خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی اسم من ملک + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی اسم من ملک را می خوانید. با ما همراه باشید. سریال ترکی اسم من ملکیکی از سریال های غم انگیز شبکه ت ر ت می باشد که پخش خود را دوباره شروع کرده است‌. این سریال دارای ژانر درام می باشد که چه در ترکیه و چه در دیگر کشورها دارای طرفداران زیادی می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Nehir Erdogan ،Kutsi Kutsi ،Mustafa Mert Koç ،Rabia Soyturk ،Mehmet Çevik ،Kaan Çakir ،Ece Ozdikici ،Ulvi Kahyaoglu ،Nizam Namidar ،Zeyno Eracar ،Muharrem Türkseven ،Hande Kaptan.

قسمت ۳۳ سریال ترکی اسم من ملک

خلاصه داستان سریال ترکی اسم من ملک

نجات که از طرف همسرش بطور ناگهانی ترک شده بود به تنهایی از دخترش نگهداری میکرد و برای این که اونو ناراحت نکنه گفته بود مادرت در یه ماموریت در افریقاست و از زبان اون برای دخترش نامه مینوشت ولی متوجه شد که دخترش بشدت انتظار داره که مادرش در جشن تولد شش سالگیش شرکت کنه و …

قسمت ۳۳ سریال ترکی اسم من ملک

صبح، ملک که طاقت ندارد در خانه بماند، تصمیم می‌گیرد که برای گشتن دنبال سیدعلی بیرون برود. دفنه و کرم نیز میخواهند که همراه او بروند. در بازار، جومالی میتات را صدا زده و بابت رفتار ناپسندیده شب گذشته او، او را ملامت میکند. محمود وقتی آنها را با هم میبیند، به بهانه ای میتات را صدا می زند تا پیش او سر کار برگردد. سیدعلی در بازار، ملک را به همراه بچه ها میبیند. ملک می‌گوید که برای گشتن دنبال آلپای و سیدعلی در خیابان می‌گردند تا شاید آنها را ببینند. بعد از رفتن آنها، سیدعلی با حافظ تماس میگیرد و از بی‌قراری ملک می‌گوید و از او میخواهد ملک را برای کار در کارگاه صدا بزند تا کمی حواسش پرت شود.وقتی حافظ با ملک تماس میگیرد، ملک با بچه ها که از راه رفتن خسته شده اند، به سمت کارگاه حافظ می روند. او بچه ها را با حافظ آشنا کرده و سپس هر سه می نشینند و مشغول کار می شوند. حافظ به بچه ها نیز چکش میدهد تا مانند مادرشان تمرین کنند. آلپای به همراه سیدعلی و فوندا به رستوران می روند تا صبحانه بخورند. آنها کمی صحبت کرده و وقتی آلپای دل فوندا را به دست می آورد، فوندا از او میخواهد که به املاک بروند تا خانه‌ای بگیرند و از مشکل هتل راحت شوند و کسی او را پیدا نکند. در بیمارستان، دکتر به عمر میگوید که جواب آزمایشات ملک آمده و او بیماری سرطان لنفاوی دارد. عمر از شنیدن این خبر ناراحت و شوکه می شود.

دکتر میگوید که هر چه سریع تر باید به ملک خبر بدهند تا برای آزمایشات بیشتر و شروع درمان به بیمارستان بیاید. عمر با ملک تماس میگیرد و ماجرا را به او میگوید. ملک به اجبار عمر، مجبور می شود به بیمارستان برود. او به بچه ها میگوید که با باشاک قرار دارد، و از آنها میخواهد که خودشان به خانه بروند. در بیمارستان، باشاک نیز متوجه قضیه شده و خیلی ناراحت می شود. دکتر آزمایشات بعدی را از ملک میگیرد و سپس برای او دارو تجویز میکند و زمان شیمی درمانی را تعیین می‌کند. ملک سپس از عمر و باشاک میخواهد که این مسأله بین خودشان بماند و به هیچ وجه به بچه ها و خانواده چیزی نگویند. او میگوید که بچه ها تحمل شنیدن این موضوع را ندارند و نمیخواهد آنها را درگیر کند. باشاک اصرار دارد که سیدعلی و نفیسه در جریان باشند. ملک می‌گوید که او در آلمان نیز از بیماری اش خبر داشته و علت برگشتن او، این بوده که بعد از او بچه هایش تنها نباشند و پیش خانواده او باشند. سپس میگوید که نمیخواهد که سیدعلی بخاطر فهمیدن بیماری او، او را ببخشد، بلکه میخواهد بداند که او واقعا پشیمان است. عمر و باشاک نیز از او قول میگیرند که چیزی را از آنها پنهان نکند و در مورد بیماری با آنها همکاری کند. فوندا و آلپای خانه ای را پسندیده و سپس آلپای بخاطر اینکه اسمش را متوجه نشوند و مشکلی به وجود نیاید، از فوندا میخواهد که او برای نوشتن قرارداد به املاک برود و خانه را به اسم خودش بگیرد. دوست کرم با او تماس گرفته و خبر میدهد که آنها بازی دارند و از او میخواهد سر زمین بیاید. دفنه نیز چه حوصله خانه رفتن را ندارد، همراه کرم می رود تا بازی آنها را تماشا کند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا