خلاصه داستان قسمت ۳۱۲ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱۲ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۱۲ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۱۲ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال ترکی گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۲ سریال ترکی گودال

آکین با یاماچ ملاقات می کند تا درمورد وضعیت افسون به او خبر بدهد. آکین می گوید:« فکر کنم بخاطر محافظت کردن از تو اون قاتلها و مادربزرگشو کشته.» یاماچ که از این موضوع بی خبر بود تعجب می کند و آه می کشد. شب وقتی سلیم به خانه می رسد مستقیم وارد اتاق کاراجا می شود تا کمی صحبت کنند. او دست زخمی کاراجا را پانسمان می کند و آرام آرام می پرسد که چرا با اینکه آذر را خیلی دوست داشته او را کشته؟ کاراجا جواب می دهد:« چون قاتل پدربزرگم بود. مامان بزرگ بهم گفت. اومد عروسیم و گفت اگه با آذر ازدواج کنم هیچ وقت منو نمی بخشه. یکی هم اینکه موقع رفتن اسلحه بهم داد.» سلیم که از چیزی خبر نداشت از شنیدن این حرفها جا می خورد و عصبی می شود اما ناراحتی اش را بروز نمی دهد. کمی بعد سر میز شام سلیم نه شام می خورد و نه به صورت کسی نگاه می کند، او ناگهان از کاراجا می خواهد که چند دقیقه به اتاقش برود. بعد از رفتن کاراجا جومالی از سلیم می پرسد که چه شده؟ سلیم می گوید:« از مامانم بپرس.» بعد خودش رو به سلطان می پرسد:« تو از کاراجا خواستی آذرو بکشه؟» همه از این سوال تعجب می کنند اما سلطان بدون اینکه خودش را از تک و تا بیندازد تایید می کند و رو به سلیم می گوید:« پس می خواستی با قاتل پدربزرگش ازدواج کنه؟» سلیم از شدت عصبانیت میز شام را به هم می ریزد و با خشم به سلطان می گوید:« هیچکس حق نداره واسه آینده ی دختر من تصمیم بگیره. هیچکس.» جومالی از سلیم می خواهد که به سلطان بی احترمی نکند و سلیم در جواب داد می زند:« تو می فهمی چی میگی؟ کاراجا دختر منه. زنا و دخترای ما چرا باید اسلحه دستشون بگیرن؟»

او بعد از گفتن حرفهایش از خانه بیرون می زند و کاراجا که از راه پله صدای آنها را شنیده دنبال سلیم می رود و از او اجازه می گیرد تا با هم بیرون بروند. عایشه هم با سلطان و جومالی دعوا می کند و آنها را بخاطر بلایی که سر کاراجا آمده مقصر می داند. یاماچ و وارتولو با هم وارد کشتی ای که جنسهای خلیل ابراهیم قرار است از طریق آن حمل شود می شوند. آنها با آدمهای خلیل ابراهیم درگیر می شوند و بعد از مدتی بزن بزن بالاخره جنسها را پیدا می کنند و آنها را از کشتی بیرون می کشند. یاماچ و وارتولو قبل از رسیدن نیروهای کمکی و ندیم، جنسها را در اسکله آتش می زنند. خبر خیلی سریع به چنگیز می رسد و او را خوشحال می کند. چنگیز به یاماچ زنگ می زند و از او می خواهد که برای شام زود برسد. ندیم پیش رئیسش خلیل ابراهیم می رود و خبر نابود شدن جنسهایشان را می دهد و می گوید:« انگار پشت این قضیه یاماچ هست. به نظر من توی این موقعیت بد نیست که پیشنهاد همکاری با اسکندر رو قبول کنیم تا ضررمون رو زودتر جبران کنیم.» از طرفی دستیار دکتر سلامی با ترس به دکتر زنگ می زند و درمورد وضعیت اسکندر می گوید:« یه مشکلی پیش اومده داریم بیمار رو از دست می دیم.» چنگیز به محض دیدن یاماچ برایش دست می زند و این موفقیت را تبریک می گوید. سپس با او به سالن غذاخوری می رود و می گوید:« مرگ آریک باعث شد که یه مشکلاتی به وجود بیاد و مجموعه ی ما بدون رئیس بمونه. تو خوب می دونی که صاحب اصلی اینجا کیه مگه نه؟» در همین موقع چاعتای وارد سالن می شود و مقابل چشمان ناراحت و بهت زده ی یاماچ می ایستد و با لبخند می گوید:« خیلی منتظرتون نذاشتم مگه نه؟»

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا