خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۳۱ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال پیش آدم های نزیح میره و بهشون پیشنهاد میده تا به اون و مسعود ملحق بشن اما اونا قبول نمیکنن. کارتال بهشون میگه به جای اینکه واسه کسی کار کنین که با کوچکترین اشتباه تق تق میکشتتون بیاین با من. من هرچی دربیارم نصفش واسه داداشامه و ازتون محافظت می کنم اما اونا میترسن و خبر قطعی بهشون نمیده. کارتال از اونجا بیرون میره که مسعود میگه باهم بد نبود بالاخره اونا هم گناهی ندارن میترسن ازش تازه همین که به نزیح خبر ندادن که اومدیم اینجا خودش کلیه! ولی کارتال میگه ولی کافی نبود چون بهمون ملحق نشدن! فرهان وقتی به هوش میاد حیدر بهش میگه حالت بد بود اومدی دم در خونه ام منم ازت مراقبت کردم تا جایی که تونستم ولی دیگه باید کم کم بری همه جا دارن درباره تو حرف میزنن! کاری نمی تونی بکنی! این کار تو نیست کار پلیس هاست و ازش میخواد تا کار را به پلیس بسپارد. کارتال و مسعود با افرادشون در حال رفتن به سمت محل هستن که افه با ماشین جلوشونو گرفته و وایساده. همگی از ماشین پیاده میشن که کارتال میپرسه تو اینجا چیکار میکنی کمیسر؟ واسه چی سد راهمون شدی؟ افه میگه دارین میرین محله؟ کارتال تایید میکنه. افه میگه همینقدر آدم تونستی جمع کنی واسه روبرو شدن با نزیح؟ کارتال میگه تو دو ساعت همینقدر تونستیم! افه میگه کمه واسه محافظت کردن از تو خوبه اما واسه یه محله خیلی کمه! کارتال میگه نگفتی چرا اومدی اینجا کمیسر؟ افه میگه اومدم بهتون کمک کنم. مسعود میخنده و میگه پای پلیس وسط باشه این کار نشدنیه! افه میگه من دیگه کمیسر نیستم، کارتال میپرسه بازم؟ افه میگه ایندفعه فرق داره چون استعفا دادم و باهمدیگه متحد میشن.
باهم به طرف محله میرن که کارتال به بهار زنگ میزنه و میگه اونجایی که میگی واسه کل محله جا به اندازه کافی هست؟ بهار میگه آره خیالت راحت بفرستشون. کارتال به اهالی خانه میسپارد تا وسایلشونو هرچه سریعتر جمع کنن. سپس چشمش به شاهین می افتد و میگه تو چرا اینجا وایسادی؟ جمع کردی؟ شاهین میگه شوخیت گرفته؟ اول که منو به زور آوردی اینجا بعد الان داری میفرستی منو تا کنار هالیده بشینم؟ کارتال میگه آره تو نمی تونی کنارمون باشی چون کل محله را فروختی و با عصبانیت بهش میگه بره وسایلشو جمع کنه. همه اهالی محله سوار کامیون ها میشن تا به طرف محل قرارشون با بهار برن که شاهین از فرصت استفاده میکنه و به اتاق کارتال میره. با باز کردن گاوصندوق ابتدا پول برمیداره سپس پرونده ای نظرشو جلب میکنه که با خواندنش متوجه میشه پرونده مسعوده و عکس هایش با نزیح سپس ازشون عکس میگیره و ازش استفاده میکنه تا مسعود پشتشو بگیره و اجازه بده که پیششون بمونه و موفق هم میشه، کارتال بهش میگه فقط جلوی چشمم نباشه. نزیح با یکی از افرادش بالاسر قبر آتیلا میره و ازش میپرسه همونجوری که گفتم همه چیز پیش رفته؟ او به نزیح میگه بله آقا طبق دستورتون کسی هم نمی دونه اینجا قبر آتیلا خان است. نزیح بهش میگه احتیاج دارم درد و دل کنم، او بهش میگه با من آقا؟ نزیح تایید میکنه و میگه من آدم یه نفر دیگه ام کسی که به راحتی شب گذشته با کوچکترین اشتباه زخمی گذاشت که تا ابد یادم نره و گفت استباه بعدی تاوانش مرگه، نوچه اش حسابی جا میخوره و نمیدونسته که همچین ادمی یه رئیس داره.
نزیح واسش تعریف میکنه که من پدرم شغلش قصاب بود از این لقب که بهم بگن نزیح پسر قصاب فرار میکردم، اگه اسلحه هارو ازم بگیره من برمیگردم به همون دوران و دوباره میشم نزیح پسر قصاب! نوچه اش میگه شما اشتباه نمی کنین نزیح خان این اتفاق نمی افته، نزیح لبخند میزنه و او را می کشد و میگه درسته اشتباه نمی کنم، درد و دل خوبی بود سبک شدم. سپس به افراد دیگه اش میگه تا جنازه شو از اونجا جمع کنن. وقتی هوا تاریک میشه نزیح افرادشو به محله میفرسته. اونا وقتی به اونجا میرسن میبینن که محله خیلی ساکته و جا میخورن، سپس در هر خانه ای را میزنن میبینن خانه خالیه. افراد کارتا در اماکن عمومی مثل قهوه خانه و جاهای دیگه کمین کردن و وقتی افراد نزیح به اونجا میرن آنها را دستگیر میکنن. نزیح تو راه محله به افرادش میگه راه های محله را بستین دیگه؟ اونا هم تایید میکنن و وقتی به خانه کارتال میرسن، با باز شدن در با صحنه ای که مواجه میشه جا میخوره و میبینه که تمام افرادش توسط افراد کارتال و مسعود دستگیر شدن. بعد از چند دقیقه یکی از افراد نزیح داداش روشن را گروگان گرفته و به اونجا میاد که همه جاهاشون عوض میشه. نزیح بهش میگه افراد همین بود؟ سپس اسلحه اش را به طرف کارتال میگیره و میگه این ماجرا خیلی کش پیدا کرده دیگه! کارتال میگه بله همیشه شماها برنده میشین ما سگ کی باشیم که ببریم! و به همان نوچه نزیح که صبح باهاش حرف رده بود نگاه میکنه. حرف های کارتال روش تاثیر میزاره و تو تیم اونا میره و اسلحه میزاره رو سر نزیح سپس کارتال اونو میکشه. بهار تمامی اهالی محله را به رستوران پدرش برده.
افه به کارتال میگه اینجوری نمیشه، همه باید بفهمن که نریح به دستای تو کشته شده و باهمدیگه میبرنش پیش آزاد که جای آتیلارو الان گرفته. بعد از اینکه جنازه را لای فرش اونجا میندازن کارتال میگه بعد از تحویل دادنش به آزاد سلام منو بهش برسون، او میپرسه که شما؟ کارتال میگه بخش بگو کارتال فقط کارتال و میره. فرهان خودشو میره معرفی میکنه اما حتی یه کلمه هم حرف نمیزنه و فقط میگه کمیسر افه. بلنت به افه خبر میده و افه با کارتال به اونجا میرن. فرهان به افه میگه دیدی سر حرفم موندم! گفته بودم که دوباره میبینمت! افه میگه ترسیدی جونتو بگیرم؟ فرهان میگه نه اومدم بهت کمک کنم! اون نمودارو رو تابلوت دیدی؟ افه میپرسه تو اونارو از کجا میشناسی؟ فرهان میگه همه شونو نمیشناسم فقط یکسریاشونو. من فقط اون بالاییو میخوام! بایبارس! و بهشون میگه کمکتون میکنم تا اونو دستگیر کنین…..