خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی دختران آفتاب

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی دختران آفتاب را مشاهده می فرمایید. با ما همراه باشید. این سریال ترکی به کارگردانی Metin Balekoğlu در ژانری درام، کمدی، رمانتیک در ۱ فصل ۳۹ قسمتی در استانبول ساخته شده است. تهیه کنندگان سریال دختران آفتاب اسماعیل گوندوگو و اینچی کرهان می باشند. این سریال یک مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای با بازی امره کینای، اوریم آلاسیا، تولگا ساریتاش و بورجو اوزبرک و هانده ارچل است.

قسمت ۳۳ سریال ترکی دختران آفتاب

خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی دختران آفتاب

گونش پریشان شده و اینجی چند بار به او طعنه می زند. احمد از اینجی می‌خواهد که ساکت باشد. گونش صحت برگه را تکذیب کرده و به اتاقش می رود. هالوک نیز پیش او می رود تا او را آرام کند. او به گونش می‌گوید که به او اعتماد دارد و آن برگه هیچ اهمیت برایش ندارد. سپس از اتاق بیرون می رود. گونش یاد روزی می افتد که سن خیلی کمی داشت و نوجوان بود. او به اداره ثبت رفته و شناسنامه خود را عوض کرده و هویت جدیدی گرفته بود. علی پیش سلین می رود و سلین با او سرد برخورد میکند. علی حدس می زند که سلین در پی انتقام اوست و برایش نقشه ای دارد. سلین این قضیه را تایید میکند و میگوید که باید منتظر باشد تا ببیند برای او چه چیزی در نظر گرفته است. علی از بچه بازی های سلین کلافه می شود. نازلی در اتاقش مشغول خواندن کتاب است و مدام ساواش به ذهن او می آید. ساواش در اتاق خود است. رعنا پیش او می رود و حالش را می پرسد. ساواش در حال پاک کردن عکسهای ملیسا از لپ تاپ خود است. رعنا نظر ساواش را در مورد دیدن دوباره و برگشتن کلیسا میپرسد. ساواش با حرص می‌گوید که اصلا نمیخواهد ملیسا برگردد و اگر برگردد نیز او را نمیخواهد.
رعنا متعجب شده و دیگر چیزی نمی‌گوید. سلین در اتاق خود مشغول مونتاژ فیلم دیشب علی و صحنه بوسیدن اوست. پری پیش سلین آمده و میگوید که نازلی کسل است و از سلین میخواهد پیش نازلی بروند. رعنا پیش هالوک آمده و هالوک میگوید که ماجرای برگه اعلامیه گونش صحت ندارد و از او میخواهد دیگر در این مورد صحبتی نشود. گونش در اتاق خود، یاد نوجوانی خود می‌افتد که در اتاق نشسته بود و پدرش با عصبانیت از بیرون فریاد می زد و او را تهدید می‌کرد که باید با ظفر ازدواج کند تا از آبروریزی که کرده خلاص شوند. توچه با دیدم تماس میگیرد و از او میخواهد با هم بیرون بروند. دیدم با توچه بد برخورد کرده و می‌گوید که او با نقشه اش باعث شده است که علی او را کنار بگذارد. توچه میگوید که دیدم نیز همدست او بوده و مانند او مقصر است. دیدم حاضر نیست توچه را ببیند و تماس را قطع میکند. پری دم خانه آنها می رود تا جان را ببیند.
توچه با دیدن پری عصبانی شده و با او دعوا میکند و به سلین بد و بیراه میگوید. پری میگوید که مسأله خواهر او به او مربوط نیست و با توچه بحث میکند. جان دم در آمده و از پری دفاع میکند و با او بیرون می رود. سپس بابت برخورد توچه از پری معذرت خواهی میکند. علی و ساواش هر دو به سلین و نازلی پیام میدهند و با آنها قرار میگذارند. نازلی بیرون می رود اما سر قرار نمی رود. ساواش میداند نازلی کجا رفته و پیش او می رود. نازلی با کلافگی از ساواش میخواهد برود. ساواش به زور نازلی را سوار موتور میکند تا با خودش به محل قرار ببرد. سلین حاضر شده تا سر قرار با علی برود. گونش این بار یاد شبی می افتد که مادرش پنهانی او را از خانه فراری داده بود و به او طلاهای خود را داده بود تا از آن شهر برود و زندگی جدیدی را شروع کند. سلین به رستوران رفته و متوجه می شود که علی آنجا را برای خودشان رزور کرده و کسی آنجا نیست. سپس برای سلین با گیتار آهنگ می زند و میخواند. او پیش سلین می آید و دوباره ابراز پشیمانی کرده و از حس خودش به او میگوید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا