خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۳۳ سریال ترکی اوچ کوروش
آزاد با بایبارس تو فرودگاه قرار میزاره و بهش میگه خیلی خوشحالم که منو انتخاب کردین و کار اسلحه را به من سپردین ولی اسلحه دیگه قدیمی شده از اون زمان گذشته که اسلحه تو چمدون میزاشتن و جا به جا میکردن! به روز بشین و پیشنهاد میده که تو کار دارو و زهر و پادزهر برن که هم کار بهتریه و درآمدزایی بیشتری هم داره. بایبارس میگه بهش فکر میکنم تا زمانیکه به نتیجه برسم اسلحه هام امانت پیشت و با چمدان از اونجا میره. افه و کارتال تو خونه در حال حرف زدن هستن که یکدفعه صدای خنده ای لیلا و بهار میره بالا، کارتال تعجب میکنه که نریمان بهش میگه از وقتی اومدن همینجوری هرهر و کرکر میکنن مثل اینکه خیلی باهم جور شدن. افه میگه مگه باهم بد بودن؟ کارتال میگه به تو مربوط نیست! سپس نریمان میپرسه کجا رفتین؟ چیکار کردین؟ که کارتال میگه هیچ ارثی در کار نیست! اینا یه بالادست دارن که هرچی دارن به اون میرسه اسمش بایبارسه، نریمان با شنیدن اسم بایبارس جا میخوره و میگه گفتی بایبارس؟ کارتال میگه آره بایبارس! افه متوجه میشه که نریمان بهم ریخته و باهاش به آشپزخانه میره و میگه شما مطمئنین بایبارسو نمیشناسین؟ نریمان تایید میکنه. بعد از رفتن افه نریمان با خودش میگه دوباره سروکله ات پیدا شده چی میخوای؟ میدونم اینسری باهات چیکار کنم! کارتال پیش بهار و لیلا میره و میگه چیشده انقد میخندین؟ بهار میگه خصوصیه! کارتال جا میخوره که بهار میگه تو از آزاده بگو چی میگفت؟ چیکار داشت؟ کارتال میگه هیچی چیز خاصی نمی گفت! فقط منو نبرد افه هم بود و به بهانه جواب دادن تلفن از اونجا میره که لیلا میگه چرا از آزاده حرصت گرفته؟ مگه کیه؟ بهار میگه آزاده خیلی خوشگله یعنی خیلی که چی بگم محشره! به هرکی گیر بده دیگه ولش نمیکنه تو هم حواست به افه باشه دیدی که گفت افه هم برده بود!
مسعود به اتاقش میره و در حال حرف زدن با کارتاله که شاهین را تو اتاقش میبینه و جا میخوره. بعد از قطع تماسش از شاهین میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ شاهین بعد از کمی حرف زدن باهاش بهش میگه اومدم ازت بپرسم چطوری میتونم به داداشم کمک کنم؟ حالا که تو هم کنار داداشمی من نمی تونم روبروش باشم که! مسعود میخنده و میگه من قبلا فکر میکردم مثل کارتالی اما الان میبینم که تو انگشت کوچیکه اونم نیستی و نمیتونی باشی! کارتال و افه با مسعود و افرادشون به طرف دامداری میرن که کارگاه اسلحه اونجاست و با افراد آزاده درگیر میشن. کارتال یاد حرف های فرهان می افتد که گفته بود بعد از آزاد حرف عزت برو بیا داره و به کارتال میگه تو ببینینش میشناسیش” کارتال با دیدن شخصی میفهمه که عزت اونه و به دنبالش میره و اونو گیر میندازه. عزت بهش میگه من الانم یه مرده ام بزن خلاصم کن! کارتال میگه میدونم جون تو ارزشی نداره، سپس عکس پسرشو نشون میده که تو بغل شسو هستش و بهش میگه ولی فکر کنم جون بچه ات واست مهم باشه! و با این تهدید ا>و مجبور میکنه تا به افرادش بگه اسلحه هاشونو بزارن زمین و تسلیم بشن. یکی از افراد عزت به نوچه آزاده پیام میده و خبر میده که بهشون حمله کردن. وقتی به آزاده میگه از همانجا میخواد تا برگردن. انها تمام افراد عزت را تو یه اتاق زندانی کردن. افه به کارتال میگه فرهان گفت تو عزتو ببینین میشناسی، تو از کجا میشناختی اونو؟ کارتال میگه یه مدت واسه نزیح کار میکرده دیدمش، افه میگه مطمئنی؟ چیزیو از من که قایم نمی کنی؟ کارتال میگه من نمی فهمم چرا باید به تو دروغ بگم؟ سپس میخوان برن که ازاده با افرادش به اونجا میرن و به طرف افه و کارتال تیراندازی میکنن. کارتال به افه میگه رفیق خوبی بودی حلالم کن!
آنها پشت ماشینشون پنهان شدن که ساهین از راه میرسه و اونارو سوار میکنه و در میرن. آزاده با خودش میگه همینو این وسط کم داشتیم! بعد از رفتن آنها کارتال و افه پلیس هارو میفرستن اونجا اما برای جلب نظر آزاده اسلحه های اونو پنهان میکنن تا دست پلیس نیوفته. بهار و بقیه تو خونه حسابی نگران حال کارتال هستن که اونا وقتی وارد خونه میشن بهار کارتال را در اغوش میگیره و میگه خداروشکر خالت خوبه. سپس کارتال میگه شاهین نجاتمون داد وگرنه الان مرده بودیم سپس به شاهین میگه یه جون بهت بدهکارم هرچی خواستی فقط بگو. آنها در حال حرف زدن هستن که آزاده به افه زنگ میزنه و اونم روی حالت پخش صدا میزاره. آزاده میگه نه! خوشم اومد! شمارو دست کم گرفته بودم! بهار و لیلا با هر حرفی که کارتال و افه با آزاده میزنن بهشون چپ چپ نگاه میکنن. آزاده میگه میخواستم بگم دارم درباره این که فردا تو جلسه ام باشین فکر میکنم ولی میدونم تو میدونی چی بپوشی ولی به اون کارتال بگو مثل ادم لباس بپوشه! وقتی لیلا تو اتاقشه افه از پنجره پیشش میره و ازش میپرسه چرا. اسم قیافه میگرفتی؟ لیلا میگه تازگیا با آزاده و خانما کار میکنی! افه بعد از کمی حرف زدن بهش میگه آدرس رستورانو میفرستم فردا صبحانه بریم لیلا قبول میکنه. بعد از رفتنش کارتال به اتاقش میاد و شک میکنه بهش و ازش میخواد تا از اون پسر فاصله بگیره جون بهش هنوز اعتماد نداره. کارتال عزت را زندانی کرده و بهش میگه منو شناختی؟ عزت میگه نه، سپس زخم دستشو نشون میده که عزت میگه تو اون شب؟ کارتال تایید میکنه و میگه فقط من نه من و فرهان! سپس بعد از کمی حرف زدن باهاش اسلحه میده بهش و میگه ببینم برای نجات پسرت از جون خودت میگذری یا نه! ولی در اخر اونو ازاد میکنه تا اون پسر بچه هم مثل انها ضربه نبینه….