خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی حسرت زندگی + عکس
در این مطلب از سایت جدولیاب شما شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی حسرت زندگی هستید همراه ما باشید. سریال حسرت زندگی با تمرکز بر زندگی شخصیتهای مختلف، روایتگر قصههایی از عشق، خیانت، دسیسه و روابط پیچیده انسانی است. شخصیتهای اصلی سریال هرکدام با مشکلات و چالشهای زندگی خود دست و پنجه نرم میکنند و در این میان، روابط خانوادگی و عاشقانه آنها تحت تأثیر قرار میگیرد.
قسمت ۳۶ سریال ترکی حسرت زندگی
هاکان با نساء حرف میزنه و وقتی میفهمه چه بلایی سر نساء آورده که مجبور شده یواشکی شبا تو رستوران کار کنه گریه میکنه و ازش خواهش میکنه تا بهش فرصت بده که جبران کنه. امینه میره پیش نساء و میپرسه تو با این همه بدی که بابا کرده بهت بازم دوستش داری؟ او میگه من دیگه نمیدونم عشق چجوریه! و گریه میکنه. زرین به خونه گل چیچک که عمه ی یامانه رفته و آنها از دیدنش جا میخورن که زرین میگه بعد از مرگ شوهرم بهم ریخته بودم باید خودمو جمع و جور میکردم یه مدت پیش یکی از دوستام بودم یامان که میدونه با هاکان پدر امینه فرار کرده بوده پوزخند میزنه. ثریا رفته خونه که گریه میکنه و ماجرارو برای مادرش و فیگن تعریف میکنه مادرش میپرسه چیشده؟ او میگه نامزدیو عمر بهم زد مادرش جا میخوره و میگه چی؟ مگه میشه؟ پدر ثریا وقتی میشنوه عصبی میشه و فردای آن روز صبح زود میره دم در خانه حاجی رشاد. حاجی رشاد وقتی مادر و پدر ثریارو میبینه جا میخوره و میگه چی شده؟ و تعارف میکنه بیان داخل تا حرف بزنن. حاجی رشاد و بقیه وقتی ماجرارو میفهمن شوکه میشن و میگن چی؟ واقعا؟ امکان نداره دیشب باهم بودن که! پدر ثریا دعوا میکنه و میگه اسمش اومده روی دخترم میخواین دخترم بد نام بشن؟ باید ازدواج کنین حاجی رشاد میگه همینجوری میشه شک نکنین.
بعد از کمی بحث و دعوا کردن از اونجا میرن. حاجی و طاهر و مادربزرگش با عمر دعوا میکنن که این چه کاریه؟ و ازش دلیل میخوان که او میگه دوستش ندارم هرکاری میکنم نمیشه نتونستم باهاش حالم خوب باشه خوشبخت نمیشم! و روی حرف خودش میمونه اردال به حاجی رشاد زنگ میزنه و ازش میخواد تا واسش بزرگی کنه و غمزه را از خانواده اش خواستگاری کنه او خوشحال میشه و میگه حتما پسرم بهم خبر بده. عمر با شنیدن این حرف بهم میریزه ولی بازم حرف خودشو میزنه و میره مدرسه. مادر و پدر ثریا میرن خونه که ثریا میپرسه چیشد؟ پدرش میگه قرار شد حاجی باهاش حرف بزنه مگه الکیه بهم زدن نامزدی؟ فیگن میخواد بگه که شاید به خاطر غمزه ست اما همان موقع فاطما به مادر ثریا زنگ میزنه و خبر خواستگاری و ازدواج اردال و غمزه را بهش میده که فیگن و ثریا جا میخورن و فیگن حرفشو میخوره و نمیزنه دیگه. تو خونه فاطما به غمزه میگه که اردال زنگ زد تا برای فرداشب بیاد خواستگاری غمزه قبول میکنه و میره سرکار. نوران رفته پیش صادق و ازش میخواد تو مراسم حداقل بیاد که او میگه باشه قبلشون میام و بعدشون میرم نوران قبول میکنه…..