خلاصه داستان قسمت ۳۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۳۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۳۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۳۲ فصل چهارم سریال از سرنوشت

ساریخانی به فرزام میگه میفهمی که چی میگی؟ مگه من آدم کشم که میخوای برم سهرابو بکشم؟ فرزام میگه مگه من احمقم که به خاطر اینکه کاری نکردی بهت پول بدم؟ سپس بهش میگه حالا که نمیتونی بکشی کارگاهو آتیش بزن اگه این کارو نکنی مجبور میشم کاری که دوست ندارمو انجام بدم! سهراب و هاشم ماشین آقا خندان را قرض می گیرند و جلوی در کارگاه پارک میکنند و روش چادر می کشند. سهراب و هاشم داخل ماشین میرن و هاشم با یه دوربین شکاری اطراف کارگاه را دید میزند از طرفی سهراب هم از طریق لپ تاپ دوربین مداربسته توی کارگاه را نگاه میکنه. ساعت ها میگذره هاشم به سهراب میگه باید حال نغمه را بگیرم سهراب بهش میگه الان چرا یک دفعه گیر دادی به نغمه؟ هاشم میگه من نه! اون گیر داده! اون زندگی منو داغون کرده! سهراب میگه خوب کاری کرده من اگه پیشش بودم میگفتم بدتر از اینا هم سرت بیاره. اون موقع با دروغ گفتنت نشون دادی بهش که همچین نغمه تو زندگیت ارزشی نداره و خیلی هم خواهان موندنش تو زندگیت نیستی، اونم با این کارش با دروغ بهت همینو گفته و خواسته تلافی کرده باشه! هاشم از سهراب میخواد تا دیگه اسم نغمه را به زبان نیاره جلوی اون.

آن ها ساعت ها به صفحه مانیتور لپ تاپ چشم دوختن اما اثری از کسی نمی بیند. شب میشه و یک دفعه متوجه میشن که یه نفر داره به شیشه ضربه میزنه آنها اول میترسن اما با شنیدن صدای آرزو میفهمن که اونه. هاشم و سهراب ازش میپرسن که تو اینجا چیکار می کنی؟ واسه چی اومدی؟ آرزو میگه شام آوردم. هاشم میگه سهراب یه شب شام نخوره هیچیش نمیشه! آرزو بهش میگه واسه تو آوروم! هاشم میگه من نمیخورم اما وقتی میفهمه که کتلته چشماش گرد میشه و ازش میخواد تا سریعتر به داخل ماشین بیاد. دهشت در تراس اتاق هاشم برای شاهین آهنگ میخونه ولی یه دفعه میبینه که شاهین در حال گریه کردن است. دهشت ازش میپرسه چی شده؟ صدام انقدر سوز داشت که روت انقدر تاثیر گذاشته؟ شاهین میگه صدات یه طرف اما این غم جدایی و رفتن یه طرف. ازش میپرسه که تا حالا عاشق شدی؟ دهشت میگه آره عاشق صدای خودم اما شاهین میگه نه منظورم هه فرده! به یک شخص خاص! او مخالفت میکنه و میگه نه وقت این کارارو ندارم داداش. شاهین بهش میگه ای کاش منم اصلا وقت عاشق شدن نداشتم اصلا نمیدونم چی شد که یک دفعه اینجوری شد.

هاشم بعد از خوردن شام یه دفعه میبینه که در کارگاه باز شد سپس متوجه میشن که شاهین در حال خداحافظی کردن از دهشت است و داره میره. دهشت وقتی به کارگاه برمیگرده به سمت دستگاه میره. سهراب و هاشم میگن نگاه کن داره میره سمت دستگاه! هاشم در حالی که داره با حرص و عصبانیت تخمه می شکند با خودش میگه به جون خودم اگه بری سمت اون دستگاه، دستت بخوره بهش هر بلایی سرت بیاد مقصرش خودتی و یک دفعه قاطی میکنه و میخواد به سمت کارگاه بره که سهراب جلوشو میگیره و میگه حداقل وایسا ببینیم داره چیکار میکنه اما یک دفعه متوجه میشن که گوشیشو روی دستگاه کار گذاشته تا مقابلش روی میز بره و تمرین خوانندگی بکنه. هاشم خنده اش میگیره و میگه من گفتم که! من این گوجه را میشناسم. آرزو با تعجب به او نگاه میکنه و میگه حالا الان داره چیکار میکنه؟ سهراب میگه داره کنسرت برگزار میکنه تو خیالات خودش. آرزو جا میخوره و میگه حالت چی داره میخونه؟ هاشم که میدونه همان آهنگو شروع میکنه به خوندن سهراب میگه البته صداش به خوبیه صدای هاشم نیست! آرزو میگه اوه صدای اون دیگه چیه! سپس دهشت به سمت اتاقش میره.

سهراب و هاشم به همراه آرزو ساعت ها چشمشون به مانیتوره که دیگه کم کم خوابشون میگیره و کمی می خوابند. وقتی آنها خوابن! فردی با موتور که کلاه کاسکت رو سرش هست با بنزین وارد کارگاه میشه و شروع میکنه داخل دستگاه را بنزین ریختند و کمی هم روی زمین کارگاه میریزه. هاشم یک دفعه از خواب بیدار میشه و وقتی چشمش به مانیتور لپ تاپ میافته تعجب میکنه و به سهراب میگه این داره چیکار میکنه؟ سهراب از خواب میپره و با هم دیگه به سرعت به داخل کارگاه میرن. وقتی میرسن دستگاه را در حال سوختن می بینند. سهراب سریع کپسول آتش نشانی را بر میداره و سعی میکنه تا آتیش دستگاه را خاموش کنه هاشم در کارگاه را می بنده تا اون فرد نتونه از کارگاه بره و به طرف او میره و با همدیگه درگیر میشن. اون خرابکار روی هاشم بنزین میریزه و به حالت تهدید فندک را سمتش میگیره که سهراب با کپسول او را به گوشه‌ای پرت می کنم. وقتی سهراب در حال خاموش کردن آتش است هاشم با اون خرابکار درگیره که در آخر ضربه ای به صورت هاشم میزنه و از دست او فرار میکنه.

وقتی به حیاط کارگاه میرسه برای اینکه بتونه نفس بکشه کلاهش را بر میداره از روی صورتش اما وقتی در کارگاه را باز میکنه و میخواد بیرون بره که با آرزو روبرو میشه. سپس با ترس از آنجا فرار میکنه. هاشم وقتی میبینه بهش نمیرسه برمیگرده و به کارگاه میره و در آخر با سهراب روی زمین به حالت درماندگی می نشیند سهراب ماجرا رو برای پدرش تعریف میکنه. فردای آن روز سهراب و هاشم به دم در خانه افشار میرن. مینا با دیدن سر و وضع اونها میگه ولی من باورم نمیشه چرا باید همچین کاری بکنه؟ منصور به سهراب میگه به پلیس خبر دادین سهراب میگه اومدیم ببینیم اول مینو ازش خبری داره یا نه؟ مینا سریع خودشو به اتاق مینو میرسونه‌. منصور پیش سهراب میره و بهش میگه پس بالاخره شروع کرد! اون موقع که من میگفتم شاهرخ آدم میفرسته که زندگیمو نابود کنه تو دلت بهم خندیدی که همه مسائل رو باهم قاطی می کنم اما الان ببین چه جوری تو رو وارد این ماجرا کرد! مینا یک دفعه منصور را صدا میزنه! آنها همگی به اتاق مینو میرن که متوجه میشن چمدونشو بسته و از آنجا رفته…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا