خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده‌ است‌.

قسمت ۳۴ سریال ترکی اوچ کوروش
قسمت ۳۴ سریال ترکی اوچ کوروش

قسمت ۳۴ سریال ترکی اوچ کوروش

بهار میبینه کارتال تو خودشه و ناراحته که پیشش میره و میگه خوبی؟ کارتال میگه خوبم ازش میپرسه مطمئنی؟ کارتال میگه نمیخوام از مشکلاتم با کسی حرف بزنم! بهار میگه اگه نگی تلمبار میشه و ازش میخواد تا حرف بزنه کارتال هم باهاش درد دل میکنه و بعد از کمی حرف زدن از ترس رفتنش میگه که بهار گریه میکنه و میگه من هیچ جا نمیرم قولم قوله، آنها همدیگر را در آغوش میگیرن. افه تمام اسلحه ها را به افراد آزاده تحویل میده و میگه برین داخل ببینین که مطمئن بشین کم و کسری نداره! لیلا در حال آماده سدنه تا سر قرار با افه بره که هالیده میگه مثل مانکن ها شدی! با کمیسر میخوای بری؟ لیلا با تشر میگه مگه نگفتم حواست به زبونت باشه؟ هالیده میگه نترس از افه خوشم میاد به نظرم مدل موهاش و تیپاش جذابه. آنها از اتاق بیرون میرن که میبینن نریمان در حال آشپزیه، لیلا متوجه میشه که کل شب را بیدار مونده و اصلا نخوابیده سپس املت را به هالیده میسپاره و از خونه بیرون میره. نریمان به روشن میگه واسم به تاکسی بگیر که اوکتای میشنوه و نظرش جلب میشه که کجا میخواد بره و با خودش میگه این زن داره چیکار میکنه! همگی س. میز صبحانه نشستن که کارتال میپرسه عمه کجاست؟ روشن میگه صبح زود رفت گفت کار دارم هالیده میگه لیلا هم رفته که کارتال جا میخوره و میگه که کار داشت!! شاهین به کارتال میگه یه قولی داده بودی دیشب! کارتال میگه قولم قوله چی میخوای؟ شاهین میگه یکی از قمارخانه هارو! کارتال میگه تا الان تو قمارخانه های دیگه پول به باد میدادی حالا میخوای تو قمارخانه خودت بازی کنی؟ شاهین میگه نه میخوام کار کنم! کارتال اسم قمارخانه به محله را میده و میگه اسمی به نام شاهینه به همه بگین ولی به اسمش نمیزنم. لیلا سر قرار با افه میره. لیلا ازش میپرسه چرا اومدیم اینجا؟ افه میگه خودت میفهمی ولی اینجا خیلی رسمیه افراد مجردو راه نمیدن!

وقتی وارد آنجا میشن سر میز صبحانه پدر و مادر افه میرن. انها از دیدن افه و لیلا اونم دست تو دست حسابی جا میخورن و میگن دیگه داری زیاده روی می کنی! و از اونجا میخوان برن که لیلا میگه من پرداخت میکنم و همان مقدار پولی که مادر افه به لیلا میخواست بده تا از خونه پسرش بره را بهش نشون میده و میگه انقدر کافیه؟ پدر و مادر افه از عصبانیت اونجا و ترک میکنن و لیلا و افه به همدیگه لبخند میزنن. عدنان به زنش میگه تو برو من جایی کار دارم. رئیس افه به افه زنگ میزنه و میگه سریعا برو خونه ات میام اونجا باهات کار دارم. افه واسه لیلا ماشین میگیره تا بره و خودش سریعا به طرف خانه حرکت میکنه. لیلا یاد حرف های کارتال درباره اعتماد نداشتنش به افه و حرف های بهار درباره آزاده می افته و از راننده میخواد تا افه را تعقیب کنه. نریمان به اداره پلیس رفته و به کمیسر بلنت میگه باید درباره یکسری چیزا باهاتون صحبت کنم. هالیده پیش کونیالی میره و میگه گوشیم قفل شده باز نمیشه و ازش میخواد تا درستش کنه، هالیده به کونیالی میگه تو حالت خوبه؟ کونیالی میگه آره. هالیده میگه چیزی که میدیدی بهم ریختتت؟ درباره مادرت بود؟ کونیالی جا میخوره و میگه نه بابا چه ربطی داره؟ هالیده میگه این ناراحتیو میشناسم. سپس گوشیش درست میشه و میره. بعد از رفتن هالیده، اوکتای میره پیش کونیالی و میگه دیگه نباید فقط اینجا بشینی! کارتال یه قمارخانه را داده به شاهین باید از این به بعد حواست به شاهین باشه که چیکار میکنه! آنها متوجه هالیده میشن که فالگوش ایستاده، اوکتای اونو صدا میزنه و میگه وقتی نریمان برگشت حواستو جمع میکنی و هرجا رفت هرکاری کرد باید بهم بگی! من باید بفهمم اینجا چخبره!

نریمان از کمیسر بلنت میخواد تا بزاره فرهان را ببینه. اما اون میگه با کسی حرف نمیزنه، نریمان میگه با من حرف میزنه چون تو لیستش هستم! بلنت میگه کدوم لیست؟ نریمان میگه همونی که میخواد بکشتشون، منو ببینه حرف میزنه. کارتال تیپ زده که بهار ازش میپرسه تیپ زدی! کجا به سلامتی؟ و وقتی میفهمه که به خاطر حرف آزاده تیپشو تغییر داده حسودی میکنه و حرص میخوره وقتی در حال درست کردن داستانه یکدفعه آزاده پیام میده که بهار با دیدن اسمش با عصبانیت از اونجا میره. لیلا که افه را تعقیب کرده میبینه به خانه اش رفته میخواد در خانه اش را بزنه که صدای رئیس پلیسشو میشنوه و متوجه میشه که اون به دروغ گفته استعفا داده و همه چیزش دروغ بوده و پنهانی داره وظیفه پلیسیشو ادامه میده. لیلا بهش برمیخوره و حسابی بهم میریزه و به خودش میگه خیلی دروغگویی کمیسر! نریمان به اتاق بازجویی پیش فرهان میره . فرهان با دیدنش جا میخوره و عصبی میشه. نریمان میگه میدونستم یه روزی سراغ منم میومدی ولی اومدم تا یه چیزهایی بهت بگم که تو ازش خبر نداری اومدم یکسری چیزهارو بهم بگی تا منم بهت بگم! فرهان میگه مثلا چی؟ نریمان میگه درباره بایبارس، باید قبل کارتال پیداش کنم. فرهان میگه چرا؟ نریمان میگه گفتم که یه چیزهاییو نمیدونی! کارتال و افه به سر قرار با آزاده میرن که یکدفعه محاصره شون میکنن و دوباره رو سرشون کیسه مشکی میکشن. آنها را به یه اتاق میبرن و منتظر میمونن تا کیسه را از رو سرشون بردارن اما با برداشته شدن اون کیسه ها جا میخورن و بهم دیگه نگاه میکنن و میگن تو آزاده نیستی!…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest

0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا