خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۳۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۳۶ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

وقتی مورات به دوروک می گوید قصد دارد تا حس واقعی اش را نسبت به حیات بگوید، دوروک می گوید:« نه نباید غرور یک مرد رو به خاطر یه زن خدشه دار کنی! ممکنه خود حیات هم خجالت بکشه… » از طرفی حیات هم که به خاطر لو رفتنش جلوی مورات حسابی خجالت زده و شرمنده شده با ناراحتی به بالکن می رود. ابراهیم متوجه حال بد او می شود و از حیات می خواهد پایین بیاید تا با هم درد دل کنند. حیات هم همه چیز را برای او تعریف می کند و حتی به خاطر این که حالا ابراهیم هم این وسط ضایع شده کلی معذرت خواهی می کند. ابراهیم از او می خواهد که به خاطر این موضوع هم خودش را ناراحت نکند. دوروک و مورات به تووال زنگ می زنند و از او می خواهند تا خودش را برساند. مورات از تووال می خواهد بفهمد که حیات فهمیده او هم بازی بودن این جریان را می داند یا نه. تووال هم به ایپک زنگ می زند و ایپک بدون فکر می کند می گوید که حیات از همه چیز خبر دارد! تووال از مورات می خواهد تا فکری که توی سرش دارد را به او هم بگوید. مورات می گوید:« من به تو اعتمادی ندارم تو میری به همه میگی! » تووال قسم می خورد و قول می دهد که بین خودشان بماند. مورات می گوید:«تصمیم گرفتم برم پیش حیات و همه چیز رو بهش بگم. » تووال با خوشحالی او را در آغوش می گیرد. صبح که حیات به شرکت می رود، عینک دودی می زند و مستقیم به مورات نگاه نمی کند چون خیلی خجالت می کشد.

مورات که میداند دلیل این کارهایش چیست خنده اش می گیرد. کمی بعد چائلا به اتاق مورات می رود و می گوید که آخر هفته تولد حیات است و آیا برنامه ای دارد یا نه؟ مورات فکری می کند و لبخند می زند. ایپک با عصبانیت سراغ کرم می رود و از او می خواهد تا به همه در شرکت خبر برساند که تمام این مدت حیات پیش تووال زندگی میکرده! کرم هم فورا این قضیه را به دیدم می گوید! دیدم متوجه این که دروغ گفته می شود چون خودش تمام مدت پیش تووال زندگی می کرده. حیات با ناراحتی سراغ تووال می رود و از این که مورات همه چیز را فهمیده ابراز ناراحتی می کند. تووال از دهنش در می رود و می گوید:« اگه به مورات نمیگفتم که حاضر نمیشد…! » اما یادش می افتد که قسم خورده چیزی نگوید و ساکت می ماند اما سراغ حیات می رود و به او می گوید که باورش ندارد و به زودی هم این را به همه ثابت می کند. مورات به ابراهیم می گوید از انجایی که همه چیز را فهمیده نیازی به کار کردن او هم نیست. ابراهیم می گوید:« برای من بازی نبوده کمک بوده و ضمن عادت ندارد کاری را نیمه کاره ول کند! عظیمه سلطان به دیدن مورات می رود و می پرسد:« حالا که مانعی نیست خبر خوبی داری که بهم بدی؟ » مورات می گوید:« این آخر هفته تولدشه. میخوام همه حسمو بهش بگم… » همان موقع حیات برای بردن قهوه پیش آنها می رود که عظیمه سلطان می گوید:« حیات جون آخر هفته تولدته درسته؟ » حیات نگاه معناداری به مورات می اندازد و لبخند زده و می گوید: «شما از کجا فهمیدین؟» عظیمه لبخند می زند و به مورات چشم می دوزد.

بعد از رفتن عظیمه، حیات که از متلک انداختن های مورات خسته شده به او می گوید:« آره این یه بازی بود و منم الان خیلی خجالت میکشم اما این شکنجه رو تمومش کن و هرچی میخوای بهم بگو! » مورات به او خیره شده و به جلو قدم برمیدارد، حیات هم قدمی به عقب برمیدارد و مورات به این کارش ادامه می دهد تا حیات به دیوار می رسد و از حرکت می ایستد. مورات در حالی که خیره به او مانده، می گوید:« همه چیزو بهت میگم اما باید تا آخر هفته صبر کنی… » حیات با خوشحالی و در فکر مورات از اتاق بیرون می رود. مورات از دوروک می خواهد تا دوربین های مدار بسته را بررسی کنند تا بفهمند لو دادن اعلامیه ها کار چه کسی بوده. برای مورات کاری پیش می آید و از جلوی مانیتور بلند می شود و دوروک تنها می ماند که ناگهان می فهمد همه چیز کار دیدم بوده و با عصبانیت و ناراحتی سراغ او می رود. دیدم که می بیند لو رفته فورا می گوید:« این کار من نبود کار مامانت بود! اون میخواست مورات ضرر ببینه و همه چیز به تو برسه! واقعا زن باهوشیه! » دوروک وقتی با این واقعیت که مادرش همچین کاری کرده روبرو می شود، بهم می ریزد اما به مورات چیزی نمی گوید.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا