خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۳۲ سریال ترکی بابا
قسمت ۳۲ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۳۲ سریال ترکی بابا

افراد فرید پیش الیف میرن و او را با خودشان پیش فرید می برند فرید بهش میگه اتفاقی که افتاد برای کارخونه یه گوشزد بود سپس او را با پدرش تهدید می کند و ازش میخواد تا تو تیم آنها بره الیف وقتی از آنجا بیرون میاد به قدیر زنگ میزنه و میگه فرید الان منو تهدید کرد که بلایی سر پدرم بیاره دارم مثل بید میلرزم و میترسم از این بابت قدیر ازش آدرس میخواد تا پیشش بره. بشرا برای هواخوری به حیاط هتل میرود که جلوی پایش یه شاخه گل میبینه وقتی خم میشه اونو برداره ایلهان صداش میزنه و به طرف بشرا حرکت می کند بشرا بهش میگه هنوز سر پیشنهادت به من هستی؟ ایلهان حلقه ازدواج را از تو جیبش در میاره و میگه تا زمانی که بله رو ازت نگیرم پاش هستم و لازم باشه بارها و بارها ازت خواستگاری می کنم حتی اگه بله هم بشنوم بازهم باید هر از گاهی ازت بپرسم یک بار شنیدن اون بله برام کافی نیست سپس جلوی پای بشرا زانو میزنه و ازش خواستگاری میکنه اما وقتی چهره نگران او را میبینه بلند میشه و بهش میگه من در مقابل تو همونیم که باید باشم زیر و رو ندارم چرا یه روی دیگه دارم که اونو زنی که دوسش دارم هیچ وقت نمی بینه. بشرا بهش میگه یه شرط دارم من خیلی اذیت شدم منو خیلی اذیت کردن وانمود میکردن منو دوست دارن در حالی که اینجوری نبوده وانمود می کردن برام ارزش قائلند ولی این شکلی نبوده من دیگه نمیتونم اونارو تجربه کنم ازت می خوام منو اذیت نکنی من دیگه نمیتونم تیکه‌های شکستمو به هم وصل کنم ایلهان او را در آغوش می گیرد. قدیر پیش الیف میرسه و سعی میکند او را آرام کند سپس ازش میپرسه اصلاً چرا به من زنگ زدی چرا نرفتی یکراست پیش پدرت؟ الیف جا میخوره و سریع قضیه رو جمع میکنه و میگه خودمم نمیدونم اصلاً چرا حالا این سوالو پرسیدی؟ بعد از کمی حرف زدن الیف به طرف پدرش می رود و قدیر هم او را همراهی می کند.

فرید در حیاط خانه اش کنار استخر نشسته و ایلهان را صدا میزند و به جعبه زیر دستش اشاره میکنه و ازش میخواد تا برداره ایلهان که توقع نداشته پدرش بهش هدیه عروسی بده حسابی جا میخوره و با دیدن سرویس طلا شوکه میشه فرید میگه من همیشه به همه چیز از دید کار نگاه کردم انگار همه چیز برایم معامله بوده اما تو اینجوری نباش سپس با افسوس میگه مادرت زن خیلی ظریف و زیبایی بود حتی موقع ازدواجم با اون هم مثل کار بهش نگاه میکردم خیلی اذیت شد تو مثل من نباش بشرا را اذیت نکن بهش آرامش بده تا بهت آرامش بده و کنار هم خوشبخت بشین این سرویس طلا را هم از طرف مادرت به بشرا بده میدونم اگه زنده بود خیلی خوشحال میشد که داری با بشرا ازدواج می کنی ایلهان که حسابی شوکه شده با شنیدن این حرف ها از دهان پدرش حسابی سورپرایز شده و با لبخند بهش نگاه و ازش تشکر می کنه. ثروت به اتاق امین در خانه میخواد بره که متوجه میشه در قفله وقتی از جیحون میپرسه خوبه بهش میگه این در همیشه وقتی خود آقا نباشه قفله و بدون اجازه آقا قدیر و خود آقا امین اجازه ندارم در را باز کنم ثروت کلافه میشه. بشرا به بینور زنگ میزنه و بعد از احوالپرسی میگه که دارم ازدواج می کنم بینور جا میخوره و میگه چه جوری؟ کی؟ بشرا میگه وقتی زیادی فعلا ندارم باید با مامانم حرف بزنم اما هرچی زنگ میزنم جواب نمیده و ازش کمک میخواد بینور هم قبول میکنه.

