خلاصه داستان قسمت ۳۵۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا را می توانید مطالعه کنید. این مجموعه ترکیه ای باء نام ” زمانی در چوکوروا ” نیز در ایران شناخته می شود. ژانر این سریال درام رمانتیک است و کارگردانان این سریال مورات سراچ اغلو می باشد. نخستین قسمت از این مجموعه در تاریخ ۱۳ سپتامبر ۲۰۱۸ از شبکه آ تی وی پخش شد.
قسمت ۳۵۹ سریال ترکی روزگاری در چکوروا
سودا با دیدن عکس شوکه می شود. امید با حس نفرت و گریه، خطاب به سودا میگوید که حتما فکرش را نمیکرد که نوزادی را که به خاطر عشقش به عدنان یامان ترک کرده بود، روزی مقابل خودش ببیند. سودا به عکس خیره شده و اسم آیلا را زمزمه میکند. امید از دردها و حسرتشهایش به خاطر نبود مادر صحبت میکند. سودا ناگهان حالش بد شده و بیهوش می شود. امید سریع او را به اتاق برده و به او رسیدگی میکند و او را بستری میکند. زلیخا به بیمارستان می آید تا به امید سر بزند. او به اتاق امید می رود و میبیند که او نیست. او متوجه عکسی روی صندلی می شود. قبل از اینکه او عکس را بردارد، مژگان داخل اتاق آمده و به زلیخا میگوید که حال سودا بد شده و بستری شده است . زلیخا سریع بیرون می رود. مژگان عکس را برداشته و داخل پرونده پنهان میکند.
صبح غفور به آشپزخانه می رود و تکه ای نان برمیدارد.گولتن و فادیک داخل رفته و با عصبانیت میخواهند او را بیرون کنند غفور طلبکارانه میگوید که او گرسنه است. راشید داخل آمده و نان را از غفور میگیرد و او را بیرون میکند. غفور عصبانی می شود، اما آنها اهمیتی به غفور نمیدهند و در را می بندند.
زلیخا با خانه تماس میگیرد و به گولتن میگوید که مقداری وسیله از خانه برای سودا بیاورد. دمیر نیز با نگرانی به بیمارستان می رود. سودا سکته قلبی کرده است. حال او بهتر است. او میگوید که برای دیدن امید آمده بود و همانجا حالش بد می شود.دمیر به امید نگاه میکند. امید میگوید که سودا به خاطر چکاپ به بیمارستان آمده بود و همانجا حالش بد شده است. زلیخا از رسیدگی امید تشکر میکند. سودا اصرار دارد که به خانه برگردد، اما امید میگوید که تا تثبیت وضعیتش باید در بیمارستان بماند.
در خانه تکین به لطفیه خبر میدهد که برای یک جلسه کاری باید به آنکارا برود.
در بیمارستان، دمیر حس میکند که سودا از چیزی ناراحت است.او از سودا میپرسد که چه شده است، اما سودا چیزی نمیگوید.
دمیر از زلیخا میخواهد که او شب در بیمارستان نماند زیرا در خانه بچه ها هستند.او میگوید که گولتن را پیش سودا نگه میدارد. امید آمده و خبر میدهد که نوار قلبی سودا خوب بوده، اما برای احتیاط باید شب را بستری باشد.
شب مژگان به خانه رفته و عکس دمیر و امید را داخل کشوی خودش میگذارد.
در خانه دمیر از زلیخا علت رفتنش به بیمارستان را میپرسد. زلیخا میگوید که برای دعوت کردن امید به جشن تولد عدنان رفته بود. دمیر حواسش به تولد نبوده و زلیخا یادآوری میکند که آنها قرار بود جشن بزرگی برای عدنان بگیرند.
در بیمارستان، سودا به بهانه شیرینی خواستن، گولتن را به قنادی می فرستد. سپس به اتاق امید می رود و با التماس از او میخواهد که به حرفهایش گوش کند. او میگوید که پدر و عمه اش، او را به زور از سودا گرفته و برده بودند و او تقصیری نداشته است و قسم میخورد که آن زمان اصلا عدنان را نمیشناخت. امید حرفهای سودا را باور ندارد و نمیخواهد چیزی بشنود. او بی اهمیت به سودا بیرون رفته و سوار ماشین می شود. سودا پشت سر او می دود و سپس وسط حیاط بیمارستان روی زمین نشسته و گریه میکند.او اسم آیلا را صدا می زند.
شرمین به بیمارستان آمده و سودا را در آن وضعیت میبیند. او سودا را بلند کرده و داخل می برد.
بیشتر بخوانید: