خلاصه داستان قسمت ۳۳۳ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۳۳ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۳۳ سریال ترکی گودال
قسمت ۳۳۳ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۳۳ سریال ترکی گودال

جومالی پیش آکین می رود و از او می پرسد شبی که سلیم کشته شد دقیقا چه اتفاقی افتاد؟ آکین می گوید که شخصی به نام جمیل با سلیم تماس گرفت و او هم از ماشین پیاده شد تا سراغ جمیل برود. جومالی به قهوه خانه می رود و جوانها را جمع می کند و رو به آنها می گوید:« سلیم شبا زیاد بیرون می رفت. کسی هست اونو به جایی رسونده باشه و بدونه معمولا کجا می رفت؟» کسی پاتق سلیم را نمی شناسد. متین به جومالی می گوید:« شاید نگهبانهای بارها که از بچه های خودمونن داداش سلیمو جایی دیده باشن.» جومالی دستور می دهد که از نگهبانها پرس و جو کنند و اگر کسی چیزی درمورد شخصی به نام جمیل یا جایی که آخرین بار سلیم رفته بود می داند بگوید. رمزی از پشت در قهوه خانه پنهانی اینها را می شنود و فرصت را برای پول در آوردن مناسب می بیند و به چاعتای زنگ می زند و می گوید:« جومالی کوچوالی رو می خوای آقا چاعتای؟»

صبح گولکان در راهروی خانه با اگدای و چنگیز رو به رو می شود. اگدای و چنگیز با دیدن او اخم می کنند. چنگیز سر او داد می زند و می گوید:« ما اینجا با جونمون سر و کله می زنیم و تو معلومه کدوم گوری هستی؟» گولکان می گوید:« تو خودت هیچ کاری رو دست من نمی سپری. نتیجه ش هم اینه که داری با ارازل اوباش سر و کله می زنی.» چنگیز از اینکه گولکان از ماجرا خبر دارد جا می خورد و گولکان ادامه می دهد:« زندگی من با اون ارازل یه جا می گذره. همه جا داستان جنگ بین تو و کوچوالی هاست. حالا تو هی به نگاه کردن از بالا به پایین به اون ارازلی که مثل مورچه می بینیشون ادامه بده تا یه روز همون مورچه ها زیرتو خالی کنن. » چنگیز از حرف او خوشش می آید و از گولکان می خواهد که لباس مرتب بپوشد و به شرکت بیاید. گولکان قبل از هر چیز سراغ سرن می رود  تا در جریان اتفاقاتی که در نبودش افتاده قرار بگیرد.

چنگیز به سمت شرکتش حرکت می کند و در راه یاماچ و جوانهای گودال ماشین او را محاصره می کنند، لاستیک ماشینش را پنچر می کنند و سوییچ را از راننده می گیرند. چنگیز شیشه ی ماشین را پایین می دهد و با غرور و خونسردی به یاماچ می گوید:« تو پسر خاصی هستی. من می خواستم تو رو وارد بازی بزرگا کنم و برای این کار لازم بود قبل از هر چیز به فکر خودت باشی اما تو به همه کس و همه چیز غیر خودت فکر می کنی. تو مسیر اشتباهی هستی و تاوان اشتباهات رو به زودی پس می دی.» یاماچ با نفرت به او خیره شده و فقط می پرسد که چاعتای کجاست؟ چنگیز لبخند می زند و می گوید که اگر می تواند چاعتای را پیدا کند. یاماچ چنگیز را با کارخانه هایش تهدید می کند و می رود. چنگیز هراسان از ماشین پیاده می شود تا خودش را به کارخانه داروسازی برساند و با اگدای حرف بزند و مانع از اسیب رسیدن به کارخانه شود. او سر راننده و محافظانش غر می زند و آنها را لعنت می کند و از همانجا سوار یک تاکسی می شود تا خودش را به کارخانه برساند. اما راننده ی تاکسی جومالی است که تغییر چهره داده و چنگیز را قبل از اینکه بتواند با اگدای حرف بزند بی هوش می کند.

سلطان به خانه ی داملا می رود تا با او حرف بزند و از او بخواهد که پیش جومالی برگردد. داملا وقتی می شنود که سلیم مرده است گریه اش می گیرد و سلطان را بغل می کند و می گوید که اگر خبر داشت هرگز آنها را تنها نمی گذاشت. او با سلطان به خانه ی کوچوالی ها برمی گردد.

وقتی گولکان به شرکت می رسد و آشفتگی اگدای را می بیند از او می پرسد که چه اتفاقی افتاده. اگدای می گوید که پدرشان را دزدیده اند. گولکان خنده اش می گیرد و از محافظ پدرش شاهین می پرسد:« چک کردین ببینین گوشی بابام آخرین بار کجا آنتن داده؟» شاهین می گوید نه و گولکان برای تنبیه کردنش یکی از انگشتان او را قطع می کند و می گوید:« حالا برو چک کن ببین گوشیش آخرین بار کی آنتن داده و اگه کارتو درست انجام بدی انگشتتو بهت برمی گردونم.» شاهین کاری که گولکان گفته را انجام می دهد و آدرس محدوده ای که باید در آنجا دنبال چنگیز بگردند را به او می دهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا