خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

این مطلب از سایت جدولیاب برای دوستداران سریال های ترکیه ای می باشد. در این مطلب برای خواندن خلاصه داستان قسمت ۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج با ما همراه باشید. این سریال به کارگردانی Yusuf Pirhasan و تهیه کنندگی Asena Bülbüloğlu در ژانری درام ، حقوقی ، داستانی تولید شده است. نویسندگان این اثر ترکیه ای oğlu و Toprak Karaoğlu و Ayşe Canan Ertuğ می باشند.

قسمت ۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج
قسمت ۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

قسمت ۲ سریال ترکی پشت پرده ازدواج

چولپان با دخترش آزرا صحبت میکنه و میگه روزی میرسه که این دفترو تو میچرخونی! او از اتاق بیرون میاد و با دیدن برگه ای یاد حرف های آرمان خان می افتد که میگفت مادرت از قدرت نمیگذره و هیچوقت جایگاهشو بهت نمیده! او با عصبانیت به اتاقش میره و میگه تو بهم دروغ گفتی! تو منو بازی دادی تو هیچ وقت از قدرتت دست نمی کشی فقط واست میز ریاستت مهمه آنها کمی باهمدیگه بحث می کنند که آزرا میگه حالا میفهمم چرا بابام ولت کرد و رفت و میره. صنم به یک فروشگاه میره و با دیدن یه کیف حسابی ازش خوشش میاد تا برای هدیه تولد مادرش بگیره و از فروشنده میخواد تا کیف را واسش بیاره. آزرا به طرف دفتر کار سرگن همسرش میره و از چنار منشیش میخواد تا به سرگن اطلاع بده اما او بهش میگه آقا سرگن نیستن تو دفتر! آزرا جا میخوره و همان موقع به سرگن زنگ میزنه اما سرگن که با یه زن در رستوران نشسته تلفن را قطع میکنه سپس از دسترس خارج میکنه آزرا ذهنش درگیر میشه و از دفتر بیرون میاد و زیر بارون می ایستد و به خودش میگه تو این روزها آدم احتیاج داره تنها نباشه و عزیزانش کنارش باشن مخصوصا شوهرش و با ناراحتی زیر باران می ایستد که یکدفعه یه مرد میاد و چتر میگیره بالا سرش آزرا با تعجب میگه ییلدریم؟ خودتی؟ آزرا بهش میگه داری خیس میشی! او بهش میگه چتر یکی دارم سپس آزرا بعد از کمی حرف زدن میخواد بره که او بهش چترو میده و میگه ببر تا بیشتر از این خیس نشی! اما آزرا چتر را میندازه و میگه نمیخوام هنوز نمیدونی که من عاشق بارونم؟ و میره. سُنگول در خانه اش نشسته و به قاب عکس دو نفره اش با شوهرش نگاه میکنه و با گریه میگه پس عشقت کجا رفت؟ مگه چیکار کردم که میخوای طلاق بگیری؟ سپس با عصبانیت قاب عکس را می شکند.

در همان حین دوستش بهش زنگ میزنه و میگه با بچه ها داریم میریم رستوران و ازش میخواد تا حاضر بشه بیاد اما سنگول میگه شما برین من نمیام ولی او اصرار میکنه که باید بیای الانم پاشو حاضرشو و بیا سنگول به ناچار قبول میکنه. آزرا آزایشش را تمدید میکنه و به طرف دفتر کار آرمان خان پدرش میره. وقتی به اونجا میرسه منشی بهش میگه که بدون وقت قبلی نمیتونم بزارم برین اما آزرا میگه اسممو بگین خودشون اجازه میدن. آزرا وقتی وارد دفتر میشه بهش میگه حق با شما بود مادرم نمی خواد کناره گیری کنه سپس بهش میگه که من استعفا دادم میدونم صبح برای اینکه تو اون دفتر معروف کار میکردم بهم پیشنهاد دادین اما تمام تلاشمو میکنم که حتی از اونجا هم بهتر بشم چون اونجا منطقه امن من بود و اینجا ماجرا فرق میکنه! آرمان خان میگه ولی من صبح بهت گفتم آخرین فرصتته الانم نمیتونم تورو قبول کنم با یه نفر دیگه قرارداد بستم و به شریک کاری دیگه ای احتیاج ندارم! آزرا میگه اما فقط چتد ساعت گذشته از پیشنهادتون! اگه بحث غروره خواهش میکنم قاطی نکنینش به این کار! آرمان حرف خودشو میزنه و میگه نه اصلا بحث غرور نیست بحث اینه که با کسی قرارداد بستم! آزرا با ناراحتی از اونجا بیرون میاد که سرگن بهش زنگ میزنه سپس عذرخواهی میکنه و میگه سر جلسه بودم! آزرا میگه مگه نگفتی تو دفتر جلسه داری؟ سرگن میگه من گفتم دفتر؟ نه بابا سپس وقتی میبینه داره دروغش در میاد میگه حتما اشتباه میکتی و حرفو عوض میکنه میکشه سمت جانشینیش که آزرا میگه نشد مامان میخواد به کارش ادامه بده سپس سرگن به بهانه زنگ زدن بازرس میگه شب باهم حرف میزنیم و تلفنو قطع می کنه.

صنم یواشکی میخواد وارد اتاق کارش بشه که مادرش مچشو میگیره و میگه تو تایم کاری کجا بودی؟ سپس باهمدیگه کمی بحث میکنن. صنم شب گذشته با اکیپی تو کلوپ آشنا میشه و باهم میگن و میخندن در آن اکیپ پسر جوانی هست که به صنم میگه میخوام حضانت بچه ام را از مادرش بگیرم و وقتی برای صنم تعریف میکنه او خودش را معرفی میکنه که تو یه دفتر وکالت معروف مشغول به کاره سپس بهش میگه زنگ بزن به وکیلت و عزلش کن او هم همین کارو میکنه. همان مرد وارد دفتر وکالت شده و به صنم زنگ میزنه اونم به منشیش میگه بردار بگو مرده همان موقع از پست سرش درمیاد. صنم بهش میگه اینجارو از کجا پیدا کردی؟ او بهش میگه دیشب خودت گفتی! صنم با یادآوری دیشب یادش میاد سپس میگه به وکیلت زنگ بزن که اون مرد میگه نمیتونم چون بهم دیشب گفتی عزلش کنم! صنم وقتی میبینه گند زده کلافه میشه و میگه من دیشب وضعیت خوبی نداشتم چرا گوش دادی؟ او بهش میگه منم وضعیت خوبی نداشتم خوب! صنم میپرسه که دادگاهت کی هست؟ او میگه ۳ روز دیگه صنم با ناراحتی میگه آخه تو سه روز هیچ کاری نمیشه کرد! آنها بعد از کمی حرف زدن با ناراحتی میرن. سنوگل با دوستاش تو رستورانن که وقتی میخوان برن او به یکی از دوستاش میگه من میخوام یه قهوه دیگه بخورم بعد میرم. سنگول به حرف های دوستش شک میکنه و بعد از رفتنش تعقیبش میکنه که میبینه به طرف دفتر کار آلپ شوهرش میره او حسابی گریه میکنه سپس با عصبانیت وارد دفتر کارش میشه و وقتی آنها را باهم میبینه عصبی میشه سپس با چاقو میخواد به طرف دوستش حمله کنه که آلپ نگهبانان را صدا میزنه. اون زن بهشون میگه باشه من میرم اما آلپ میگه نه اگه قرار کسی بره باید سنگول بره! او بهش میگه اینجا مال منم هست و توش سهم دارم! آلپ با پرویی میگه نه من از هرچیزی که بخوام بهت سهم میدم سپس میگه اونو بیرون کنن که سنگول تو شرکت با صدای بلند میگه واسه همتون متاسفم! و میره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی پشت پرده ازدواج + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا