خلاصه داستان قسمت ۳۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۳۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۳۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۳۳ فصل چهارم سریال از سرنوشت

منصور و مینا به همراه هاشم و سهراب به سمت کلانتری میرن تو مسیر منصور به مینا میگه من نمیدونم باید چیکار کنم که داداش تو را اعدام کنند! تا وقتی که زندان نبود خودش مثل زالو افتاده بود تو زندگی ما الان که تو زندانه پسرشو فرستاده تا زندگیمو نابود کنه و از اونجایی که شاهین رفته زهرشو به سهراب ریخته کاملا مشخصه که از روی احساسات و عشقش اینجا نیست همش یه بازیه برای به زمین زدن من. مینا مدام به او زنگ میزنه اما میبینه که تلفنش خاموشه و جواب نمیده و با استرس مدام گریه می کنه. وقتی به کلانتری می رسند سهراب میخواد داخل بره که منصور بهش میگه کجا داری میری؟ سهراب میگه می خوام برم از شاهین شکایت کنم، منصور میگه تقصیر خودته میخوای بری بگی کسی که خودم راهش دادم تو زندگیم، کارگاه را نشونش دادم، گفتم این کارگاهه این کلید کارگاهه اومده مهم ترین دستگاهمونو آتیش زده؟ مینا با کلافگی بهش میگی منصور الان وقت این حرفا نیست! و وارد کلانتری میشن. شاهین با مینو به سمت ترمینال رفتن مینو مدام ازش میپرسه که چیشده  چرا برنامه ها را به هم ریختی؟

چرا به هیچ سوال من جواب نمیدی؟ و یه دفعه با کلافگی میگه من اصلا نمیام! شاهین بحث اعتمادو وسط میکشه که مینو میگه اینا چه ربطی به اعتماد داره؟ اگه اعتماد نداشتم الان اینجا نبودم می خوام درباره تغییر برنامه بهم بگی ما از اول قرار بود با بلیط هواپیما بریم اونم ظهر! چرا یک دفعه نصف شب بهم گفتی به جای چمدون یه ساک کوچیک لباس بردارم و شبونه از خونه بزنم بیرون و الانم که اومدیم ترمینال و با اتوبوس می خوایم بریم؟! شاهین بهش میگه همه اینایی که تو میگی برای زمانیه که میخواهیم قانونی بریم وقتی بحث غیر قانونی میشه دیگه نظر من و تو مهم نیست باید ببینیم اونایی که میخوان مارو از مرز رد کنن چی میگن! سپس گوشی مینو را میگیره بعد دور میندازه. مینو میپرسه که چرا همچین کاری کردی؟ شاهین بهش میگه پلیس ها با گوشی و خط میتونن به راحتی ردمونو بزنن و بهش یه گوشی دیگه میده. سهراب و هاشم بعد از خبر دادن به مهندس خاکپور و آرام به کارگاه میرن. سپس وقتی آنها به کارگاه میرسند با دیدن دستگاه حسابی حالشون بد میشه. آرام گریه میکنه و میگه چرا باید همچین اتفاقی بیفته؟ سپس رو به پدرش میگه چرا من به سمت هر دری میرم اون در رو به روم بسته میشه؟ چرا هیچ راهی نیست که من بتونم اونجا برم؟

مهندس خاک پور از آن‌ها میپرسه که وضعیت دستگاه در چه حد خرابه؟ سهراب میگه بیشتر قطعات سوخته و دیگه قابل استفاده نیست و برای تولید به سرمایه زیادی احتیاج داریم که از پسش بر نمیایم! خاکپور به همراه هاشم و سهراب به سمت شرکت فرزام میرن. وقتی به آنجا می رسند فرزام با دیدن آنها بهشون میگه به به میبینم این سری با وکیلتون اومدین! این نشون میده که سرتون به سنگ خورده و اومدین تا قرارداد جدیدی با هم ببندیم! سهراب با عصبانیت میگه مهندس خاکپور وکیل ما نیست بزرگ ما هستند. خاکپور با عصبانیت با مهندس فرزام صحبت میکند و بهش میگه که اومدیم تا بهت بگیم میخواهیم به خاطر آتش زدن کارگاهمون ازت شکایت کنیم و از طریق قانون وارد این ماجرا بشیم! سپس مهندس خاکپور بهش میگه برای اینکه به تو ثابت کنیم که این کارات نمیتونه سنگی جلوی پای این بچه ها بندازه! تمام و کمال سرمایه این کار را بر عهده می گیرم تا کار هاشون عقب نمونه فرزام بهش میگه این که خیلی خوبه من از خدامه به تولید انبوه برسین تا من بتونم بیشتر صادر کنم چی بهتر از این برای یک تاجر؟ سپس آنها از اونجا بیرون میرن.

هاشم پیش دهشت میره که میبینه حسابی تو خودشه هاشم بهش میگه دیشب این همه سروصدا بود تو هیچی نفهمیدی که بیایی پایین؟ دهشت میگه نه با هدفون خوابیدم ریشب و حال من از تو خیلی بدتره دیگه تو بدترش نکن سپس ازش میپرس یعنی واقعا تو اصلا نفهمیدی کی این کلیدتو برداشته! از روش کپی کرده! گذاشته سرجاش؟ دهشت میگه اصلا هیچی نفهمیدم دوباره سمت دستگاه میرن. سهراب و عباس قطعات نگاه می کنند تا ببینند کدوما دیگه قابل استفاده نیست آرام میگه فکر کنم دوباره باید یه دستگاه دیگه بسازیم عباس میگه مسئله ساخت دستگاه نیست مسئله اینه که تا کی دستگاه بسازیم و شروع کنیم به ساختن سفارش ها؟ زمان نداریم! خاکپور میگه با پیشینه ای که من از شما میدونم مطمئنم که از پسش بر میاین در ضمن وقتی یک کاریو میخواین دوباره انجام بدین خیلی سریع تر پیش میره سهراب میگه امیدوارم که حق با مهندس خاکپور باشه. هاشم با انرژی میگه الان باید فقط یه هدف داشته باشیم اونم اینکه حال فرزام را بگیریم. همان موقع آرزو به سهراب زنگ میزنه و ازش میخواد تا سریع به خونه پدرش بیاد.

مینا حالش بده و مدام گریه میکنه و در حالی که سرم بهش وصله پشت سر هم به مینو زنگ میزنه اما گوشیش خاموشه. آرزو بالاسر اونه و سعی میکنه آرومش کنه. آرزو پیش منصور میره و بهش میگم من موندم چطوری به خودتون صدمه میزنین؟ از طرفی قرص واسه قلبتون میخورین از طرف دیگر سیگار میکشین؟ منصور کمی با آرزو درد و دل میکنه و میگه همیشه هر اتفاقی که افتاده مقصرش خودم بودم و منو مقصر میدونستن! هیچ کس دیگه تقصیر نداشته! تلفنش زنگ میخوره که پلیس بهش میگه آخرین ردی که از دخترتون زدیم سمت ارومیه می رفتند و متوجه میشن که می خوان به صورت غیرقانونی از مرز رد بشن. منصور به همراه سهراب به سمت ارومیه راهی میشن. مینو با شاهین در یک رستوران نشسته شاهین خاطره‌ای برای مینو تعریف میکنه و وقتی مینو به سمت سرویس بهداشتی میره، او به پولهای تو کیفش نگاه میکنه سپس پیام صوتی را گوش میکنه که میگه شما تو ساعتی که بهتون میگم فقط تو محل حضور داشته باشید!….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا