خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تازه عروس yeni gelin + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تازه عروس می باشید. برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکی تازه عروس، سریال کمدی و محبوب است که پخش خود را در سال ۲۰۱۷ از شبکه Show Tv ترکیه آغاز کرد و در طول ۳ فصل در سال ۲۰۱۸ به اتمام رسید. این سریال پرطرفدار اکنون با دوبله فارسی پخش خود را در شبکه جم تی وی آغاز کرده است. این سریال از تاریخ ۱۹ شهریور ماه ۱۴۰۱ هرشب راس ساعت ۲۲:۰۰ شروع می شود. این سریال دربرگیرنده ی صحنه های خنده دار و بعضا احساسی هست. این قصه ی یک دختر شهرنشین وجوان است که عاشق پسری قبیله نشین از منطقه ی آنادولی ترکیه میشود و عروس آنها میشود…

قسمت ۳۶ سریال ترکی تازه عروس
قسمت ۳۶ سریال ترکی تازه عروس

خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تازه عروس

قلندر وقتی میفهمه پشت خط ترکمنه و کامیلیا نیست شوکه میشه و این قضیه را به کامیل میگه او حسابی خوشحال میشه و خداروشکر میکنه. بلا در حال جمع کردن لباس هاست که هازار ازش میپرسه عشقم اون دعای منو ندیدی تو گردنم مینداختم؟ بلا خودشو میزنه به اون راه و میگه نه من ندیدم اصلا اون دعا دعای خوبی نبود! هازار میگه تو از کجا میدونی؟ نکنه تو برداشتی؟ بلا میگه نه بابا به من چه ربطی داره؟ همان موقع آفت میاد و دعای هازار را بهش میده و میگه اینو میستیک پیدا کرد داشت باهاش بازی میکرد، هازار تشکر میکنه و از بلا عذرخواهی که الکی بهش تهمت زده. بعد از رفتن هازار بلا به آفت میگه به موقع اومدی به دادم رسیدی! کامیلیا با ترکمن تو اتاقش نشسته که یکدفعه قلندر و کامیل به اونجا میان و قلندر با عصبانیت با ترکمن صحبت میکنه و بهش میگه که چرا همچین کاری کرده! در صورتیکه که میدونسته مجازاتی مرگه! ترکمن میخواد انکار کنه که کار من نبوده که قلندر با دوتا از افرادش میگه فیضل را بیارن. قلندر از فیضل میپرسه کدومشون بود؟ ترکمن بهش اشاره میکنه که کامیلیا را بگه اما فیضل خود ترکمن را نشون میده و قلندر دستور میده جفتشونو دستگیر کنن. آفت و بلا پیش عمو مسلم میرن تا سوییچ ۰۰۱ را برداره و باهم برن دریا مسلم میگه واسه چی یکدفعه ای؟ آفت میگه ماه روزه گرفتن نزدیکه اونموقع دیگه نمیشه آب تنی کرد! میام میگه الان هنوز آب سرده چجوری میخواین برین؟ بلا میگه راسیتش من تا حالا دریا اینجارو ندیدم عمو مسلم خواستم بریم اونجا تا از نزدیک ببینم مسلم در آخر قبول میکنه تا باهم برن و آنها با شنیدن این خبر خوشحال میشن. آسیه و عایشه و معتبر نشستن و در حال شمردن سکه های طلا هستن که ۹۹۹۰تا شده. معتبر میپرسه چرا رند نیست ۱۰۰۰۰تا؟

آسیه میگه نمیدونم باید از این موش کور پرسید، عایشه میگه به من چرا میگین؟ اصلا این رفتارتون درست نیست! آسیه دستگاه فلزیابو رو بدن عایشه میگیره که میبینن رو قسمت شکم دستگاه صداش درومد آنها شوکه میشن و میگن واقعا اونارو هم خوردی؟ آنها بعد از کمی بحث کردن با عایشه ازش میپرسن با پولت میخوای چیکار کنی؟ عایشه میگه سرمایه گذاری آنها میخندن که عایشه از خود معتبر میپرسه. معتبر تو خیالاتی میبینه که تو یه خونه ویلایی بزرگ رو تخت لم داده و قلندر را سپاستین صدا میزنه تا واسش آب آناناس ببره آنها با شنیدن این رویا خنده شان میگیره سپس میگن اول باید ببینیم چجوری آبش کنیم وگرنه هیچ رویایی این وسط نیست. آنها پیش باران میرن و بهش میگن چیشد؟ با ۱۰٪ قبول میکنی که آبشون کنی؟ باران میگه من خیلی وقته گذاشتم این کارهارو کنار آنها درصد را بالا میبرن و آسیه میگه باشه ۳۰٪ چطور؟ باران میگه احتمال داره تو زندان بیوفتم و تمام جوونیم به هدر بره! من ۵۰٪ د صد میخوام به همراه شیرین. آسیه میگه چه خوش اشتها! توقع داری به زور بدم دختر بهت؟ باران میگه نه هیچ زوری در کار نیست شما فقط کافیه سد راهمون نشین من خودم کاراشو میکنم آسیه قبول میکنه. قلندر و کامیل باهم در حال تخته بازی کردن هستن که کامیلیا پیشش میره و میگه داری بازی میکنی؟ داره قتل رخ میده! سپس به قلندر میگه میخوام ترکمنو ببینم به اون مرتیکه ها بگو اجازه دادی! سپس به اونجا میره و میگه من میرم بیرون هروقت داد زدم بیاین بیرون و فرار کنین! اونا هم قبول میکنن. کامیلیا به بیرون میره و یکدفعه خودشو میزنه به غش و رو زمین می افتد اون نگهبان ها با دیدن کامیلیا به طرفش میرن و بلندش میکنن تا به داخل عمارت ببرن فیضل و ترکمن هم از فرصت استفاده میکنن و فرار میکنند.

بلا و آفت با مسلم و حسن کور تو جاده به سمت دریا رفتن هستن که ماشینشون تو جاده جوش میاره و کنار جلده نگه میدارن و از اونجایی که ماشین درست نمیشه تصمیم میگیرن تا پیاده برن به طرف دریا. مسلم پیش ماشین میمونه و بقیه به طرف دریا راهی میشن. هازار به بلا زنگ میزنه و میگه کجایی؟ اومدم خونه نیستی! بلا میگه با آفت اومدم دریا تا باهمدیگه یه دوری بزنیم هازار میگه من میدونم واسه چی رفتی اونجا همین الان برمیگردی وگرنه دعوامون میشه همین الان برگرد! بلا میگه ولی نمیتونیم ماشین خراب شده! هازار راه میوفته تا خودش بره اونجا. فیضل و ترکمن موفق شدن فرار کنن. قلندر و کامیل با دیدن کامیلیا میپرسه چیشده؟ چرا یهو داد زدی؟ کامیلیا میگه مجبور بودم برای فراری دادن اونا یه نقش کوچیک بازی کنم قلندر شوکه میشه و میگه چرا همچین کاری کردی آخه؟ سپس لباسی از ترکمن را به سگ ها میده تا بو بکشن که اینجوری بتونن پیداش کنن سپس میگه تا برن ۰۰۱ را آماده کنن اما بهش میگن که مسلم خان بردن قلندر میگه اون که بلد نیست رانندگی کنه؟! او بهش میگه عروسیتون بلا پشت فرمون بود کامیل بهش میگه خیالت راحت دست فرمونش خوبه. قلندر میگه پس ۰۰۲ را آماده کنین. انها کامیون قلندر را آماده میکنن تا با اون برن دنبال ترکمن و فیضل! بلا و آفت بالاخره به دریا میرسن و حسابی خوشحال میشن اما حسن کور به زور خودشو میکشونه رو زمین. بلا و آفت کمکش میکنن تا کنار دریا برسونه خودشو تا طلسم را به اونجا بندازن و همه چیز تموم بشه بره…..

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی تازه عروس yeni gelin

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا