خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی عشق از نو + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی عشق از نو را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی عشق از نو (به ترکی استانبولی: Aşk Yeniden) مجموعه تلویزیونی ترکیه‌ای، در ژانر کمدی، عاشقانه است که مهر ۹۹ با دوبله فارسی توسط شبکه های جم در حال پخش می باشد. بازیگران اصلی این سریال ازگه ازپیرینچی، بورا گولسوی می باشند.

قسمت ۳۳ سریال ترکی عشق از نو

خلاصه داستان سریال ترکی عشق از نو

زینب که بدون خبر دادن به خانواده اش، با عشقش اَرتان به آمریکا فرار کرده بود، بعد از اینکه توسط ارتان ترک شد، با پسر چند ماهه اش، نا امید به ترکیه برمی گردد. زینب که نمی‌داند چه توضیحی دربارهٔ پسرش، به پدر خود بدهد، درمانده سوار هواپیما می‌شود. از طرف دیگر فاتیح که برای فرار از نامزد اجباریش به آمریکا رفته بود، بعد از شکست عشقی در آمریکا تصمیم به بازگشت به ترکیه می‌گیرد. داستان این دو که در راه برگشت به خانه با هم آشنا می‌شوند، قصهٔ سریال عشق از نو ست.که لحظات خنده دار و عاشقانه‌ای را می‌آفریند.

قسمت ۳۳ سریال ترکی عشق از نو

زینب به خانه شوکت رفته است و فادیک نیز پیش او می آید.‌کمی بند فاتح و مته و اورهان و سلین نیز سر می رسند. آنها در حیاط مشغول صحبت در مورد برنامه سوپرایز برای زینب هستند که همان لحظه زینب به حیاط آمده و آنها را می بیند. فاتح میگوید که آنها قرار است یک برنامه مفرح داشته باشند. آنها سپس در حیاط مشغول درست کردن کباب شده و غذا میخورند. بعد از شام به داخل خانه رفته و بازی می‌کنند. زنیب دوباره ناراحت و افسرده می شود و از جمع فاصله می‌گیرد و به آشپزخانه می رود. کیم بعد وقتی شوکت می آید و ماجرا را می فهمد، پیش زینب می رود و سعی دارد او را دلداری دهد. او به زینب پیشنهاد میدهد که مانند او مشغول ماهیگیری شود و شغل خانوادگی شان را ادامه دهد. زینب با شنیدن این حرف خوشحال شده و سریع قبول میکند. صبح روز بعد، زینب بیدار شده و آماده می شود و فاتح را بیدار میکند و میگوید که قرار است با کشتی برای ماهیگیری برود. فاتح متعجب شده و بچه ها همگی به کشتی می روند.
کامل و جواد که داخل کشتی خواب بودند، وقتی بیدار می شوند و کشتی را وسط دریا می‌بینند ابتدا می‌ترسند و تصور میکنند که کسی کشتی را دزدیده است. اما سپس وقتی بیرون می آیند بچه ها را می‌بینند و زینب توضیح میدهد که او کشتی را رانده است. کمی بعد زینب متوجه می شود که موتور کشتی خراب شده و او بلد نیست کشتی را راه بیندازد. گوشی هیچکس نیز آنتن نمی‌دهد و همگی نگران می شوند. شوکت به خانه فهمی می رود و از اینکه زینب ناراحت شده از آنها گله میکند و میگوید که حتما دلیلی در خانه آنها وجود دارد که زینب را ناراحت میکند. فهمی و گلسوم نگاه معناداری به مقدس میکنند.شوکت میگوید که میخواهد دختر و نوه اش را به خانه پیش خودش ببرد و بهتر است آنها پیش او زندگی کنند.‌گلسوم سعی دارد شوکت را متقاعد کند و سپس سلیم را پیش او می آورد تا شوکت نوه اش را ببیند.
در کشتی، زینب از اینکه دوباره خرابکاری کرده و این کار را نیز نتوانسته است درست انجام دهد ناراحت است و خودش را ملامت میکند. کمی بعد، فاتح یک خشکی میبیند و به بچه‌ها میگوید‌ که آماده شوند تا برای یک پیک نیک در آن ساحل اتراق کنند تا روحیه زینب نیز بهتر شود. آیفر دوباره به خودش رسیده و سر آدرس قرار می رود. او روی صندلی کافه در فضای باز می نشیند و منتظر است. کمی بعد صاحب کافه پیش او آمده و خبر میدهد که صندلی ها را تازه رنگ کرده بودند. آیفر که تمام لباسش رنگی شده و با عصبانیت بلند شده و سمت خانه می رود. یادگار و الیف سو نیز به خانه فهمی می روند تا شام را همگی با هم باشند. سر میز شام، مریم به خانه فهمی می آید. شوکت با دیدن مریم عصبی شده و بدون هیچ حرفی بیرون می رود. بچه ها همگی در ساحل تنها هستند و مشغول بازی و تفریح می شوند. شب وقتی هوا تاریک می شود، آنها حس میکنند که موجودات ترسناکی را می‌بینند. آنها آتش روشن کرده و با نگرانی دور هم جمع می شوند و اصرار دارند که زامبی ها به آنجا آمده اند. کمی بعد، چند نفر با لباسهای کثیف و به هم ریخته به آنها نزدیک می شوند. فاتح با دیدن آنها از ترس غش میکند و دیگران نیز از ترس فریاد می زنند.
۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا