خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۲۳ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۲۳ سریال ترکی گودال

در انبار قهرمان از ندیم می پرسد که خلیل ابراهیم کیست؟ ندیم با خونسردی جواب می دهد:« یه کاری کنیم شما منو ازاد کنید و من برم و از موکلم بخوام که با شما یه قرار ملاقاتی ترتیب بدن. اگه نمی خواید می تونید تا صبح منو اینجا کتک بزنید ولی بدونید که یه کلمه هم حرف نخواهم زد.» قهرمان پیشنهاد او را قبول می کند و آزادش می کند بعد هم یاماچ را برای اولین بار به میخانه می برد. او در میخانه بخاطر اینکه یاماچ را قاطی کارهایش کرده ابراز پشیمانی می کند و به یاماچ می گوید:« از این به بعد حتی اگه من بخوام هم تو نباید قبول کنی. وقتی پسرم آجار به دنیا اومد با خودم گفتم پسر من باید مثل عمو یاماچش بشه و درس بخونه. به ماها همه از روی ترس آقا می گن ولی به تو باید از روی احترام بگن آقا. آقای یاماچ کوچوالی، مهندس شیمی.»

افراد چنگیز پشت در کارخانه ها منتظرند تا بعد از تمام شدن وقتی که چنگیز تعیین کرده حمله کنند و کارگرها را به زور بیرون بیندازند. در این مدت یاماچ زیر شکنجه ی مرتضی است اما مرتضی که قبلا هم با یاماچ همکاری کرده زیاد به او سخت نمی گیرد. افراد چنگیز باتوم هایشان را برمی دارند تا طبق دستور چنگیز کارگرها را ادب کنند اما با آکین که جوانهای گودال را همراه خودش آورده رو به رو می شود. جوانهای گودال با چوب و چماق همزمان در هفده کارخانه حاضر می شوند و به کارگرها کمک می کنند و افراد چنگیز را شکست می دهند. وقتی که این خبر به گوش چنگیز می رسد یک شمش طلا هم از طرف یاماچ برای او فرستاده می شود. چنگیز به همراه چاعتای با عصبانیت سراغ یاماچ می رود و معنی کار او را می پرسد. یاماچ ماجرای دزدیده شدن طلاهای چنگیز را یادآوری می کند و می گوید:« اون روز من و مرتضی به کمک هم طلاهاتو دزدیدم. بعد طلاها رو توی یکی از تانکرهای کارخونه هات قایم کردیم. اگه شرطهای منو قبول نکنی ترکیب نیتریک اسید و هیدروکلریک اسید طلاهات رو توی خودشون حل می کنن و تو دویست و پنجاه ملیون دلار رو از دست می دی.» وقتی بحث پول وسط می آید چنگیز با آرامش از یاماچ می خواهد که شرطهایش را بگوید. یاماچ می گوید:« دیگه باید منو ول کنی. من سگ تو نیستم. به گودال و خانوادم هم نباید اسیب بزنی. مرتضی رو هم باید ول کنی. تمام شرطهای کارگرها رو هم باید قبول کنی.» چنگیز می گوید:« قبوله اما این بدون که وقتی طلاهامو پیدا کنم تو و گودال و خانوادتو نابود می کنم.»

جومالی با سرمد قرار می گذارد تا سندها را پس بگیرد اما سر قرار در ساختمانی که سرمد آدرسش را فرستاده با چاعتای رو به رو می شود. جومالی با نفرت به چاعتای که سندهای محله را در دست گرفته و پوزخند می زند نگاه می کند. کمی بعد چاعتای جومالی را آزاد می کند و جومالی جلوی در ساختمان خودش را لعنت می کند و به سرش می کوبد. یاماچ بعد از آزاد شدن به اتاق اگدای می رود و برگه ی شروط کارگرها را پیش رویش می گذارد و می گوید که به دستور چنگیز باید آن را امضا کند و خواسته ی کارگرها را خیلی زود عملی کند. اگدای با بی میلی قبول می کند. یاماچ موقع بیرون رفتن از اتاق او می گوید:« فقط برای تشییع جنازتون چیزی لازم ندارید؟ احتمالا چون سر خانوادتون شلوغ می شه من قراره به تشییع جنازه ی شما رسیدگی کنم.» اگدای فکر می کند که یاماچ او را تهدید می کند اما یاماچ می گوید که کاره ای نیست و در واقع چاعتای قصد کشتن اگدای را دارد. اگدای شوکه می شود و از یاماچ می خواهد که بنشیند و بیشتر توضیح دهد.

سلطان به خانه ی اردنتها می رود و از یاماچ می خواهد که سر ساعت هشت برای شام به خانه بیاید. یاماچ قبول می کند. در خانه ی کوچوالی ها وقتی جومالی متوجه این کار سلطان می شود آه بلندی می کشد اما بدون مخالفتی قبول می کند. سلیم عصبانی می شود و رو به سلطان داد می زند:« تو متوجهی داری چیکار می کنی؟ نمی تونی کاری کنی که من با یاماچ سر یه میز بشینم. یاماچ زنده ست، باشه ،یه جایی واسه خودش زندگی کنه اما سر میز بابای من نمی تونه غذا بخوره. هر کاری می کنی بکن ولی من سر اون میز نمی شینم.» سلیم از خانه بیرون می رود و جلوی در سلطان به او می گوید:« اگه برنگردی حقم رو حلالت نمی کنم.»

 

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا