خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تو در بزن + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تو در بزن (تو در خانه ام را بزن) را مطالعه می کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی تو در بزن به تهیه کنندگی شرکت  MF Yapım از شبکه Fox TV پخش می شود و کارگردانی آن به عهده کارگردان مشهور و خوشنام ترک اوندر میهلار Ender Mıhlar میباشد. هانده ارچل و کرم بورسین که نقش های اصلی داستان را به عهده دارند مهمترین دلیل جذابیت این سریال است. ( Sen Çal Kapimi ) یا همان تو در خانه ام را بزن شنبه ها از ساعت ۲۱:۳۰ به وقت ترکیه به مدت ۱۳۰ دقیقه از شبکه فاکس پخش میشود.

قسمت ۳۶ سریال ترکی تو در بزن
قسمت ۳۶ سریال ترکی تو در بزن

خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی تو در بزن

از گم شدن سرکان دوماه میگذره ولی ادا و آیدان خانم نبود سرکان را باور نکردن و فکر میکنن که سرکان نمرده و بالاخره یه روزی میاد. ادا کارهای شرکتو به خوبی ادامه میده و جایزه بهترین طراحی سال را میگیره وقتی به شرکت برمیگرده تشویقش میکنن و ادا میگه این آخرین پروژه سرکان بوده نمیخواستم اسمش بد در بره میخواستم وقتی برگشت ببینه شرکتشو رو پا نگه داشتم. همه از این حال روحی ادا نگران هستن.

سرکان زنده است، بعد از سقوط هواپیما تو دریا افتاده و تو ساحل یه قایق ماهیگیری او را میبینه و ازش مراقبت میکنه سرکان وقتی حالش خوب میشه تنها کسی که به یادش میاد سلینه و بهش زنگ میزنه و سلین از دانمارک پیشش میره. سلین او را به بیمارستان میبره و متوجه می شوند که به خاطر ضربه، سرکان فراموشی گرفته و ۱ سال اخیر زندگیشو یادش نمیاد. تو این مدت سلین پیش سرکان هست. سرکان هرزگاهی چیزهایی یادش میاد که وقتی از سلین میپرسه درباره ادا بهش میگه که دختریه که تو برای اینکه حسادت منو برانگیخته بکنی تو زندگیت آوردی ولی ادا پشت اون چهره زیبا و معصومش کاری کرد که تو منو بزاری کنار و خودشو تو زندگیت جا داد الان همر۴۵ درصد سهام شرکتو داره و این عشقی که دارین پوچه و واقعی نیست.

آیدان خانم به سیفی میگه هرروز اتاق سرکان باید تمیز باشه میخوام وقتی اومد ببینه اتاقش فرقی نکرده. ادا توهم میزنه که سرکان پیششه و وقتی از خواب بیدار میشه میبینه که خواب و توهم بوده گریه میکنه و میگه عشقم کجایی. فردای ان روز سرکان با سلین به شرکت میرن و همه از دیدن سرکان شوکه و خوشحال میشن. ادا از دیدن سرکان از حال میره و وقتی به هوش میاد از خوشحالی گریه میکنه و بهش از دل تنگی میگه سرکان بهش میگه باید باهم حرف بزنیم و ماجرارو ادا ازش میپرسه و سرکان براش توضیح میده و میگه که من ۱ سال اخیر زندگیمو یادم نمیاد و اولین باره که تورو میبینم، ادا گریه میکنه و میگه باور نمیکنم تو نمیتونی عشق بینمونو فراموش کنی و ازش میپرسه سلین چی؟ که سرکان میگه فقط اونو یادم میاد تو زندگیم ادا تو گوش سرکان میزنه و از عصبانیت میره. سلین ماجرای فراموشی سرکانو تو یه جلسه به همه میگه و میگه که ما الان با سرکان ۱ سال پیش مواجهیم.

آیدان خانم وقتی میفهمه که سرکان اومده حاصر میشه و با سیفی به سمت شرکت میرن. ادا با گریه از دوستاش میپرسه باید چیکار کنم؟ که ملو میگه یه کاری میکنیم یادش بیاد، ادا میگه سلینو یادش میاد همان لحطه سلین میاد و باهاش دعوا میکنه که چی گفتی بهس که اینجوری شده که سلین میگه من چیزی نگفتم فقط کمکش کردم در ضمن من به عنوان مدیر روابط عمومی تو شرکت شروع به کار کردم و قرار نیست سرکانو تو این اوضاع تنها بزارم….

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا