خلاصه داستان قسمت ۳۳۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۳۰ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
دمیر وقتی به داخل خانه می رود، شرمین بهش میگوید که ماجرای قاتل هولیا و اینکه تو بهیجه را کتک زدی تو کل شهر توسط راشید بپیچیده، هرجا رفته واسه همه تعریف کرده. دمیر از این کار راشید عصبانی می شود، ولی زلیخا بهش میگوید این خبری بود که دیر یا زود همه میفهمیدن.
مژگان به داخل شهر می رود تا یه روپوش کار جدید سفارش دهد. روپوش کاری که رویش دیگه خبری از فامیلی ایلماز نباشه و فامیلی اصلی و سابق خودش هک شود. مژگان بعد از سفارش روپوش به سمت طلافروشی می رود. تکین مژگان را در بازار می بیند و به دنبالش می رود وقتی میبیند به طلافروشی رفته، کنجکاو می شود و همانجا می ایستد. مژگان هرچی طلا دارد روی میز میگذارد و می گوید می خواهد بفروشد.
مژگان حتی حلقه ازدواجش را هم روی میز میگذارد. تکین که از قصد فروش طلاهاش مطلع میشود به داخل می رود و جلویش را میگیرد. تکین با مژگان به کافه می روند تا با هم صحبت کنند.تکین میفهمد که دلیل فروش طلاهاش برای این است که به بهیجه پول بدهد تا در استانبول زندگی که می خواهد را بسازد. تکین سرزنشش می کند و بهش میگه من اون پول را خودم بهت میدم تا بدی به بهیجه ولی واسه اینه بهیجه را حمایت می کند سرزنشش می کند. مژگان که شرمنده شده از تکین تشکر می کند. سودا به زلیخا خبر می دهد که یک سری از لوازمش در عمارت قبلی جا مانده و لازمشان دارد می رود برمیدارد و برمیگردد.
دمیر واسه امید یک دستگاه بزرگ رادیو و گرامافون خریده و هرچی امید ازش میپرسد که این چیه دمیر میگه سورپرایزه. بعد از نصب، امید ازش تشکر میکند. آنها داخل گرامافون یه صفحه می گذارند و با هم شروع به تانگو رقصیدن می کنند.
سودا به عمارت می رسد و وقتی ماشین دمیر را آنجا میبیند تعجب می کند. سودا میفهمد که حتی قفل خانه هم عوض شده.
همان موقع یکی از همسایه ها پیش سودا ی رود و بهش میگوید همان روزی که هولیا به قتل رسید، بهیجه یواشکی وارد این عمارت شده بود. سودا از این خبر شوکه می شود و ازش گلگی می کند که چرا زودتر این موضوع را بهش نگفته. همسایه بهش میگوید من می خواستم این موضوع را بگم، ولی وقتی دیدم تبرئه شدی دیگه پیگیر این موضوع نشدم و در ادامه میگوید ولی الان که همه دارن درباره قاتل بودن بهیجه حرف می زنند گفتم این موضوع را هم بهت بگم. سودا به سرعت به سمت خانه برمیگردد. وقتی می رسد ماجرارو برای زلیخا تعریف می کند و زلیخا متوجه می شود که اون طلاهای هولیا که در خانه سودا بود، بهیجه گذاشته. سپس به سودا می گوید چیزی به دمیر نگو تا دمیر دستش به خون بهیجه آلوده نشود.
زلیخا به سر قرار با عمو شادی می رود. عمو شادی تمام حکم های دادگاه های قبلی بهیجه را که به خاطر مرگ همسران قبلیش وجود دارد و هر دفعه به دلیل تایید شدن سکته قلبی توسط پدر مژگان که پزشک بوده، تبرئه شده است را جمع آوری کرده و به زلیخا می دهد. زلیخا که با دیدن پرونده شوکه شده ، عصبی می شود و الان که دیگه مدرک دارد به سرعت به سمت کلوپ شهر می رود.
مژگان با بهیجه در کلوپ شهر قرار گذاشته . مژگان با سردی به بهیجه میگوید که تکین تمام هزینه اش را برای رفتن به استانبول میدهد. بهیجه عصبی می شود و میگه نمیخوام اون هیچ کمکی بهم بکنه و با همدیگه بحث میکنند. شرمین و فسون به آنجا می روند و با دیدن بهیجه با طعنه بهش میگویند که قاتل است و کل شهر دارن درباره قاتل بودنش حرف می زنند. مژگان که عصبی می شود و از عمه اش دفاع میکند بهیجه میگه مدرک داری؟ همان موقع زلیخا می رسد و میگوید که بله اینم مدرک و می گوید برای تمام قتلهای بهیجه مدرک دارد که با همدستی پدر مژگان تبرئه شده است. بهیجه زیر بار این حرف ها نمی رود و انکار میکند، در ادامه زلیخا میگوید که چاقویی که هولیا باهاش کشته شده پیدا شده . مژگان که شوکه شده به بهیجه نگاه میکند و ازش میخواهد که درباره اینا توضیح بده. بهیجه با شنیدن این چیزا به شدت حرصش گرفته است…