خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی قهرمان + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ سریال ترکی قهرمان را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. “قهرمان” محصول سال ۲۰۱۹ میلادی است و در ترکیه مخاطبان و طرفداران زیادی دارد. سریال ترکی قهرمان Şampiyon جدیدترین سریال تولگاهان ساییشمان بازیگر محبوب ترکیه ای می باشد که دارای داستانی درام و غم انگیز می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ تولگاهان سایمشان، ییلدیز چاگری آتیکسوی و امیر اوزیاکیشیر در سریال قهرمان به ایفای نقش پرداخته اند.

قسمت ۳۳ سریال ترکی قهرمان

خلاصه داستان سریال ترکی قهرمان

فیرات بولوکباشی ملقب به قفقاز قهرمان سابق بوکس بوده و در مسابقه قهرمانی رقیبش رو شکست میده ولی رقیب همونجا خونریزی مغزی میکنه و میمیره و این ماجرا زندگی فیرات رو زیر و رو میکنه و خونه و کار و همسرشو از دست میده و با پسرش تنها میمونه. بعد از هفت سال فیرات برای درمان پسرش که تب مدیترانه ای داره به ۶۰۰ هزار لیره نیاز پیدا میکنه و برای همین باز مجبور میشه به رینگ بره…

قسمت ۳۳ سریال ترکی قهرمان

درویش همه جای خانه را یکی یکی به گونش و فیرات نشان می دهد و با هر ذوقی که گونش می کند خوشحال می شود. فیرات از این همه توجه درویش به پسرش تعجب می کند. گونش از درویش می پرسد که می تواند دوستانش را هم به آنجا بیاورد که درویش می گوید حتی می تواند تولدش را هم آنجا کنار استخر بگیرد. اما گونش ناراحت می شود و می گوید: «من از وقتی فهمیدم مامانم وقتی من به دنیا اومدم مرده دیگه تولد نخواستم… » درویش هم اخم می کند و فیرات توضیح می دهد: «چند بار سعی کردم براش تولد بگیرم و سورپرایزش کنم ولی وقتی دیدم بیشتر ناراحت میشه بیخیالش شدم… » کمی بعد هم درویش برای امنیت بیشتر آنها می گوید که گونش باید مدرسه اش را عوض کند و بادیگاردی ۲۴ ساعته چشمش به او باشد. فیرات می گوید: « شما گونش رو نمیشناسین. اون از کسایی که دوستشون داره سخت دل بکنه. الان واسش سخت میشه از دوستای مدرسه ش دور بشه. » اما درویش می گوید که هیچ چیز مهمتر از جانشان نیست. کمی بعد درویش ویدیویی از باکاکس، بوکسور معروفی نشان می دهد و می گوید که او را به مبارزه طلبیده و این دفعه تاکید می کند که فیرات هرچه در توان دارد را وسط بگذارد چون این دفعه بازی نیست و باید برنده بشود.
سونا با عصبانیت از جایش بلند می شود و تانسل به دنبال او می رود و می گوید: «من نمیخوام خودمو بی گناه نشون بدم ولی این وسط و تو مرگ برادرت هیشکی مقصر نیست. باید بفهمی اونی که نجدت رو به سمت مرگ کشوند فقط و فقط آلاداغلی بوده. » سونا به حرف های او خوب گوش می دهد اما بدون حرفی از آنجا دور می شود. شب پدر و مادرش آماده رفتن هستند. هارون به سونا می گوید: «دخترم ممکنه دیگه برنگردیم. همیشه خوب باش. تو داداشتو از دست دادی زنده موندی، ما با فهمیدن اینکه داداشت داره به سمت مرگ میره مجبور شدیم زنده بمونیم… باور کن این از مرگ خیلی بدتره… مارو فراموش کن اما فراموش نکن تورو بیشتر از جونمون دوست داریم…. » سونا با ناراحتی به او خیره می شود و چیزی نمی گوید. مادرش هم با غم زیادی او را در آغوش می گیرد و بعد هم می روند. کرم از چیزی خبر ندارد و فکر می کند که برای مداوای هارون رفته اند اما از چهره های بیش از حد ناراحت آنها حس می کند حتما اتفاقی افتاده است. گونش از فیرات می خواهد با سونا تماس بگیرد تا با او صحبت کند. فیرات هم به سونا زنگ می زند اما سونا جوابش را نمی دهد. کمی بعد وقتی کرم به اتاق او می آید سونا به او می گوید که جز خودش و کرم به کسی اعتمادی ندارد و خودشان باید مسئله ی اسلحه را حل کنند. ویدیوی باکاکس همه جا پخش شده و همه درمورد مسابقه ی او و فیرات صحبت می کنند.
یامان با دیدن ویدیو می فهمد که این بازی جدید درویش برای بیرون کشاندن قفقاز از فیرات است. سرهات به خانه می آید و از موجلا می پرسد که چرا باز به او دروغ گفته چون او به دکتر قبلی او سر زده و متوجه شده که موجلا اصلا برای معاینه پیش او نرفته است. موجلا کمی فکر می کند و بعد می گوید که بعد از زایمان قبلی اش دیگر دلش آن دکتر را نمیخواسته و بعد هم کمی سرهات را سرزنش می کند که به او تهمت زده و از خانه خارج می شود و به سمت خانه ی فیرات می رود اما کسی در خانه نیست. همان موقع، یامان از خانه بیرون می آید و به ضیا زنگ می زند و قضیه مسابقه ی قفقاز و باکاکس را می گوید و اضافه می کند تا قبل از فهمیدن اینکه گونش نوه ی آلاداغلی است فیرات را باید از این بازی بیرون بکشند. موجلا همه این حرف ها را می شنود و تعجب می کند. ظفر میز شامی درون رینگ باشگاه می چیند و سلوی را به انجا می آورد و سورپرایزش می کند و اینگونه می گوید که پدرش سالن را به نام او زده و حالا در مقابل پدر سلوی می تواند قدرتمندتر و دست پرتر ظاهر بشود. سلوی هم خوشحال می شود و او را در آغوش می گیرد. صبح، ظفر بچه های باشگاه را جمع می کند و چماق یامان را در دست می گیرد و می گوید که یامان بازنشسته شده و استاد جدید باشگاه او است و می خواهد که همه شان را برای قهرمانی اماده کند اما یامان نباید از این قضیه بویی ببرد چون اگر به مسابقات راه پیدا کنند اما قهرمان نشوند یامان از دستشان ناراحت می شود. بچه ها هم همگی قبول می کنند.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا