خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور)

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. این سریال در ژانری رمانتیک ساخته شده است. سناریوی سریال ترکی شعله های آتش (شعله ور) از داستان فرانسوی  le bazar de la charité بازنویسی شده است. بازیگران اصلی این سریال عبارتنداز؛ دمت اوگار Demet Evgar، دیلان چیچک دنیز Dilan Çiçek Deniz، هازار ارگوچلو Hazar Ergüçlü و….این سریال روایت گر زندگی سه زن از دنیاهای مختلف است.

قسمت ۳۴ سریال ترکی شعله های آتش
قسمت ۳۴ سریال ترکی شعله های آتش

خلاصه داستان قسمت ۳۴ سریال

عمر و اوزان بعد از صحبت با کمیسر کورکوت و فهمیدن این که بدون مدرک و شاهد نمی توانند اسکندر را گیر بیندازند، تصمیم می گیرند تا خبرش را همه جا پخش کنند. چیچک می گوید که نمی تواند صبر کند و اوزان می پرسد: «تو بهمون اجازه میدی این خبرو پخش کنیم؟ » چیچک کمی ترسیده و وقتی رویا می گوید: «عقب نکش. بذار یه بارم اونا بترسن. » بالاخره چیچک قبول می کند اما ته دلش دلهره دارد. جمره دوباره سر کارش در غذاخوری برگشته که چلبی وارد مغازه می شود و برگه طلاق را به جمره می دهد و می گوید: «درخواست طلاقو قبول کردم. یه طلاق پر کشمکش میشه! » جمره می گوید: «اشکالی نداره. بالاخره همراه دخترم از دستت خلاص میشم. » چلبی می گوید: «زمان نشون میده خلاص میشی یا آواره میشی و برمیگردی! » و وقتی از مغازه خارج می شود با تورمیس روبرو می شود و می گوید: «قرارمون رو بهم زدی تورمیس! » و می رود. جمره مقابل تورمیس می رود و با ناراحتی و عصبانیت می گوید: «دیدی به خاطر کی منو وسط راه ول کردی؟ تو ترسیدی تورمیس! » تورمیس اجازه می دهد جمره حرف هایش را بزند و بعد برگه ای را مقابل جمره می گیرد و می گوید: «امروز تو یه بیمارستان جدید یه هیئت پزشکی جدید گزارشتو بررسی میکنن.

تو گزارش دو تا از پزشکا برای عدم صلاحیت عقلی تو توضیحاتی نوشتن دو به شکن. قبل از پر شدن زمان ۳ روزه اعتراض، رفتم اعتراض کردم. امروز یه تیم جدید تو یه بیمارستان دیگه گزارشتو بررسی میکنن و ممکنه به نفعت تموم شه. » جمره ناباورانه خیلی خوشحال می شود و تشکر می کند. اوزان، رویا و عمر را به دفتر روزنامه استادش می برد اما متوجه می شود که چلبی همه کارمندای آنجا را تحت فشار گذاشته و حالا جز خود استاد، کسی در دفتر نمانده. اما استاد که دوست دارد پوزه چلبی و همکارانش را به خاک بمالد با هیجان قبول می کند که خبرهای اوزان را چاپ کند. اوزان تصمیم می گیرد خبر را در اینترنت پخش کند و عمر هم با رویا همراه می شود تا به چاپخانه قدیمی که آنجا کار میکرد بروند و خودش خبرها را در روزنامه چاپ کند. جمره به بیمارستان جدید می رود و دکتر به او می گوید که همین امروز می تواند برگه صحت عقلی اش را بگیرد.

طولی نمی کشد که جمره برگه را می گیرد و وقتی تایید دکترها بر صحت عقلی اش را می بیند بغض می کند و خوشحال می شود و به چلبی زنگ می زند و می گوید: «فکر کنم خبردار شدی که الان شرایطمون یکی شده! » چلبی می گوید: «انقدر بیشعوری که هنوز هم خودت رو با من یکی میدونی! » جمره فورا می گوید: «به زودی میتونم دخترمو ببینم و تو هم کاری از دستت برنمیاد. » چلبی می گوید: «باشه فردا بعد از مدرسه میارمش پیشت! » جمره خیلی خوشحال می شود و با ذوق فراوان خانه را تمیز و مرتب می کند تا وقتی گونش آمد، همه چیز خوب به نظر برسد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا