خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی وصلت + عکس

در این قسمت از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی وصلت را مشاهده می کنید. با ما همراه باشید. این سریال همانند سایر مجموعه های ترکیه ای به عشق وابسته است. بیشتر نویسندگان و تولید کننده های سریال در ترکیه نگاهی ویژه به عشق در آثارشان دارند. این مجموعه همچون سریال حلقه در کنار عشق به ماجراجویی و اکشن نیز روی آورده است.سریال ترکی وصلت Vuslat محصول شرکت سینمایی A23 Medya می باشد. کانال پخش کننده آن شبکه Trt 1 ترکیه است. این سریال در ژانر درام و اکشن توسط باریش یوز کارگردانی شد. نویسنده این اثر تلویزیونی Betul Yagsagan است. بازیگران این سریال عبارتند از؛ مرت کارابولوت، مورات کاراسو، قمزه سونر آتای، ادرم آکاچه، اوزجان وارایلی، مهمت اوزگور، گوزده کایا، نورهان اوزنن، عثمان آلکاش، امید کانتارچیلار، دوریم اوزکان، کادیر دوغولو و… .

قسمت ۳۱ سریال ترکی وصلت

خلاصه داستان قسمت ۳۱ سریال ترکی وصلت

همه با نگرانی جلوی اتاق عمل منتظر خبری خوبی هستند تا آلتان حالش بهتر بشود. عزیز بی تاب است و نمیداند باید چه بکند. بعد از مدتی پرستار از اتاق عمل بیرون می آید و می گوید که حال آلتان خوب است و فقط به خون آ ب نیاز دارد که کمیاب است. نجمی جلو می رود و داوطلبانه خون اهدا می کند. تازه عزیز متوجه عبدالله می شود و از پرستار می خواهد تا به پاهای زخمی او هم رسیدگی بکند. عزیز نمیداند با چشمانش از عبدالله و صالح هم تشکر می کند.

فیرات و جیلان از دیدن هم در جمع خانوادگی کورکمازر ها جا می خورند. اما کرم خوشحال است و پریهان که تحمل این لوده بازی های او را ندارد آنجا را ترک می کند. تحسین هم بعد از تهدید کرم از انجا می رود. او عکسی از این جمع می گیرد و با گفتن این که برادر و خواهر فریده هم آنجا هستند و وقتش است عزیز و فریده هم به جمع آنها بپویندند، آن را برای عزیز می فرستد.

یالچین هم به بیمارستان می آید و از عزیز جویای حال آلتان می شود. بعد از فریده می خواهد همراه او به خانه برود. عزیز از این بابت ناراحت می شود و فریده نیم نگاهی به او می اندازد. قبل از خارج شدن از بیمارستان، یالچین از فریده می خواهد از این خانواده فاصله بگیرد. فریده می گوید: «این کارو میکنم اما اول باید فیرات رو نجات بدم! » بعد هم از یالچین می خواهد برود و پیش عزیز برمی گردد. عزیز از دیدن او خوشحال می شود و همان موقع پیام کرم را می بیند. فریده هم با دیدن جیلان و فیرات بین آنها عصبانی و نگران می شود. از طرفی فیرات با عصبانیت به جیلان می گوید: «تو با این خانواده چیکار داری؟ این وقت شب چرا خونه نیستی؟ » جیلان با پررویی می گوید: «تو خودت اصلا خونه نمیای و بعد از من حساب پس میگیری؟! » او جیلان را سوار تاکسی می کند تا به خانه برگردد. سلطان با ناراحتی به این صحنه چشم می دوزد.

عزیز و فریده و وارد رستوران هتل می شوند. کرم با دیدن عزیز خوشحال می شود. عزیز همه را مرخص می کند و خودش با کرم روبرو می شود. کرم شروع به صحبت در مورد جیلان می کند و می گوید: «نظرت چیه باهاش ازدواج کنم؟! » عزیز خیلی جدی به او می گوید: «با بچه ها کاری نداشته باش! وگرنه الان کاری میکنم حالت گرفته بشه! » کرم لبخند می زند و منتظر ادامه حرف او می ماند. عزیز هم می گوید: «پدر و مادرت رو یادت میاد؟ اونارو بابام کشت! » کرم با شنیدن این خبر مات و مبهوت می ماند و دیگر چیزی نمی گوید. عزیز هم سراغ فریده می رود تا او را به خانه برساند. فریده و عزیز مدام نگاه هایشان بین هم رد و بدل می شود و لبخند کمرنگی روی لبشان نقش می بندد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا