خلاصه داستان قسمت ۳۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل چهارم این سریال پر طرفدار هر دوشنبه ساعت ۲۰:۰۰ پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۳۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

خلاصه داستان سریال سیب ممنوعه

زینب و ییلدیز(ستاره) دو خواهری هستن که خیلی به هم وابسته ان ولی آرزوهاشون کاملا متفاوته.. زندگی ییلدیز بعد از آشنایی با شاهزاده ی اشراف،اندر آرگون تغییر میکنه..اندر برای رهایی از شوهرش،هالیت آرگون، ییلدیز رو به کار میگیره ، وقتی این اتفاقا در زندگی ییلدیز میفته شرکتی که زینب در آن کار میکنه از طرف علیهان تاش دمیر خریداری میشه. علیهان یه کارمند خشن،پررو و ثروتمندی هست..تضادهای زینب و علیهان در مدت کوتاهی به جذابیت تبدیل میشه..و چیزی که زینب نمیدونه اینه که علیهان شریک و برادر زن دوم هالیت هست…

قسمت ۳۱۱ سریال ترکی سیب ممنوعه

حسنعلی روی زمین افتاده و در حال خفه شدن است. شاهیکا بی اعتنا و با پوزخند بالای سر او ایستاده است. همان لحظه، سدایی از طبقه بالا پایین آمده و با نگرانی بالای سر حسنعلی می رود. شاهیکا نیز سریع خودش را مضطرب نشان میدهد. سدایی نبض حسنعلی را گرفته و می‌گوید که او مرده است. شاهیکا می‌گوید که نمی‌داند چه شده و گریه میکند. سدایی با آمبولانس تماس می‌گیرد و آنها جنازه حسنعلی را بیرون میبرند. شاهیکا با خوشحالی سر میز نشسته و میخواهد با چاتای تماس بگیرد و خبر مرگ پدرش را بدهد. همان لحظه حسنعلی از پشت سر شاهیکا آمده و گوشی را از دست او می‌گیرد. شاهیکا شوکه می شود. حسنعلی یادش می آید که اندر پیش او آمده و گفته بود که شاهیکا از نقشه حسنعلی با خبر شده و حتما قصد کشتن او را خواهد داشت. سپس با حسنعلی نقشه کشیده و از او میخواهد که اتاق شاهیکا را بگردند و سم را پیدا کنند و آن را با آب عوض کنند. سدایی نیز در آشپزخانه دوربین گذاشته و صحنه ریختن سم در غذای حسنعلی ضبط شده است. حسنعلی فیلم را به شاهیکا نشان میدهد و می‌گوید که میتواند به جرم اقدام به قتل از او شکایت کند. سپس برکه توافق طلاق را مقابل او گرفته و از او امضا میخواهد. شاهیکا به ناچار و با اکراه برگه را امضا میکند. او از اینکه رکب خوردن به شدت عصبی است.

هنگامی که چاتای و افراد خانه برمیگردند، متوجه رفتن شاهیکا شده و حسنعلی می‌گوید که آنها تصمیم به طلاق گرفته اند. بقیه از این تصمیم ناگهانی متعجب می شوند. ییلدیز حس میکند که داستانی وجود دارد. آسمان از این قضیه خوشحال می شود و سعی دارد برای حسنعلی دلبری کند.
شاهیکا با چمدان خود دم خانه اندر می رود و می‌گوید که حسنعلی برای او نقشه کشیده و قصد طلاق دارد، و او نیز مدتی میخواهد در خانه اندر بماند. اندر و جانر از آمدن او کلافه می شوند، اما چیزی به رویشان نمی آورند.
روز بعد، همسایه دم خانه چاتای آمده و می‌گوید که شب گذشته آمبولانس دم خانه آمده بود و جنازه ای بیرون برده اند. ییلدیز و چاتای متعجب می شوند. حسنعلی چنین چیزی را انکار میکند و میگوید که حتما اشتباه دیده اند.
حسنعلی تصمیم میگیرد تا پیدا کردن خانه، به یکی از خانه باغ هایشان نقل مکان کند.

شاهیکا متوجه موضوع می شود و از حیاتی میخواهد که آدرس خانه جدید حسنعلی را پیدا کند، سپس با حیاتی به آن خانه باغ می رود تا بتواند در آنجا دستگاه شنود کار بگذارد. او از حیاتی میخواهد تا سر خدمتکار را گرم کند. سپس خودش داخل اتاق خواب حسنعلی می رود. عمر که به خانه رفته ، به اتاق می رود و شاهیکا را می بیند. شاهیکا هول شده و دستگاه شنود را پنهان میکند و میگوید که برای بردن وسایلش به آنجا آمده . درب اتاق بسته شده و به خاطر خراب بودن دستگیره، آنها در اتاق زندانی می شوند. کمی بعد حیاتی دنبال شاهیکا میگردد و در را باز می‌کند. شاهیکا بیرون آمده و می رود.
فریده حاضر شده و به آرامگاه می رود. او سر خاک دختر چند ماهه اش، حسنعلی را می‌بیند و متعجب می شود. حسنعلی می‌گوید که او نیز هرسال، در روز سالگرد دخترشان به آنجا می رود. آنها کمی با یک یکدیگر صحبت کرده و گذشته ها را یادآوری میکنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا