خلاصه داستان قسمت ۳۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۳۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۳۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۳۴ فصل چهارم سریال از سرنوشت

دهشت رفته فلافل خریده و وقتی پیش هاشم میره بهش میگه بیا که فلافل از دهن میافته هاشم که تو کمدش یورو پیدا کرده بهش میگه شما چرا فلافل میخورین؟ شما که نباید از این چیزا بخورین! گوشتی، شیشلیکی از اینا باید بخورین! دهشت که نمیفهمه چی میگه ازش میپرسه منظورش چیه؟ هاشم با عصبانیت ازش میپرسه چقدر فروختی و زیر سینی  فلافل ها میزنه و اونارو روی زمین می اندازد. او جا خورده و میگه هاشم چی شده؟ چی میگی؟ هاشم با عصبانیت میگه ازت پرسیدم چقدر کلیدارو بهش فروختی؟ دهشت که از چیزی خبر نداره میگه نمیفهمم چی میگی؟ هاشم چی شده؟ درباره چی حرف میزنی؟ هاشم با عصبانیت باهاش دعوا میکنه و میگه فکر کردی خرم؟ آره من خرم همون موقعی که فهمیدم درباره خانواده‌ات دروغ گفتی نباید بهتره فرصت دیگه میدادم همونجا باید پرتت می کردم بیرون سپس کیفشو رو تخت میندازه و میگه همین الان وسایلتو جمع می کنی و از اینجا میری دهشت با تعجب ازش میپرسه که چرا باید برم؟ واسه چی برم؟ من همون موقع بهت قول دادم که دیگه دروغ نگم و نگفتم چرا منو باور نداری؟ من کلیدی به اون ندادم!

اما هاشم حسابی عصبانیه و بهش میگه به روح مادرم قسم میخورم اگه برگردم و ببینم هنوز اینجایی میکشمت و با عصبانیت از اونجا میره. آرزو پیش مینا میره و میگه چرا هنوز نخوابیدی؟ مگه دکتر نگفت باید استراحت کنید؟ مینا میگه همچین بلایی یه بار دیگه هم به سرم اومده بود اما با این فرق که میدونستم بچه هام دست یه مادر که دلسوزانه میخواد از بچه من مراقبت کنه و بزرگش کنه اما الان شاهین از احساس مادرانه چیزی سرش نمیشه و میترسم که بلایی سرش بیاره و گریه میکنه آرزو میگه خدا خواسته های مادرهارو روی زمین نمیزاره بمونه فقط کافیه ازش بخوای. فکر کن هر لحظه امکان داره زنگ بزنند و خبر بدن که با مینو دارند برمیگردند. منصور و سهراب به ارومیه رسیدن وقتی به پاسگاه میرن یه نفر را بهشون نشون میدن. منصور پیشش میره تا او را شناسایی کنه اما میبینه که شاهین نیست جناب سروان بهش میگه تمام مامور ها را فرستادیم به تمام مرزها اگه بخوان غیرقانونی خارج بشن پیدا میشن و میگیریمشون ولی اومدن شما به اینجا هیچ کمکی نمیکنه.

مینو و شاهین تو پارک نشستن مینو بهش میگه یعنی باید شبو اینجا بگذرونیم؟ نمیشه بریم مسافر خونه ای هتلی جایی؟ شاهین میگه نه همشون مدارک میخوان و ردمونو میزنن سختیش همین اولشه یه خورده تحمل کن تا همه چیز به خوبی تموم بشه. فردای آن روز موعد دادگاه هاشم و نغمه هست وقتی به اونجا میره وکیل نغمه به قاضی میگه طبق این اسناد آقای هاشم عموزاده یک و نیم دانگ از وسایل کارگاه الیاسی را به نام همسرش نغمه زده بود و الان سهمشو میخوان قاضی از هاشم میپرسه که همچین ادعایی را قبول داری یا نه؟ هاشم میگه بله قاضی بهش میگه خوب خدا پدر و مادرتو بیامرزه پس الان اینجا واسه چی اومدی؟ سهمشو بده بره دیگه! هاشم میگه این خانم اگه با من میموند سند جفت کلیه هامو به نامش میزدم ولی مشکل اینجاست که من الان نزدیک به ورشکستگی هستم یه از خدا بی خبر دیشب کارگاه مارو آتیش زده. وکیل نغمه پوزخند میزنه و میگه همین دیشب؟ شب قبل دادگاه آتیش زدن؟ هاشم میگه اگه باور نداری میتونین مامور بفرستین. قاضی ازش میپرسه یعنی تمام وسایل و کارگاه سوخته؟

هاشم میگه نه همه وسایل نسوخته ولی مشکل اینجاست که این کارگاه را تمام کسانی که تنهان و بی سرپرست هستند دارند میچرخونن من فقط مهلت می خوام تا بتونم پول سهمشونو جور کنم قاضی بهش میگه که میتونه دستگاه هایی که مونده را بفروشه و پولشو بده اما هاشم میگه اگه اونا رو بفروشم پولشچند خانوار قطع میشه من واسه خودم هیچی نمیخوام خانم کلهر با این کارشون فکر میکنه داره منو زجر میده ولی نمیدونه که بیشتر داره با بچه های کارگاه میجنگه نه من! چون کسی که لیاقت یک بار بخشیده شدن را نداره لیاقت اینو نداره که یه فرصت دیگه بهش داده بشه تا خودشو جمع و جور کنه و به اشتباهاتش پی ببره قطعاً کارگاه و این چیزا رو هم لیاقتشو ندارم نغمه با شنیدن این حرف ها به آرامی اشک میریزه و در آخر به قاضی میگه من هیچ شکایتی ندارم شکایتمو پس میگیرم و از اونجا میره. هاشم جیگر خریده و به کارگاه میره رضا با دیدنش ازش میپرسه که دادگاه چه جوری پیش رفت  هاشم میگه همین که الان اینجام یعنی ختم به خیر شده. رضا سراغ دهشت را ازش میگیره هاشم بهش میگه واسش یه بلیط یه طرفه گرفتم به استرالیا که پیش خانواده‌اش بره.

رضا میپرسه که منظورش چیه؟ یعنی چی؟ و از رفتارهای هاشم میفهمه که او تو سوختن دستگاه نقش داشته. هاشم به اتاقش میره و پول هایی که روی زمین ریخته را جمع میکند سپس میخواد داخل پاکتش بزاره که متوجه میشه یه برگه اونجاست و با خواندن آن نامه میفهمه که دهشت با شاهین همدست نبوده سپس پیش بچه های کارگاه میره و ازشون میپرسه که از دهدشت خبر دارن یا نه یکی از بچه ها بهش میگه میدونم کجاست ولی قول دادم که به کسی چیزی نگم و جون تورو قسم خوردم هاشم ازش میخواد تا بهش بگه سپس متوجه میشه که ته انبار رفته. هاشم پیشش میره و ازش عذر خواهی میکنه و آنها با هم دیگه آشتی می کنند و به کارگاه برمیگردند. شاهین و مینو به روستای مورد نظرشان می رسند و وارد میشود…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا