خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .
قسمت ۳۵ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه
ایپک و آصلی وقتی متوجه می شوند کرم در مورد این یک ماه همه چیز را به مورات هم گفته، به ناچار با تووال قرار می گذارند و از او می خواهند تا کمکشان کند و این مسئله را حل بکنند. تووال هم فکری می کند و با کمال میل تصمیم می گیرد به آنها کمک بکند. ساعت های اخر کاری، مورات به حیات می گوید:« بمون تا اونی که میخواستی باهاش باشی و از نزدیک بشناسی! این ادمیه که بهش اعتماد کردی اما اون انقدر بی مسئولیت و خودخواهه که ما رو تو همچین دردسری انداخته! » حیات می گوید:« من میدونم که ابراهیم این مسئله رو حل میکنه. » مورات می گوید:« اینم یه درس بشه واست که از این به بعد هرکسیو خواستین معرفی کنین دقت کنین! » و قصد رفتن می کند که حیات می گوید: «میدونم این کارو به خاطر من میکنین! الان خوشحالی که اینجوری شده! چون در مورد ابراهیم درست میگفتی خوشحالی! » همان موقع ابراهیم از راه می رسد و می گوید:« پیدا کردم! حداقل بهش نزدیک شدم. » او ایده اش را مطرح می کند و می گوید:« هرچیزی که جفته رو تو دکور عوض میکنیم! چون رقبا فکر میکنن که ما فقط با قدرت های جنسی داریم توی بازار فروش میکنیم. » مورات می پرسد:« بعدش؟ » ابراهیم می گوید:« واسه بعدش هنوز فکری نکردم! اما درست میشه!»
تووال مورات را گوشه ای می کشد و به او توضیح می دهد که تمام این مدت رابطه ای بین ابراهیم و حیات نبوده و تمام این ها بازی بوده و حتی آن یک ماه هم حیات پیش خود او می مانده. مورات که این را می فهمد خیالش راحت می شود و با لبخند به حیات خیره می شود و برای این تبلیغ شعاری به ذهنش می رسد و می گوید:« سارته آدمارو به هم نزدیک میکنه! » ابراهیم از این ایده خیلی خوشش می آید و استقبال می کند. وقتی به دیدم زنگ می زنند تا برای ایده جدید خودش را برساند، او با ناراحتی به دریا می گوید:« بچه ها در عرض چند ساعت فکر جدید پیدا کردن! » دریا با عصبانیت می گوید:« یعنی چی؟ چطور همچین چیزی ممکنه؟! » وقتی ابراهیم می بیند که تا یک ساعت دیگر اکیپ دوباره دور هم جمع نخواهد شد، از مورات و حیات می خواهد تا به عنوان مدل ها برای عکاسی ژست بگیرند. در طول این عکاسی، مورات و حیات مثل زن و شوهرها به هم نزدیک می شوند و از این نزدیکی هیجان زده می شوند.. تووال به آصلی و ایپک زنگ میزند و می گوید که مسئله را حل کرده و همه چیز را به مورات گفته است!
انها از این که حالا چطور باید این را به حیات بگویند نگران می شوند. از طرفی حیات و ابراهیم به خانه برمیگردند و حیات از ابراهیم می خواهد تا عکس هایی که با مورات گرفته را نگاه بکند. ابراهیم می گوید:« من دوتا آدم میبینم که دیوانه وار عاشق همن.. » کمی بعد آصلی و ایپک در مورد این که مورات همه چیز را در مورد این که رابطه اش با ابراهیم یک بازی بوده را فهمیده و حیات با ناراحتی می گوید:« حالا من چجوری تو روی مورات نگاه کنم.. » شب دوروک با خوشحالی به مورات می گوید:« انگار هم تو عشق و هم تو کار برنده شدی داداش. » مورات لبخند می زند و توضیح می دهد که همه چیز بین ابراهیم و حیات بازی بوده. دوروک خوشحال شده و می گوید:« داداش الان فقط یه چیز مونده! » مورات می گوید: «میخوام برم به حیات حس واقعی مو بگم!»