خلاصه داستان قسمت ۳۷۱ سریال ترکی گودال + عکس

در این مطلب از سایت جدولیاب می توانید شاهد خلاصه داستان قسمت ۳۷۱ سریال ترکی گودال باشید، با ما همراه باشید. سریال گودال ( به ترکی چوقور – به انگلیسی The Pit ) توسط کمپانی Ay Yapim ساخته شده است. تیم کارگردانی آن را Sinan Ozturk و Ozgur Sevimli تشکیل داد. نویسندگی این اثر با Gokhan Horzum بود. سریال ترکی گودال Cukur یکی از محبوب ترین درام های ترکی ۲۰۱۷ است. این درام اکشن و جنایی مخاطبین زیادی را به خود اختصاص داده است. شبکه نمایش دهنده این سریال Show TV می باشد. بازیگران این سریال عبارتنداز؛ آراس بولوت اینملی، دیلان چیچک دنیز، ارکان کسال، ریهان ساواش، مصطفی اوستونداگ، اونر ارکان، ارکان کولچاک کوستندیل، رضا کوجااوغلو، نبیل سایین.

قسمت ۳۷۱ سریال ترکی گودال 
قسمت ۳۷۱ سریال ترکی گودال

خلاصه داستان سریال گودال Cukur

Kocovali یک خاندان جنایتکار و قدرتمند در منطقه Cukur استانبول هستند. ادریس کوکوالی بزرگ خانواده است. او برای محافظت ازا ین خانواده هر کاری می کند. ادریس چهار پسر دارد. کومالی، قهرمان، سلیم و یاماک. کومالی پسر ارشد خانواده در زندان است. قهرمان پسر دوم ادریس به جای برادرش فعالیت ها را رهبری می کند. سلیم که سومین فرزند خاندان است خیلی خوب در زمینه شغل خانوادگی عمل نمی کند. یاماک که پسر کوجک خانواده است علاقه ای به شغل خانوادگی ندارد. او زندگی کاملا متفاوتی را دنبال می کند. با ورود Vartolu که رقیب حریص و قدرتمند خاندان کوکوالی ست، مواد مخدر به منطقه می رسد. ادریس کوکوالی پیشنهاد وارتلو را برای پخش مواد مخدر در منطقه نمی پذیرد. با مخالفت خاندان کوکوالی افراد وارتلو قهرمان کوکوالی را می کشند. ادریس پس از مرگ پسرش به شدت می شکند. حال کسی نیست تا انتقام را بگیرد. قهرمان کشته شده است و سلیم قادر به گرفتن انتقام نیست. از طرفی برادر بزرگ هم در زندان است. یاماک تنها کسی ست که برای خانواده مانده است تا انتقام بگیرد. تا خانواده را روی پا کند. اما او می خواهد دور از خانواده باشد. او با دختری به نام Sena می خواهد زندگی آرامی داشته باشد. اما این امکان ندارد. صبح عروسیش، یاماک مادرش را می بیند. از داستان اتفاقات Cukur آگاه می شود. پس تصمیم می گیرد به محله خود باز گردد. او سنا را رها می کند. یاماک با رها کردن سنا به چرخه جنایت و خشونت خانواده باز می گردد.

خلاصه داستان قسمت ۳۷۱ سریال ترکی گودال

وقتی به گوش وارتلو می رسد که یکی از جوانان محله قصد داشته دختری که دوست دارد را فراری بدهد و پدر دختر، پسر را به شدت کتک زده، تصمیم می گیرد پسر را به آرزویش برساند و به خواستگاری دختر بروند. وقتی انها به سمت قهوه خانه ای که بکیر، پدر دختر آنجا نشسته می روند، بکیر می گوید: «این پسر نه پول داره و هم این که از ادمای گوداله! من دختر به شما نمیدم. » وارتلو سعی می کند عصبانیتش را کنترل کند و می گوید: «جانر یکی از بهترین افراد منه! کی گفته پول نداره؟ همین الان بگی این قهوه خونه رو میفروشم، میتونه راحت بخرتش! » بکیر می گوید: «باشه میفروشم! » وارتلو چمدان پر از پول مقابلش می گذارد و می گوید: «این تو دقیقا یک میلیون پول هست! بقیه ش هم هدیه عروسی منه! حتی از طرف من یه خونه هم تو گودالبه اسمشون میزنم! عقد و عروسی هم با منه. قبول؟ » بکیر که جا خورده فورا قبول می کند!

یاماچ سراغ علیچو می رود که همراه اممی است. او از علیچو کمک می خواهد تا مراقب افسون باشد. یاماچ، علیچو و اممی را به انباری میبرد. اممی با دیدن جومالی جا می خورد و می گوید: «این کیه دیگه؟ » جومالی بغض می کند و نگاهی به سر و وضع مندرس او می اندازد. یاماچ به اممی می گوید که او جومالی است. اممی با خوشحالی می گوید: «تو پسر بزرگ ادریسی؟ » و در آغوشش می گیرد. بعد هم می گوید: «اما تو که تو زندون بودی! کی آزاد شدی؟ » جومالی که بغض کرده فقط می گوید: «خیلی وقت میشه… »
یاماچ نقشه ای برای این که کامیون های بلال سالم به مقصد برسند و از طرفی هم مانع کار عمو جومالی بشود کشیده.
کاراجا مشغول رسیدگی به حساب ها است که از دور بادبادکی را روی هوا می بیند و به یاد گذشته به سمتش می رود که جلاسون با لبخند نزدیک می شود و می گوید: «تو که انقدر عاشق قدرتی نباید به این چیزا علاقه نشون بدی! » کاراجا عقب می کشد و می گوید: «بهتره توام بزرگ شی و بادبادک بازیو کنار بذاری! » جلاسون می گوید: «مثل تو که بزرگ شدی؟! » کاراجا پیش خودش لبخند میزند و بعد با جدیت می گوید: «آره درست مثل من! »

جلاسون می گوید: «پس چرا تا بادبادکو دیدی فوری اومدی اینجا؟! به نظرم یه فکری بهش بکن. » و لبخند می زند و می رود.
با نقشه ای که یاماچ کشیده، تریلی های بلال از دید افراد عمو جومالی دور می شوند و به راحتی به مقصد می رسند. کامیون های حمل مواد مخدر عمو جومالی هم به مقصد نامعلومی فرستاده می شوند و منفجر می شوند و چیزی از انها نمی مانند. وقتی جومالی و یاماچ و متین و مدد این ماموریت را با موفقیت پشت سر می گذارند، فورا آماده می شوند تا خودشان را به جشن ختنه سوران برسانند.
در خانه کوچوالی همه مشغول اماده شدن هستن. عمو جومالی با دیدن سلطان در ان لباس زیبا لبخند می زند. وقتی انها همراه هم سوار ماشین می شوند، عمو جومالی دستش را کنار دست سلطان می گذارد و خیلی دوست دارد آن را در دست بگیرد. اما این اجازه را به خودش نمیدهد.

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا