خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی‌ و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun  و …

قسمت ۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران
قسمت ۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران

خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی خواهران و برادران

مظلوم به کافه پیش قدیر میره و میگه اومدم بهت یه سر بزنم قدیر بهش میگه ببین داداش یکی اینجا پیش من کار میکرد الان دیگه نمیاد میخوای با مدیر صحبت کنم که تو بیای؟ مظلوم خوشحال میشه و میگه خیلی خوب میشه حتما باهاش حرف بزن سپس قدیر بهش میگه من اصلا پول ندارم دستی داری بهم قرض بدی؟ مظلوم میگه ۲۰۰تایی دارم بیا ۱۰۰تاش واسه تو. وقتی کلاس تموم میشه اوگولجان جلوی آسیه را میگیره و میگه من چند دقیقه پیش چی دیدم؟ آسیه میگه نمیفهمم چی میگی چی دیدی؟ اوگولجان میگه جرقه ای که بین تو و دوروک خورد! آسیه انکار میکنه که وقتی اوگولجان ازش میخواد تا بهش حقیقتو بگه آسیه میگه باشه میگم ولی به هیچکی نگو! دوروک ازم خوشش میاد و الان داره تمام سعیشو میکنه تا بهم بفهمونه آدم خوبیه. اوگولجان واسش خوشحال میشه و میگه تو فقط خوشحال باش من به کسی چیزی نمیگم. آنها به بیرون از کلاس میرن که عمر و عایشه را میبینن که به مدرسه اومدن. آنها با عایشه معرفی میشن و سپس عایشه میره که آسیه سرتاپاشو نگاه میکنه و بهش میگه اینارو از کجا آوردی؟ عمر میگه عایشه خرید به عنوان کادو تولدم زودتر بهم داد. آسیه بهش میگه شب برگرد باهمدیگه صحبت کنیم عمر میگه من گفتم که به اونجا نمیام من دیگه میخوام خودم کار کنم و پول در بیارم و شمارو هم از اونجا نجات میدم. آسیه میگه این حرفها چیه که میگی؟ من اصلا مشکلی ندارم اونجا سپس باهمدیگه کمی صحبت میکنن. آکیف به دفتر مدیر مدرسه رفته و با برک صحبت میکنه و میگه آخه این چه کارهایی که میکنی؟ شنیدم تا آزاد شدی رفتی دم در خانه اون بچه ها! ببین برک اون بچه ها عصبی و پربادن یه بلایی سرت میارنا! سپس ازش میخواد تا دیگه به این کارهاش ادامه نده برک با کلافگی میگه باشه عمو آکیف و میره.

آکیف موقع رفتن با عمر روبرو میشه و باهاش صحبت میکنه و میگه که شنیدم از شنگول که پولها چیشد! سپس واسش ماجرای زندگی خودشو تعریف میکنه که از صفر شروع کرده بود و حالا به اون جایگاهی که هست رسیده عمر میگه منم میخوام به این جایگاه برسم آکیف میگه میرسی چرا که نه! تو لیاقتشو داری بیا تو شرکت خودم اصلا شروع کن به کار و از صفر همه چیزو بساز، عمر خوشحال میشه و قبول میکنه. آسیه پولی که قدیر بهش داده بود را سر کلاس به عمر میده اما او نمیگیره و میگه باشه واسه خودت من دیگه تو شرکت آکیف خان کار میکنم دیگه درآمد دارم آسیه برای عمر و این کارهای خودسرانه اش نگرانه. شب همگی سر میز شام هستن که اورهان به شنگول میگه واسه بچه ها گذاشتی کنار؟ شنگول میگه قبول نمیکنن به زور که نمیتونم بدم دهنشون! اوگولجان یکدفعه میگه دیگه پول قدیر اینارو بدیم بهشون اورهان جا میخوره و میگه کدوم پول؟ اوگولجان میگه پولهایی که از فروش نخودپلو درآوردن را اومدن دادن به من که تو بیمارستان دستمون خالی نباشه. شنگول میگه خرج شد اورهان میگه چه خرجی؟ من که بیمه بودم چیزی نگرفتن ازمون؟ شنگول اعتراف میکنه که گذاشته بود رو پول خودش و قسط تلویزیون و بقیه چیزارو داده اورهان از کوره در میره و میگه این چندمین دفعته هان؟ پول یتیم خوردن نداره! سپس مدام میگه طلاقت میدم و از سر میز بلند میشه و میره. عمر و عایشه در حال غذا خوردن هستن که عمر با گذاشتن اولین برش گوشت تو دهنش یاد روزی افتاد که امل دلش ساندویچ دونر میخواست و با یاد اون روزهای سخت نمیتونه غذا بخوره. بعد از غذا میرن تو تراس مینشینن که تولگا به اونجا میاد. عایشه با عصبانیت باهاش بحث میکنه و ازش میخواد تا از اونجا بره تولگا میگه باشه سپس رو به عمر میکنه و میگه دیگه آخر شبه پاشو تو هم برو خونتون اما عایشه میگه عمر جایی نمیره تولگا حسابی عصبی میشه و میره.

دوروک میخواد به صورت لایو گیتار بزنه و آهنگ بخونه تا کمک های مردمی را هم اینجوری جمع کنه ملیسا حسابی شوکه شده و میگه خودت پدر و مادر اونی را که باعث شده اینجوری بشی بیامرزه! سپس دوروک میبینه ملیسا شیرینی های کاکائویی به شکل قلب درست کرده که دوروک با دیدن اونا همین حرف ملیسا را به خودش برمیگردونه ملیسا هل میکنه و میگه نه هوس کردم همینجوری درست کردم! آکیف و نباهت از راه میرسن و میگن اینجا چخبره؟ دوروک میگه الان میفهمین سپس لایو را شروع میکنه و برای شروع از پدرش میپرسه که چقدر کمک میکنه آکیف میگه ده هزارتا نباهت ادامه میده و میگه یورو آکیف جا میخوره ولی تو عمل انجام شده قرار میگیره سپس دوروک آهنگ خوندن را شروع میکنه. اوگولجان میبینه و پیش آسیه میاد و بهش میگه ببین چی واست آوردم و گوشیشو میده به آسیه، آسیه لبخند میزنه. عمر کنار استخر نشسته و به خاطره ی خودش با اوگولجان می افتد که میخواستن پنهانی تو استخر خانه آکیف شنا کنن که باغبان نذاشت او یکدفعه بلند میشه و میگه مرزهارو رد میکنم و میپره تو استخر. اورهان با شنگول قهره و رو مبل میخوابه، آسیه یاد روزی می افتد که آشغال سبزیجاتو جمع میکرد و گریه میکنه، قدیر در حال کار کردن سر ساختمان هسته مدام به وضعیتشون فکر میکنه و کلافه میشه. فردای آن روز جلوی مدرسه آسیه و آیبیکه و اوگولجان، عمر را میبینن که با عایشه از ماشین مدل بالا پیاده میشن و به مدرسه میان. اوگولجان میگه دیگه راننده شخصی داره! اوگولجان با عمر تو حیاط می ایستند و باهمدیگه صحبت میکنن و در آخر آشتی میکنند…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا