خلاصه داستان قسمت ۳۱۸ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱۸ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۱۸ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۱۸ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۸ سریال ترکی گودال

یاماچ بخاطر از دست ندادن بچه اش خیلی خوشحال است و دو سینی باقلوا به آکین می دهد تا آنها را در محله پخش کند. آکین وقتی می فهمد که یاماچ قرار است پدر شود از ته دل به او تبریک می گوید و او را در آغوش می گیرد. چاعتای تصمیم دارد ماموریت تحویل گرفتن ا تن و نیم طلا و رساندن آنها به صندوق را به مرتضی بسپارد. او به مرتضی می گوید:« این آخرین شانسته که خودتو نجات بدی. اگه موفق نشی و مشکلی پیش بیاد بهت رحم نمی کنم. در ضمن تو این عملیات باید از سرن اطاعت کنی.» مرتضی این پیشنهاد را قبول می کند. وقتی یاماچ به انباری که در آن زندگی می کند برمی گردد مرتضی را در انجا می بیند. مرتضی به او می گوید:« من داشتم زندگیمو می کردم اما شما باهام درگیر شدین و منو به خاک سیاه نشوندید. هرکاری خواستین کردم بخاطر شما تو این وضعیتم. حالا می خوام از شر این اردنتها خلاص بشم. من یا مرده یا زنده از اینجا می رم. کمکم می کنی؟» یاماچ می گوید که نمی خواهد دیگر به او اعتماد کند چون نتیجه ی آخرین اعتمادش کشته شدن شنول بوده. مرتضی اصرار می کند و بخاطر کشتن شنول معذرت می خواهد.

جومالی از علیچو می خواهد که دفترچه ی امیر را مطالعه کند و ادرسی برایش پیدا کند که در آنجا بتوان پول زیادی از اردنتها دزدید. قبل از اینکه علیچو کارش را شروع کند یاماچ با او تماس می گیرد و می گوید:« امشب اردنتها یه تحویل بار دارن. آدرسی که من بهت می گم رو به جومالی بده و بگو یه عالمه طلا هست که اگه قبل از اینکه وارد صندوق شه برش داری همه ش مال تو می شه.» علیچو این کار را انجام می دهد و جومالی به همراه او و آکین و متین به آدرسی که گرفته می رود. انها منتظر کامیون حامل طلاها هستند که ناگهان یاماچ هم از راه می رسد تا به جومالی کمک کند. جومالی شروع به کتک زدن او می کند و بدون اینکه اجازه ی توضیح دادن بدهد مدام می گوید:« تو اومدی کار منو خراب کنی آره؟ تله گذاشتی.» از طرفی مرتضی و سرن هر دو سوار کامیون حامل بار شده اند و چند ماشین پر از افراد اردنتها در تعقیب کامیون هستند تا از آن مراقبت کنند. جومالی با دیدن کامیون یاماچ را فراموش می کند و شانه به شانه ی او با افراد اردنتها مبارزه می کند. افراد چاعتای کشته می شوند و فقط مرتضی و سرن که داخل کامیون هستند قسر در می روند. مرتضی برای محافظت کردن از سرن او را داخل اتاقک کامیون زندانی می کند و خودش پیش یاماچ و بقیه می رود اما با آنها نمی جنگد. یاماچ هم اجازه نمی دهد که جومالی به مرتضی شلیک کند. مدتی بعد مرتضی در حالی که تیر خورده کشان کشان خود را به اتاقک می رساند و در را برای سرن باز می کند. سرن بیرون می آید و با کامیون خالی و جنازه ی افرادشان رو به رو می شود.

یاماچ به اتاق کار چاعتای می رود و به او می گوید:« من بهتون حق می دم که خواستین بخاطر کلکی که زده بودم تنبیهم کنین. امری باهام ندارین؟» چاعتای می گوید کاری ندارد و مرخصش می کند. در همین موقع سرن هم سر می رسد و با ناراحتی خبر دزدیده شدن طلاها را به چاعتای می دهد. چاعتای از عصبانیت اتاق را به هم می ریزد و یاماچ با شنیدن صدای ریخت و پاشهای چاعتای لبخند می زند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا