خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی ضربان قلب + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض) را می توانید مطالعه کنید. ژانر این سریال عاشقانه و رمانتیک است، سریال ضربان قلب محصول سال ۲۰۱۷ به کارگردانی مشترک یوسف پیرهسان و آیتاچ چیچک در شبکه های ترکیه پخش شده و حال در سال ۲۰۲۱ روی آنتن شبکه ریور پخش می شود. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ Gökhan Alkan(علی)–Öykü Karayel(ایلول)–Ege Kökenli–Ali Burak Ceylan–Hakan Gerçek–Fatih Dönmez–Barış Aytaç–Burcu Türünz– Başar Doğusoy– Selahattin Paşalı.

قسمت ۳۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)
قسمت ۳۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

خلاصه داستان سریال ضربان قلب

خلاصه داستان سریال ترکی ضربان قلب درباره زندگی شخصیت ایلول است که به خاطر پدر و مادرش کودکی سختی را پشت سر گذاشته است و در دوران دبیرستان پدرش او را در خانه ی مادر بزرگش در شهر مارماریس ترک نموده و تنها گذاشته است رفتن او پیش مادر بزرگش ، برای او فرصتی هست که زندگی اش را از نو درست نماید وی همچنین به وسیله ی آشنایی با علی زندگی اش را از نو خواهد ساخت….

قسمت ۳۳ سریال ترکی ضربان قلب (نبض)

علی و سلیم به یک ساختمان نیمه کاری ای رفته اند که کارگران در آنجا کار می‌کنند. سلیم می‌گوید: بعد از گفتن آن حرفها به بابات فکر کردم بهتره اینجا رو ببینی. تمام کردن اینجا بزرگترین رویاش بود. اسمش کلینیک کودکان دنیز اوغلی هست. از من کمک خواسته بود که وقتی تموم شد برای تو سوپرایز بشه. قرار بود کودکان بیان اینجا و بدون هزینه درمان بشن. علی میگوید: معلومه که می‌خواسته اشتباهاتش رو جبران کنه. یکی از کارگران سلیم را برای کاری به طبقه بالا صدا می زند. علی بیرون می رود تا منتظرش باشد. ایلول با علی تماس میگیرد و می‌گوید که آلپ ندارم پزشکی یکی از آشنایانش را آورده و مسأله جدی است و میخواهد با علی مشورت کند. در این موضع صدای انفجار مهیبی در ساختمان شنیده می شود. علی بهت زده می شود و به دنبال سلیم می رود و به ایلول میگوید که بعداً تماس میگیرد. ایلول صدای انفجار را شنیده و نگران شده است. علی به دنبال سلیم داخل ساختمان می رود و می‌بیند که سلیم زخمی شده و افتاده و دستش لای دیوار بتنی گیر کرده است. علی میگوید از اینجا بیرون میارمت. آغوز و ایپک و صمد داخل اتاق عمل هستند و از اینکه آن زن هیچکس را ندارد ناراحت هستند. آغوز میگوید با این وضعی که او دارد بهتر است نزدیکانش او را بعد از بهبودی ببینند.

ودات به میوه فروشی محله می رود و میخواهد ای او و همسرش سما در مورد نسرین بپرسد که شاید او را دیده باشند. اما آنها اظهار بی اطلاعی میکنند. علی سعی میکند سلیم را بیدار نگه دارد. آمبولانس می آید و نیروها سعی می‌کنند تا دست سلیم را بیرون بیاورند. او خونریزی زیادی دارد. ایلول ماجرا را از علی می شنود و خیلی ناراحت می شود و میگوید من بیمارستان را آماده میکنم تا زودتر بیایید. نیروهای اورژانس میگویند که بیرون کشیدن دست سلیم زمان زیادی می برد. علی میگوید که باید زودتر او را بیرون بکشند زیرا خون زیادی از دست داده است. سلیم می‌گوید که دستش را قطع کنند. علی به او میگوید که ما نجاتت می‌دیم. آن زن سعی میکند با انگشتش به ایپک چیزی را بفهماند. آغوز از ایپک حال آن زن را میپرسد و ایپک فکر میکند که او حال مادر خودش را میپرسد و نگران مشکل او است و وقتی می فهمد که منظور او بیمار بوده دلخور می شود. سلیم می‌گوید زمان دارد می‌گذرد و آنها موفق نشده اند و میخواهد که دستش را قطع کنند اما علی قبول نمیکند. ایلول سر درد دارد. ایپک پیش او می آید تا زخمش را پانسمان کند. آنها کمی در مورد گذشته صحبت میکنند ‌ سلیم اصرار میکند که برای نجات زندگی اش دستش را قطع کنند. علی با ناراحتی دست سلیم را با اره قطع می کند و او را به بیمارستان می برند. او تاکید میکند که دستش را هم آورده و به بیمارستان بفرستند.
شوهر سما، ابراهیم به دیدن آن زن ناشناس می رود و او را تهدید می‌کند که اسم او را جایی نیاورد، وگرنه او را خواهد کشت. آن زن میخواهد جیغ بکشد اما نمی‌تواند.

ایپک در آسانسور، زن و دختر بچه ای را می‌بیند، او یادش می آید که آن زن نیز سعی داشت با او همین کار را بکند، او بهت زده شده و با خودش می‌گوید: این امکان نداره! ولی باز هم شک میکند و با بی قراری به سمت اتاق می رود و میبیند که آن زن آنجا نیست و او را به خاطر بد شدن حالش دوباره به اتاق عمل برده اند.
ایپک گریه کنان پیش ایلول می آید و می‌گوید: مادرم حالش بده. اون تو بیمارستان بوده و من نشناختمش. اون زیر اتوبوس رفته بود. یک نفر اونو هول داده. او سپس از ایلول میخواهد به اتاق عمل برود. ودات پیش اسما در کافه می رود و مقداری پول به او می‌دهد و می‌گوید که اینها حق ایلول است و از او میخواهد آنها را به ایلول بدهد.
علی و اسرا سعی می‌کنند دست سلیم را به بدنش وصل کنند. اسرا می‌گوید که او یک زن در استانبول دارد و به او در مورد حادثه خبر میدهد. در اتاق عمل، ایلول لرزش دست پیدا میکند و آغوز به خاطر خستگی اش او را از اتاق عمل بیرون میکند. در کافه، ودات کلیدهای مغازه را نیز روی میز کنار پول ها می‌گذارد و به اسما می‌گوید که او قریب نسرین را خورده بود و به حرفهای ایلول گوش نداده بود. او از اسما میخواهد آنها را به ایلول بدهد، اما اسما می‌گوید که نمی‌تواند این کار را بکند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا