خلاصه داستان قسمت ۳۱۳ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱۳ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۱۳ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۱۳ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۳ سریال ترکی گودال

چاعتای بعد از روبه رو شدن با یاماچ به او یادآوری می کند که همانطور که به جنسهای خلیل ابراهیم حمله کرده باید از اردنتها هم محافظت کند و وفاداری اش را نشان دهد. چنگیز حرفهای او را تایید می کند. سلیم کاراجا را به رستورانی که خودش همیشه می رود می برد. کاراجا به سلیم می گوید که خودش را بخاطر رفتارهای سلطان و جومالی زیاد ناراحت نکند چون آنها همیشه همینطور بوده اند و هیچوقت سلیم را ندیده اند و به حرفهایش گوش نداده اند. سلیم از اینکه کاراجا متوجه این موضوع بوده و حتی خودش را شبیه او می داند کمی جا می خورد اما می گوید:« تو به این چیزا فکر نکن. من درستش می کنم. نمی ذارم کسی به تو آسیب بزنه.» این حرفها کاراجا را دلگرم می کند. بعد از رفتن یاماچ چنگیز در اتاق کارش کارهایی که یاماچ در نبود چاعتای انجام داده را برای او تعریف می کند و می گوید:« می خواستم برادرهاشو بکشم اما با یه حرکت فوق  العاده متوقفم کرد. اینو یادت نره که من با یاماچ یه توافقی کردم. قوانینی وجود داره.» چنگیز از اتاق بیرون می رود و چاعتای زیر لب می گوید:« من توافقی نکردم. قوانینی وجود نداره.» او به طور شانسی یکی از مردهای خانواده ی یاماچ را برای کشتن انتخاب می کند تا انتقام برادرش اریک را بگیرد.

خبر به هوش آمدن اسکندر به یاماچ و وارتولو می رسد و آنها بلافاصله به دیدن او می روند. یاماچ از اسکندر می خواهد که با خلیل ابراهیم صحبت کند و راهی برای توافق کردن آنها باز کند. اسکندر قبول می کند و زود با ندیم تماس می گیرد و قرار ملاقاتی با خلیل ابراهیم می گذارد. یاماچ و وارتولو با هم به میخانه می روند و وارتولو وقتی می شنود که چاعتای برگشته کمی نگران می شود. از طرفی او هم از مشکلاتش با سعادت می گوید و از یاماچ مشورت می خواهد. یاماچ می گوید:« سعادت فکر می کنه که تو نمی تونی انتظاراتشو برآورده کنی. باید بری مقابلش و بگی که تو همینی، همینقدری. از سعادت بپرس که می تونه بدون تو خوشبخت باشه یا نه؟» وارتولو بلافاصله از جا بلند می شود و به درخانه ی سعادت می رود و همین حرفها را می زند. سعادت هم نمی تواند به او بگوید که بدون او خوشبخت می شود. وارتولو سعادت را به باغچه ای که با گل و شمع تزیین کرده می برد و با او می رقصد او را خوشحال می کند و قول می دهد که بعد از حدودا بیست سال اگر بازنشسته شد مثل یک مرد معمولی در آرامش زندگی کند.

داملا وقتی می بیند که اوضاع خانه به هم ریخته و سلیم از دست جومالی و سلطان ناراحت است برای آشتی دادن آنها از جومالی می خواهد که به کاراجا توجه نشان بدهد و از این راه دل سلیم را هم بدست بیاورد. جومالی به سمت اتاق کاراجا می رود اما عایشه به او اجازه ی حرف زدن با کاراجا را نمی دهد و می گوید که دخترش به اندازه ی کافی از کارهای آنها اسیب دیده است. جومالی با عصبانیت به اتاق خودش برمی گردد. سلیم تصمیم می گیرد خودش به کارهای محله رسیدگی کند و سراغ اسلحه فروشها می رود تا مشکلشان را حل کند. او متوجه می شود که آنها اسلحه ای برای فروش ندارند و بیکار و بی پول شده اند و پولی هم برای خرید اسلحه برایشان نمانده است. احمد لا به لای حرفهایش به سلیم می گوید:« وقتی سر قضیه ی فیدان هم با اسلحه رفتیم و از سلاح هامون استفاده کردیم دیگه نتونستیم اونا رو بفروشیم.» سلیم و عمو که از قضیه ی فیدان بی خبر بودند جا می خورند. آنها با متین به اتاق کار ادریس می روند و از او توضیح می خواهند. متین هم به ناچار ماجرای کمکی که یاماچ در حل ان مشکل کرده را تعریف می کند. عمو و سلیم به این موضوع اعتراضی ندارند اما از متین می خواهند که چیزی به جومالی نگوید. از طرفی فرهاد که از قضیه باخبر شده همه چیز را برای جومالی تعریف می کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا