خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی خواهران و برادران
بچه ها تو خانه عایشه در حال بازی کردن هستن که سوزی میبازه و برک به عمر نگاه میکنه و به سوزی میگه مثل مرغ قد قد کن! سوزی هم صداشو درمیاره سپس دوباره بازی میکنن و برک میبازه و ازش میخوان صدا خر دربیاره. زنگ در به صدا در میاد و عایشه میگه بالاخره پیتزاها اومد پیک موتوری به داخل میاد و تولگا وقتی میبینه کارت نمیکشه نقدی حساب میکنه که ۱۰۰ لیر رو زمین می افته و بهش میگه اونم بردار واسه خودت عمر پولو برمیداره و با احترام به اون پسر میده. پیک میخواد بره که تولگا بهش میگه بیا بازی کنیم اگه بردی ۵۰۰تا بهت میدم اگه باختی غذای گربه باید بخوری اون پسر قبول میکنه و بازی را میبازه و میخواد غذای گربه را بخوره که عمر میره جلو و میگه معلوم هست داری چیکار میکنی؟ سپس ازشون میخواد تا تموم کنن تولگا میگه باشه یه دست دیگه بازی میکنیم اگه بردی ۱۰۰۰تا میدم اگه باختی سیلی میخوری عمر مخالفت میکنه که پیک میگه عیب نداره داداش من پول لازم انجام میدم و دوباره میبازه. تولگا به برک میگه که بره سیلی بزنه اما اون میگه خودت برو تولگا به طرف پیک میره که عمر جلوشو میگیره و میگه بس کنین دیگه و به پیک میگه تا از اونجا بره. عایشه میگه عمر خیلی بزرگش نمیکنی؟ خودش این بازیو قبول کرده به زور که نگفت بهش! عمر میگه ۵۰۰لیر برای این پسر خیلی پوله که به چشم شماها اصلا نمیاد! هاریکا میگه قطعا نمیاد چون بابای عایشه حرف اولو تو هتل ها میزنه سپس میگه عمرم حس همدردیش گل کرده. عایشه جا میخوره و میگه چی؟ چی میگین شماها؟ اونجا بهش میگن که عمر تو مرغدونی زندگی میکنه عایشه جا میخوره که عمر میگه به تو چه ربطی داره که کجا زندگی میکنم؟ تولگا شروع میکنه به تحقیر کردنش که عمر از کوره در میره و شروع میکنه به کتک زدنش.
همگی میان و اونو از تولگا جدا میکنن و عایشه به عمر میگه تا از اونجا بره و اونا سریعا به اورژانس زنگ میزنن. عمر از خونه بیرون میره با دیدم پشت دستاش که خونیه شوکه میشه و با ترس به طرف خانه شان برمیگرده. آسیه میخواد شمعشو روشن کنه که عمر وارد خانه میشه آسیه با دیدنش خوشحال میشه و بغلش میکنه عمر به طرف قدیر میره و با گریه ازش میخواد تا دیگه تنهاش نزاره و همیشه پیشش باشه قدیر آرومش میکنه و میگه باشه سپس با دیدن دستای خونیش میگه چیشده؟ چیکار کردی؟ اورهان به داخل خانه میاد و میگه پلیس اومده دنبال عمر همگی شوکه میشن و قدیر ازش میپرسه چیشده؟ عمر میگه دعوا کردم و ماجرارو برایش تعریف میکنه. پلیس ها عمر را با خودشان میبرن و قدیر به طرف بیمارستان میره. قدیر وقتی به بیمارستان میرسه هاریکا با دیدنش میگه یه ورژن بزرگتر عمر اومد! سپس ازشون میپرسه تولگا کجاست؟ حالش خوبه؟ برک میگه چیکار داری؟ میخوای اگه خوب نیست یکیم تو بزنی؟ تولگا از راه میرسه و میگه چیشده؟ سپس قدیر باهاش میره تا تنهایی حرف بزنن. قدیر میگه اومدم از طرف عمر ازت معذرت خواهی کنم سپس ازش میخواد تا ببخشه و شکایتشو پس بگیره تولگا میگه داداشت اونجا باشه به نفعته چون بیاد بیرون معلوم نیست چه بلایی سرش بیارم! قدیر میگه رو من تلافی کن تولگا قبول میکنه. آنها به بیرون میرن و تولگا حسابی قدیرو کتک میزنه و در آخر تلفنشو میشکنه و میره. عمر از بازداشت بیرون میاد که اورهان ازش میپرسه چیشد پسرم؟ چرا آزادت کردن؟ عمر میگه نمیدونم اومدن گفتن آزادی! اورهان میگه خداروشکر به خیر گذشت سپس به طرف خانه میرن. بعد از چند دقیقه قدیر به اونجا میاد که با دیدن ظاهرش میگن چیشده؟ قدیر به دروغ میگه هیچی جلومو گرفتن تا گوشیو بدزدن برن منم مقاومت کردم اینجوری شد تازه گوشی هم شکستن!
فردای آن روز اورهان و قدیر نشستن بیرون و در حال صحبت کردن هستن درباره عمر و مادرش سوزان صحبت میکنن. شنگول که فالگوش ایستاده بود تمام حرف های آنها را میشنود و شوکه میشه. بعد از رفتن آنها به خودش میگه چرا همچین چیزیو از عمر دریغ کردن؟ اون بچه تو این وضعیت باشه در حالیکه مادرش پولداره؟ این عمو و برادرزاده چی میدونن که نمیگن! سپس ذهنش درگیر میشه. عمر و آسیه و آیبیکه به مدرسه میرن که عایشه به محض دیدنشان از اونجا میره. آسیه میگه حق داره تو خونه اش دعوا راه انداختی! سپس به سر کلاس میرن. بعد از تموم شدن کلاس دوروک آسیه را به کلاس آزمایشگاه میبره و بهش میگه داداشت چیشد؟ چیزی نگفت؟ آسیه میگه چرا ازم پرسید بهش اعتماد داری گفتم نه دوروک جا میخوره و میگه حدس میزدم سپس میخواد بره که آسیه میگه بعد پرسید ازت خوشم میاد یا نه منم گفتم خوشم میاد دوروک خوشحال میشه و میره پیشش میگه چی؟ چی گفتی الان؟ آسیه میگه خودت شنیدی! همان موقع هاریکا و تالیا اونارو میبینن و هاریکا با حرص به اتاق میره و میگه چی میگفتین؟ دوروک میگه نمیشه خصوصی حرف زد؟ ممنوع شده؟ سپس آسیه سپس دوروک از کلاس بیرون میرن. دوروک کنار آسیه میشینه و به آسیه زل زده که استاد میکه دیشب دوروک نخوابیدی؟ سپس بهشون میگه امروز چیزی درس نمیدم بشینین از دوره سلجوقیان به بعد بخونین که عصر امتحان دارین همگی شوکه میشن که برک با طعنه به هاریکا میگه شما بهتره از دوره ی دوروک شروع کنین به خوندن هاریکا با حرص نگاهش میکنه. شنگول تو خانه اش با همسایه اش نشسته و سربسته بدون اینکه مستقیم چیزی را بگه درباره عمر و سوزان ازش مشاوره میگیره که چه کاری بهتره….
بیشتر بخوانید:
خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی خواهران و برادران kardeslerim + عکس