خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۲۳ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
بهیجه با دیدن پولها سریعا به آنجا می رود و فریاد میکشد که کسی حق نداره به پولها دست بزند، این پول ها واسه داماد و نوه من است و من باید بردارم . بهیجه فورا جعبه را برمیدارد و میخواهد از آنجا برود و فرار کند که مسئولین جلویش را می گیرند و میگویند که این پولها صاحب ندارد و شما هم حقی ندارید بردارید، چون پول از زمین دولت پیدا شده پس متعلق به دولت است. بهینه مثل دیوانه ها با داد و فریاد میخواهد فرار کند و پولها را ببرد، ولی جلویش را میگیرند و میگویند اگه پس ندی و خودت از اینجا نری به پلیس زنگ میزنیم. تو این فاصله غفور از فرصت استفاده میکند و یواشکی تعدادی اسکناس از روی زمین برمیدارد و داخل جیبش میگذارد. بهیجه ناچار می شود که جعبه را تحویلشان بدهد و خودش با عصبانیت و فحاشی از آنجا می رود.مسئولین تمام پول ها را می شمارن و متوجه می شوند که نزدیک سی میلیون لیره است و تمام پول را ضبط می کنند و و از تمام افراد به عنوان شاهد امضا می گیرند.
غفور با به کلوپ شهر می روند و تمام اتفاقاتی که افتاده را برای زلیخا تعریف میکنند. همه کسانی که آنجا حضور دارند این موضوع را می فهمند. مسئول بهزیستی می گوید که چون زمین ها برای دولت بوده پس پولی که پیدا شده به حساب بهزیستی می رود، مگر اینکه خود زلیخا بخواهد پیگیری کند و درخواست پس گرفتن پولها را بدهد. به غیر از زلیخا شخص دیگری نمیتواند پول را پس بگیرد.
دمیر با امید در حال مکالمه است و حرفهای عاشقانه بهم می زنند که همان موقع زلیخا وارد شرکت می شود و دمیر به یه بهونه سریعا تماس را قطع میکند. زلیخا تمام ماجرای پیدا شدن پول ها را به دمیر می گوید. دمیر میگوید که خیلی خوب شد که پول به دست بهزیستی رسیده اینجوری صرف امور خیریه می شود.
زلیخا هم حرفش را تایید میکند و میگوید که اصلا قصد پس گرفتنشم ندارم، چون میدونم قبل از اینکه چیزی از پول به کرمعلی برسه، بهیجه تمامش را خرج کرده . سپس درباره نامه باهم صحبت میکنند. زلیخا به دمیر میگوید که از این موضوع سودا نباید چیزی بفهمد نباید چون متوجه خیانت عدنان به خودش می شود و در نهایت ناراحت می شود. دمیر تایید میکند و میگوید آره پدرم با زن های زیادی رابطه داشته. دمیر میگوید که به زودی خبری از فرستنده نامه می شود تا درخولست پول کند. فکرت در شرکت، یه نامه دیگه می نویسد و داخل پاکت میگذارد.
بهیجه با عصبانیت به سمت خانه دمیر می رود و با فریاد زلیخا را صدا می زند. سودا بیرون می آید و بهش میگوید که زلیخا نیست. بهیجه فریاد می کشد و با تهدید میگوید که زلیخا باید پول را از آنها پس بگیرد و به آنها بدهد. همان موقع زلیخا از راه می رسد و با بهیجه دعوا میکند . بهیجه بهش میگوید تو از روی قصد پول را بردی گذاشتی آنجا و بعدش زمین را واگذار کردی به دولت. بهیجه با تهدید و فحاشی به سمت عمارت کوچک می رود. زلیخا شوکه شده و ثانیه و گولتن به ناچار میگویند که مژگان اومد خانه اش را از گولتن و چتین پس گرفت. زلیخا به قدری عصبانی شده که کارد بزنن خونش در نمیاد و سریع سوار ماشین می شود تا پیش مژگان برود.
زلیخا وقتی به بیمارستان می رسد با عصبانیت با مژگان حرف می زند و بهش بی وجدان می گوید. مژگان بهش میگوید که مجبور بوده و اصلا ربطی به تو ندارد، خانه خودمه. زلیخا میگوید که شماها اصلا لیاقت داشتن پول را ندارید و بعد می رود. مژگان که ماجرای پول هنوز واسش گنگه، به دنبالش می رود و درباره اش سوال میکند که زلیخا بدون جواب دادن سوار ماشینش می شود و میرود.