خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۳۵ سریال ترکی اوچ کوروش
چتین روبروی افه و کارتال نشسته و میگه اگه من به دادتون نرسیده بودم میدونستین چه اتفاقی می افتاد؟ وقتی وارد اون اتاق میشدین بلایی سرتون میومد که سر نزیح اومد با این اختلاف که جسدتون می افتاد تو دریا چون ارزشی نداشت! چتین میگه برین دوراتونو بزنین بعدا درباره اش حرف میزنیم. آزاده از نوچه اش میپرسه چیشد؟ کارتال و افه فرار کردن؟ او میگه نه نمیشه گفت فرار کردن! چون اصلا نیومدن سر قرار! آزاده میگه خوبه پس هرجا هستن واسم پیداشون کن! فرهان از نریمان میپرسه چرا میخوای پیداش کنی؟ چیکارش داری؟ نریمان میگه یه چیز شخصیه بین خودمونه. فرهان با تعجب میگه خصوصی؟ چیزی که به تو مربوط میشه به منم مربوط میشه مگه نه آبجی یکی یدونه ام؟ نریمان میگه ساکت شو، فرهان میگه پس بگو این ماجرا چیه؟ نمیخوای بگی؟ نریمان میگه نمی تونم بگم فرهان میگه باشه ولی من میگم اما به تو نه برو لیلارو بیار به اون همه چیزو میگم نریمان میگه لیلارو وارد این ماجرا نکن فرهان میگه لیلا نیاد همه چیزو درباره بایبارس فراموش میکنم و به کمیسر میگه حوصله ام سر رفت منو ببرین. بلنت به نریمان میگه این بایبارس کیه؟ نریمان میگه از همه مهمتره، بلنت میپرسه ماجرا چیه که نریمان میگه یه مسئله خصوصیه کمیسر بلنت میگه ولی به ما هم مربوطه باید ماهم بدونیم نریمان میگه دید که حرفی نزد! بلنت میگه ولی شرطشو گفت نریمان میگه لیلا نمیشه امکان نداره! اما او بهش میگه اون تصمیمش با ماست. لیلا وارد خونه افه میشه و میبینه رو تخته اش اسم کارتال را هم نوشته به خاطر همین عصبانی میشه و پرونده کارتال را پیدا میکنه و با دیدن عکس ها حسابی بهم میریزه. افه و کارتال در حال حرف زدن درباره چتین هستن که یکدفعه آدم های آزاده به طرفشون میان و تو یه سوله باهمدیگه درگیر میشن. کارتال و افه بعد از کلی کتک خوردن و کتک زدن پیش چتین برمیگردن.
یه خاور وسایل بهار را به خانه کارتال آورده. دخترها درباره لباس های بهار که بدون پولک و منجوق هست حرف میزنن و پسرها درباره وسایل هایی که نمیدونن اصلا چی هست. نریمان به هالیده میگه لیلا اومد؟ هالیده میگه نه هنوز نیومده! نریمان میگه اومد بگو بیاد پیشم سپس بهش میگه منصرف شدم نمیخواد بگی و به اتاقش میره. بابای افه به اونجا میاد که اوکتای میپرسه اون کیه؟ بهار میگه عدنان پدر افه با من کار داره. افه از چنین میپرسه الان هر سری که بخوایم بریم بیرون میریزن رو سرمون؟ کارتال میگه اصلا حوصله این چیزهارو ندارم. چتین ازشون میپرسه درباره آزاده چی میدونین؟ اونا با سکوتشون میفهمونن که هیچی نمیدونن ازاده میگه یعنی چی؟ هیچی درباره اون نمیدونین و باهاش میخواین در بیوفتین؟ چتین میگه بایبارس در حال یه تحول عظیمه، سلاح های بیولوژیک جای اسلحه ها! افه میگه به خاطر همین بیمارستان و آزمایشگاه داره؟ چتین میگه دقیقا، در ظاهر یه آزمایشگاه طبیه اما اونجا دارو واسه درمان بیماری ها تولید نمیشه بلکه خود بیماری تولید میشه! اگه بخوایم آزاده را زمین بزنیم تنها راهش اینه که به اون آزمایشگاه بریم و موش های آزمایشگاهیشو ازش بگیریم البته قول نمیدم بعدش باهاتون راه بیاد شایدم بخواد بکشنتون! آزاده با بایبارس بیرون قرار داره و بهش میگه مرحله بعدی آزمایش هم به خوبی تموم شد، سری اول دارن میان. بایبارس میگه سری اول داروها؟ آزاده میگه نه انسان! من رو موش های آزمایشگاهی امتحان نمی کنم، انسان زیاد هست! نریمان در اتاقش نشسته و به پاپوش های بچگیه لیلا نگاه میکنه هالیده به اتاقش میره که سریعا پنهان میکنه. هالیده یهو چشمش می افتد به یه تراکت که میبینه عکس نریمانه و میگه اِ خاله این که عکس شماست! ولی چرا زیرش نوشته بیرجیک؟ نریمان عصبی میشه و میگه میشه دخالت نکنی؟ برو از اتاقم بیرون!
عدنان به اتاق بهار میره. بهار میپرسه چیکارم داشتین؟ عدنان میگه یه مسئله ای بود درباره ارثتون و یه چمدان پر از پول را جلوش میزاره و میگه این واسه شماست. شاهین که فالگوش ایستاده بود متوجه میشه و میگه بازم کارتال شانس آورد هالیده، شاهین را میبینه و میگه دایی چیکار میکنی؟ شاهین میگه دارم میرم سرکار و میره. هالیده میگه عجبا فالگوش ایستاده بعد میگه دارم میرم سرکار! سپس همان موقع عدنان به بهار میگه دیگه لازم نیست اینجا بمونین! و به خونه اشاره میکنه و میگه بالاخره ازدواج شما توافقی بوده میتونین با این پول یه خونه خوب بگیرین و زندگی کنین. بهار با جدیت میگه اینجا خونه منه و باهاش هیچ مشکلی ندارم و از عدنان میخواد تا از اونجا بره هالیده با شنیدنش خوشحال میشه و میگه آفرین زن دایی. لیلا مدام به افه زنگ میزنه اما او جواب نمیده که کارتال میگه کیه؟ افه میگه به تو چه و از اونجا میره تا ببینه لیلا چی میگه. لیلا با کلافگی و عصبانیت میگه من دارم میرم خونه بیا اونجا باید حرف بزنیم افه میگه حال خودت خوبه؟ لیلا میگه آره افه میگه پس حالا که حالت خوبه بعدا حرف میزنیم و تلفنو قطع میکنه. شاهین میخواد به سرکار بره که پدرش ازش میپرسه کجا داری میری؟ شاهین میگه سرکار. کارتال به روشن زنگ میزنه و میگه با شسو و مسعود و بقیه آماده بشین شب برنامه داریم. روشن میپرسه شسو کجاست که هالیده میگه رفته پیش پریهان. روشن به اونجا میره. شسو میبینه پریهان تاره اون موقع داره میره خونه میگه کجا بودی؟ پریهان میگه داشتم پول درمی آوردم! آنها کمی باهم بحث میکنن که روشن به شسو میگه کارتال گفته بریم اونجا کارمون داره! پریهان لبخند میزنه و میگه برو به مافیا بازیتون برسین نمی خواد به فکر من باشی! من خودم یجوری پول درمیارم و با دلخوری میره….