خلاصه داستان قسمت ۳۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت می‌کند. خانواده‌ای که علی‌رغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختی‌های زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان می‌دهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۷۳ سریال ترکی خواهران و برادران
مربی ورزش تو حیاط مدرسه میگه یه تیم ۶ نفره بشین برای فوتبال عمر وقتی میگه هستم اوگولجان میگه نیستم و سرپ میگه اوگولجان نباشه منم نیستم و باهم میرن ته زمین بدوند. پسرها میبینند که فقط ۴تا موندن و به مربی میگن الان که نمیتونیم دیگه بازی کنیم! که صدای دخترها درمیاد و میگه ما هم میتونیم بازی کنیم و قرار میشه با هم یه تیم فوتبال بشن تا ۴ روز دیگه باهم مسابقه بدن. تو مدرسه یاسمین با کمدش درگیره که تولگا میره کمکش و باهم حرف میزنن و آشتی میکنن. سوسن به آیبیکه میگه باید پسرارو شکست بدیم و من یه مربی حرفه ای میگیرم تا بهمون یاد بده هستی باهام؟ آیبیکه تایید میکنه. نباهت با آکیف تو خونه حرف میزنه درباره ماجرای اخراج شدن آیلا که نباهت میگه خیلی بد شد اینجوری حالا الانم میخواد با پول های برک بزنه تو ساخت و ساز آکیف میخنده و میگه اون از ساخت و ساز چی میدونه آخه! نباهت بهش میگه تو میتونی دست این آدمو رو کنی؟ آکیف میگه آره این کار که آسونه ولی بهتر نیست ما دخالت نکنیم؟ آیلا میگه چرا؟ باید دخالت کنیم خیلی هم خوب دستشو رو میکنی تو از این کارها خوب سر در میاری آکیف از تعریفش خوشش میاد و قبول میکنه.
یاسمین و امل تو خونه سعی میکنن بخاریو روشن کنن و در آخر موفق هم میشن اما از لوله بخاری دود میاد که مجبور میشن برن بیرون. آخر شب صرب با اوگولجان به مدرسه میرن و یواشکی وارد میشن. آنها میرن به اتاق اساتید و اونجا سوال های امتحان شیمی و جواب هاشو میبینن و اوگولجان عکس میگیره ازشون و باهم از مدرسه بیرون میزنن. فردای آن روز تو مدرسه امتحان گرفته میشه و صرب و اوگولجان حسابی خوب امتحان میدن و راضین و دیگه کم کم با همدیگه جور شدن و باهم وقت میگذرونن. لیدیا پیش صرب میره و بهش میگه من باید برگردم به آنکارا پدرم اونجا میخواد بمونه و صرب جا میخوره و باهمدیگه صحبت میکنن. بعد از مدرسه آیبیکه و یاسمین به بهونه رفتن و به بازار و پاساژ گردی میرن باهم پیش مربی و او بهشون آموزش میده. آنها تمریناتو باهم انجام میدن و وقتی مربی دوباره ازشون تست میگیره میگه خوب پیشرفت کردین آفرین نمیدونستم جدی میگیرن سوسن و آیبیکه خوشحال میشن….
