خلاصه داستان قسمت ۳۷۴ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۷۴ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۷۴ سریال ترکی خواهران و برادران
اورهان شنگول را به می خانه برده و میخواد بره که شنگول ازش میخواد کنارش بشینه و باهم نوشیدنی بخورن و درد و دل کنن. یاسمین در حال رفتن به خانه ست که دوتا پسر مزاحمش میشن و یاسمین شروع میکنه کتک زدنشون که عمر میاد و با دیدن اون صحنه که از پس دو نفرشون بر اومد شوکه میشه یاسمین میگه من کمربند مشکی دارما! عمر تشویقش میکنه و با خوشحالی میرن خونه. لیدیا با صرب قرار میزاره و بعد از کمی حرف زدن صرب میخواد از لیدیا عکس بگیره که همان موقع واسش پیام میاد و دوستش ازش پرسیده که عمر چیشد؟ صرب جا میخوره و وقتی میرن به کافه به بهونه اینکه زیر چشمش سیاه شده میفرستتش بره دستشویی و همان موقع تلفنشو چک میکنه و میبینه لیدیا نوشته عمر نشد دارم با صرب خوش میگذرونم او ناراحت میشه و وقتی لیدیا میاد باهاش بحث میکنه و از اونجا میره. آکیف با نباهت به آدرسی میره که گوکان بهش داده بود از شرکتش و میبینن که اونجا یه پارکه و خبری از شرکت نیست نباهت میگه چجوری اینو به آیلا بگم؟ چجوری ثابت کنم؟ آکیف میگه بیا ازم عکس بگیر بهش نشون بده. جانسو تو باشگاه منتظر ایاس هستش و وقتی میاد میره پیشش رو تردمیل خیلی نگذشته که خودشو جوری نشون میده که انگار پاش پیچ خورده و بهش میگه میگه حالا چجوری رانندگی کنم تا خونه؟ ایاس میگه میخوای برسونمت؟ او از خدا خواسته قبول میکنه.
آنها به آدرسی تو بالاشهر میرن و جانسو یه خونه را نشون میده و میگه اینجاست خونه ام و بعد از رفتن ایاس تو نقشه میبینه و دنبال ایستگاه اتوبوس میگرده. فردای آن روز آکیف به نباهت میگه همونجوری که حدس میزدمه فقط روی کاغذ شرکت تأسیس شده وگرنه وجود خارجی نداره و بخوام رک بگم داره به اسم شرکت پول های برو میریزه تو حساب خودش و بالا میکشه! نباهت شوکه میشه و میره پیش آیلا و این موضوعو بهش میگه آیلا استرس میگیره و بهم میریزه. تو مدرسه مسابقه فوتبال شروع میشه و آیبیکه و سوسن شروع میکنن به بازی کردنو گل زدن که پسرهای تیمشون شوکه میشن و میگن آفرین بهتون در آخر برنده میشن و عمر و برک به سوسن و آیبیکه افتخار میکنن. آکیف تو کلوب میره پیش ثریا و به دروغ میگه تا میخواستم ماجرای طلاقو با نباهت باز کنم خبر دادن پدربزرگش مرده و اون الان حالش بده باشه تا ۴۰ ام به بعدش که ثریا میگه میدونم کسی نمرده! و بعد از کمی حرف زدن باهم میخوان برن به دفتر وکیل تا بگن دادخواست طلاقو آماده کنن که منشی وکیل میگه رفتن به کنفرانس حقوقی تو پاریس و چند روز دیگه میان وقتی میرن آکیف برمیگرده و به اون منشی پول میده و میگه نقشتو خوب بازی کردی آفرین!….