الیف قدیر را به خانه اش دعوت کرده و در حال خوردن دسر میباشند الیف میگه گفتم بیای اینجا تا خودتو به خودت یادآوری کنم انقدر غرق مشکلات بقیه هستی که یادت میره یه قدیری هم وجود داره و به توجه و استراحت نیاز دارد قدیر ازش تشکر می کنه. شب موقع مسجد رفتن بینور برنامه ای می چیند و فضیلت با بشرا روبرو میشه بشرا بهش میگه که دارم ازدواج می کنم فضیلت میگه تو قبلا هم ازدواج کردی الان بار دومته بشرا میگه باور کن اون ازدواج فقط روی کاغذ بوده و واقعی نبوده دارم تازه طعم خوشبختی را میچشم ازت می خوام تو خوشحالیم شریکم باشی فضیلت رو برمی گرداند که بشرا بهش میگه من باز هم منتظرت میمونم و ناامید نمیشم که روز ازدواجم کنارم باشی. وقتی بشرا پیش ایلهان برمیگرده او بهش میگه چطور پیش رفت؟ و وقتی چهره ناراحت بشرا را میبیند بهش میگه اشکالی نداره این روزها هم میگذره سپس ازش میخواد بره بخوابه چون فردا روز بزرگیه. فردای آن روز قدیر که در خانه الیف خوابش برده بود از خواب بیدار میشه و جا میخوره الیف ماجرارو میگه و ادامه میده که امروز می خوام برم عروسی یکی از دوستام که به واسطه تو باهاش آشنا شدم و خیلی هم خوشحالم از این بابت امروز عروسی بشرا و ایلهان هستش قدیر جا میخوره و میگه من نمیام. ایلهان به خانه ساروهانلی ها می رود یاشار با دیدن او می خواد باهاش دعوا کنه که فضیلت از راه میرسه و میگه هرچی باشه مهمون اینجاست و اجازه میده صحبت کنه. ایلهان ازشون دعوت می‌کند تا به عروسیشون بیان و ازشون تشکر میکنه به خاطر تربیت دخترشون و از خوبی های بشرا میگه فضیلت با شنیدن این حرف ها دلش کمی نرم میشود و بعد از رفتن ایلهان به بینور می گه تو خیلی حق به گردنه بشرا داری امشب برو به عروسیش تنهاش نذار بینور حسابی خوشحال میشه. روز عروسی ایلهان وقتی بشرا را در لباس عروس میبینه حسابی خوشحال میشه و ذوق میکنه بشرا ازش میخواد تا او را پیش پدرش ببرد آنها به مغازه امین می رود و می بینند که امین سرش رو میز گذاشته و خوابش برده بشرا دستش را می بوسد و شروع می کند باهاش صحبت کردن سپس از اونجا میره. بعد از رفتنش امین که خودش را بخواب زده بود با شنیدن حرفهای بشرا گریه اش می گیرد و شروع به گریه کردن میکند چند دقیقه بعد پسر صاحب مغازه به اونجا میاد و به امین میگه پدرم مغازه را فروخته و صاحب جدید اینجا ازم خواست بهتون اطلاع بدم که خالی کنید همان موقع ثروت وارد مغازه میشه و میگه صاحب این مغازه منم و می خوام اینجا خالی بمونه امین با ناراحتی بهش نگاه میکنه و بعد از برداشتن عکس خانوادگی از روی دیوار از آن جا میره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا