خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۲۸ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
زلیخا در خانه به حساب و کتاب کردن مشغول است تا حقوق کارگران را حساب کند و بدهد. سودا به زلیخا میگوید این کار را بده ثانیه انجام بدهد چون این کار وظیفه سرکارگران است اینجوری غرورش هم حفظ می شود. زلیخا با کمی فکر کردن حرفش را تایید می کند و سپس ثاینه را صدا می کند. ثانیه وقتی میاد زلیخا بهش میگه به حساب ها رسیدگی کن. ثانیه با دیدن دفتر حساب و کتاب زلیخا به وجد میاد و از منظم بودنش کلی تعریف می کند و میگه تو هم مثل هولیا خدا بیامرز منظمی. زلیخا دستمزد همه کارگران و ثانیه را بیشتر می کند. ثانیه میگوید نمی تواند قبول کند ولی زلیخا بهش میگه حق تو خیلی بیشتر از ایناست، ثانیه خوشحال میشه و تشکر میکند. ثانیه به حیاط می رود و به تمام کارگران می گوید بیان تا حقوق این ماهشان را بدهد. زلیخا به سمت محل قرارش با عمو شادی می رود. عمو شادی به زلیخا میگوید من به تمام افرادم سپرده ام تا اطلاعاتی که مربوط به بهیجه هست را تکمیل کنند، بررسی تموم شده نتیجه را بهتون خبر میدهم.
زلیخا بهش میگه مصاحبه ای که با رانندگان تاکسی انجام دادید باعث شده بود که یک نفر به خاطر پاداش یک میلیون لیره ای که گذاشته بودیم ، بعد از گذشت این همه مدت به عمارت بیاید و یه داستان الکی بگوید، چون گفته بود با تیر اسلحه هولیا مرده در صورتیکه با چاقو بوده. عمو شادی بهش میگوید که وقتی پاداش بزرگ وسط باشه اینجور مسائل هم پیش میاد و بهشون گوشزد میکند تا بیشتر دقت کنند. ثانیه هرچی میگردد غفور را پیدا نمی کند. غفور از ترس روبرو شدن با ثانیه که ازش توضیحی درباره بهیجه نخواهد، در طویله پنهان شده. ثانیه بالاخره پیداش می کند و ازش درباره باج دادن به بهیجه میپرسد.
غفور سعی میکند تا از جواب دادن طفره برود ولی وقتی میبیند که ثانیه بیخیا نمیشود به ناچار با گریه و احساس پشیمانی بهش میگوید که قاتل خطیب است و شرمین اونجا بوده و وقتی فهمیده رفته و قضیه را به بهیجه هم گفته و بهیجه هم مدرک دارد. ثانیه از شنیدن این خبر شوکه می شود و از اینکه غفور واسه طمعی که نسبت به پول خطیب داشته باعث مرگش شده، درمانده و ناراحت می شود. غفور در آغوش ثانیه گریه میکند.فکرت با بختیار برای صرف شام به رستوران می روند و بختیار بهش میگوید که کاملا مشخص است که تو عاشق مژگان شدی. فکرت بهش میگوید که این ماجرارو هم تکین فهمیده. فکرت برای بختیار تعریف میکند که از عشقی که به مژگان دارد میترسد و نمیداند باید چیکار کند. از آنجایی که چتین سر یه میز دیگه نشسته، حرفهای آنها را می شنود و شوکه و عصبی می شود.
چتین به دنبال گولتن می رود تا باهمدیگه به خانه شان بروند. گولتن میفهمد که چتین عصبیه و ازش علت عصبانیتش را می پرسد. چتین که چاره ای ندارد برایش ماجرا را تعریف می کند و میگه از اینکه فکرت عاشق زن ایلماز است و او را میخواهد کلافه است. گولتن از این خبر جا می خورد.
در خانه دمیر، ثانیه ذهنش درگیر غفوره و ناراحت است. زلیخا علت ذهن مشغولی و ناراحتیش را میپرسد ولی ثانیه چیزی نمیگوید و سر درد را بهانه می کند و بیرون می رود.
غفور بالای تخت دخترش اوزوم می رود و با ناراحتی نگاهش میکند و از اینکه باید به زندان برود و یه مدت طولانی کنار دخترش نیستبه شدت غمگین و ناراحت است…