «نمیخوام زیر دین کسی بمونم. چون دوست دخترمو نجات دادی یه تشکر به حساب بیارش! » عمر پوزخند می زند و می گوید: «کنجکاو شدم وقتی عشقت داشت میمرد تو کجا بودی؟! فرار کردی؟ توام حق داری جون آدمیزاد شیرینه به کلاس گذاشتن نیست که! » و کارت او را برمیگرداند

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا