خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۱۹ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۱۹ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۱۹ سریال ترکی گودال

یاماچ در خواب می بیند که سلطان با مهربانی او را از خواب بیدار می کند و جومالی برای اینکه بیدارش کند اذیتش می کند. یاماچ وقتی بیدار می شود خودش را در انبار خانه ی اردنتها می بیند و برای حال و روز خودش غصه می خورد. او از مرتضی می پرسد که چاعتای متوجه نقشه شان شده یا نه؟ و مرتضی جواب می دهد:« اصلا نفهمید. حتی منو فرستاد پیش دکتر.» مرتضی و یاماچ شب گذشته در دزدیدن طلاها به جومالی کمک کرده بودند و از اینکه چاعتای فعلا متوجه نشده خوشحال هستند. از طرفی در خانه ی کوچوالی ها جومالی وقتی سر میز صبحانه می رود متوجه می شود که هیچکس حتی داملا به او اهمیت نمی دهد و همه با بی اعتنایی شان سعی دارند اعتراضشان را نشان دهند. سلیم هم سر میز روی صندلی جومالی نشسته و به سوالهای جومالی جواب نمی دهد و فقط در بگو مگو ی جومالی و عایشه طرف عایشه را می گیرد.

اردنتها هم در سالن غذاخوری دور هم نشسته اند. ثریا و اولگا با نفرت به هم نگاه می کنند و اولگا پز برگشتن پسر بزرگش چاعتای را می دهد. اگدای و چاعتای هم درحالی که با لبخند به هم نگاه می کنند مدام به یکدیگر متلک می گویند. چنگیز با مهمانش نامق سر میز حاضر می شود و از یاماچ هم می خواهد که به آنها اضافه شود. کمی بعد از رسیدن یاماچ افسون که دیگر پیشنهاد چاعتای را قبول کرده و با او قرار گذاشته وارد سالن می شود و کنار چاعتای می نشیند. یاماچ که نمی تواند دلیل رفتار افسون را بفهمد عصبی می شود و آنجا را ترک می کند. وقتی که سلیم از خانه بیرون می رود شخصی به اسم جمیل با او تماس می گیرد و بخاطر شب گذشته از او تشکر می کند. شب گذشته، سلیم به باری رفته بود و در حال مستی با جمیل که صدای خوبی دارد روی صحنه آواز خوانده بود. جمیل ماجرای زندگی اش را برای او تعریف کرده و سلیم هم وقتی فهمیده بود که او در بار می خوابد جمیل را به یکی از خانه هایشان در خارج از گودال برده بود. حالا جمیل بخاطر کمک سلیم از او تشکر می کند و می گوید که امشب هم برای اواز خواندن به آنجا بیاید. سلیم می گوید که نمی داند فرصتش پیش خواهد آمد یا نه.

چنگیز در اتاق کارش کنار نامق نشسته و از یاماچ هم می خواهد که به انجا بیاید. او به یاماچ می گوید:« برادرای تو با پسر نامق درگیر شدن. حالا نامق حق داره که از گودال انتقام بگیره. تو باید عقب بکشی تا نامق وارد گودال بشه و اون انتقامی که می خواد رو بگیره. اگه موفق نشه من پشتش هستم.» یاماچ توافقی که با چنگیز داشته را یادآوری می کند اما چنگیز می گوید:« ما توافق کردیم اما من دوستا و شرکایی دارم. بین ما هم نظم و قوانینی وجود داره.» نامق پیش پسرش صفا که تا آن روز بخاطر کتک یاماچ بستری بوده می رود و می گوید که اجازه ی حمله به گودال را از چنگیز گرفته است. صفا که مشتاق انتقام گرفتن است خوشحال می شود. یاماچ هم که نگران گودال شده از آکین می خواهد که سلیم را قانع کند که به دیدنش بیاید.

جومالی طلاهایی که دزدیده اند را به قهوه خانه می برد و نشان همه می دهد. او قبل از هر کار می خواهد پول سرمد را بدهد و سندهای محله را پس بگیرد برای همین به سرمد زنگ می زند و با او قرار می گذارد. سرمد کمی نگران می شود و موضوع را به چاعتای خبر می دهد. در این میان آکین از سلیم می خواهد که برای شنیدن موضوع مهمی به دیدن یاماچ برود. چاعتای از افسون می پرسد که چرا تصمیم گرفته پیش او بیاید؟ افسون جواب می دهد:« چون خودت گفتی در خونت به روی من بازه. به حرفات فکر کردم و بهت حق دادم. برای اینکه بفهمی یه نفر عاشقت نیست یه لحظه هم کافیه.» او لحظه ای که یاماچ نهیر را در آغوش گرفته بود را به یاد می آورد اما بیشتر از این برای چاعتای توضیح نمی دهد. افراد نامق سوار بر موتور و ماشین وارد محله ی گودال می شود و به هر مغازه و خانه ای تیر اندازی می کنند. افراد زیادی زخمی می شوند و جومالی و بقیه ی جوانها تا جایی که می توانند سعی می کنند جلوی حمله را بگیرند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا