خلاصه داستان قسمت ۳۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۲۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
زلیخا که با خواندن نامه شوکه شده است هاج و واج می ماند. همان موقع اطلاع می دهند یکی از بهزیستی برای تحویل پرونده به زلیخا آمده است و از زلیخا به خاطر اهدای زمین به بهزیستی قدردانی میکند.
بهیجه با عصبانیت پیش خدمتکارها می رودو آنها را دعو می کند و می گوید که چرا ملافه تختش را عوض نکردند و لباس هایش را مرتب نکردند؟ بهیجه در حال داد و بیداد و وعوا کردن بود که همان موقع تکین می رسد و حرفهایش را می شنود. تکین همان موقع راننده اش را صدا می زند و با خونسردی به بهیجه میگوید حالا که اینجا تو خانه من آسایش نداری و راضی نیستی از وضعیتت، به یکی از ملک هایم در داخل شهر برو، بهت امکاناتم میدهم. تکین روبه راننده می کند و ازش میخواد بهیجه را برساند. بهیجه که از این رفتار تکین تعجب کرده و حرصش میگیرد، ولی نمیتواند بهش چیزی بگوید.
وقتی مژگان به بیمارستان می رود میفهمد که امید به او مسئولیت واکسیناسیون را داده به خاطر همین عصبانی شده و به سرعت پیش امید می رود و جلوی همه طلبکارانه و با حالتی به ازش گلگی میکند و بهش میگوید که تو حق نداری منو وادار به این کار کنی که برک روستاهای مختلف واکسن بزنم.
امید به مژگان می گوید موظب حرف زدنت باش و بدون که تو چه جایگاهی هستی و بهش تذکر میدهد که درست و کامل پرونده را بخواند. امید بهش میگه من تورو مسئول پروژه کردم یعنی قرار نیست بخوای به روستاهای مختلف بری. امید به مژگان اخطار می دهد که دیگه بهش «تو» نگه و احترام بگذارد. مژگان که حرصش گرفته ازش معذرت خواهی می کند و از اتاق بیرون می رود. آیکوت پیش مژگان می رود و بهش میگوید که اشتباه برداشت کردی. ما فقط به خاطر سابقه ای که تو واکسیناسیون داری این مسئولیت را به امید پیشنهاد دادیم.
بهیجه که چمدانش را بسته با حرص و عصبانیت با راننده به سمت خانه جدیدش تو شهر می رود.
تکین با فکرت به رستوران می روند تا نهار بخورند. همزمان به خوردن غذا، تکین دوباره موضوع عدنان را پیش می کشد و ازش میپرسد دلیل اصلی اینکه با عدنان دشمنی دارد چیه؟ فکرت باز هم همان حرفهایش را بهش می گوید. فکرت از قدیم برایش می گوید که در کودکی مادرش خیلی سختی کشیده. وقتی پدرش آنها را از خانه بیرون می کند به سمت آلمان می روند. آنجا مادرش کارگری میکرده تا زندگیشان بچرخد. تکین هنوز که هنوزه ربطش را به عدنان متوجه نمی شود.
فکرت در ادامه میگوید که عدنان کاری کرده بود که پدرش مقروضش شود واسه همین موسی برای عدنان نوکری و ازش سو استفاده می کرده. تکین به فکرت میگوید کلا موسی از همان اول آدم خوبی نبوده و به خانواده اش اصلا فکر نمیکرده و در گذشته پدرشان را اذیت میکرده. بهش میگوید تو اصلا نفهمیدی که چرا باید موسی زنش را از خانه بیرون کند. در آخر دوباره از فکرت دلیل شکستن سنگ قبر را می پرسد. فکرت که کلافه و عصبی شده میگوید مست بودم و هیچ دلیل خاصی نداشتم. تکین ساکت می شود..
مژگان با آیکوت به سمت حیاط بیمارستان می رود و باهاش درد و دل می کند و بهش میگوید، ایلماز همه ی پولی که برای کرمعلی بوده را مثل اینکه نقد کرده و قصد داشته با زلیخا فرار کند، به پسرشماصلا فکر نمیکرده. و به آیکوت میگه من مطمئنم که پول الان دست زلیخا است.
زلیخا و دمیر با هم برای صرف نهار رستوران می روند.
بهیجه که با دیدن خانه تعجب کرده، عصبانی می شود و آنجا را اصلا در حد خودش نمی بیند. سریعا به مژگان زنگ می زند و بهش می گوید به آنجا بیاید. بهیجه به مژگان میگوید تکین به خاطر نظیره منو از خانه بیرون کرده . مژگان هم عصبی می شود و بهش می گوید که تو خودت مقصری.
فادیک در آشپزخانه یاد راشید می افتد و گریه می کند. ثانیه و گولتن از حال او ناراحت می شوند و دلداریش میدهند. سودا نیز به آشپزخانه می رود و فادیک را در آغوش می کشد و سعی می کند تا آرامش کند.
بیشتر بخوانید:
(بخش دوم) خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی روزگاری در چکوروا + عکس