خلاصه داستان قسمت ۳۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه را مطالعه می فرمایید. با ما همراه باشید. فصل پنجم این سریال پر طرفدار از شبکه جم سریز در ساعت ۱۱ و از شبکه جم تی‌وی روز های شنبه، دوشنبه و چهارشنبه ساعت ۸ شب پخش می شود. «سیب ممنوعه» مجموعه‌ای عاشقانه – درام است که نمایش بی نظیری از تمایلات، احساسات و دروغ‌ها را دارد. سریال ترکی سیب ممنوعه با بازی بازیگران مطرح ترکیه ای  چون ادا اجه ، شوال سام ، طلعت بولوت ، نسرین جواد زاده و… این روزها از شبکه جم سریز و جم تی وی در حال پخش است.

قسمت ۳۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه
قسمت ۳۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

قسمت ۳۷ از فصل پنجم سریال ترکی سیب ممنوعه

دوعان حاضر میشه تا به سمت شرکت بره وقتی اسما میفهمه میره پیش ییلدیز و ازش میخواد تا او را بدرقه کند. او بهش یادآوری میکنه و میگه مامان یادت رفته که ازدواج ما مصلحتیه واقعی نیستش که! اسما بهش میگه من و تو میدونیم مصلحتیه اما کومرو نمیدونه، برو بدرقه اش کن. او قبول می کنه و دوعان را همراهی می کنه. از طرفی ‏ییلدیز به آیسل میگه ازگی هر چقدر هم که خوب باشه آدم کومرو هستش و دشمن ماست! هر چیزی را بهش نگو و حواست به کارهایس که می کنی جلوی آنها باشه. کومرو هم برای ییلدیز نقش هایی کشیده و ازگی را صدا می‌زند تا او را در جریان کار بزازند که باید چیکار کنه. بعد از چند دقیقه ازگی پیش آیسل میره و بهش میگه که کومرو خانوم داره نقشه میکشه که اسما را دزد نشون بده و براش پاپوش درست کنه. آیسل حرف او را باور میکنه سپس پیش اسما میره و ماجرا را برایش تعریف می کند. کومرو به سمت رستوران عمر میره وقتی او را میبینه به سمتش میره و از عمر میخواد تا بهش فرصت بده که با همدیگه صحبت کنند.

عمر اول قبول نمیکنه و نمیخواد هیچ حرفی بزنه اما کومرو راضیش میکنه سپس ازش عذرخواهی میکنه و بهش میگه که من نمی‌خواستم این اتفاق واست بیفته. عمر دیگه حرف های کومرو را باور نمی کنه و بهش میگه من ازت ممنون هم هستم چون باعث شدی که درس بزرگی بگیرم اینکه به هر کسی اعتماد نکنم سپس از اونجا میره و ازش میخواد که هرچه زودتر اونجا را ترک کنه. کومرو وقتی به خونه میره به خاطر نقشه ای که کشیده میره یکی از سرویس‌های جواهراتش را بر میداره و از روی عمد تو اتاق اسما میذاره و سریعاً از اتاقش بیرون میاد. اسما که نقشه کومرو را فهمیده به آیسل می سپارد که سریعاً جواهرات را بردارد و تو قسمتی از اتاق خود کومرو پنهان کند. چاتای وقتی از خانه اش بیرون میاد مریچ را میبینه و از دیدنش شوکه میشه. آنها باهم دیگه شروع به صحبت کردن می کنند و تصمیم می گیرند تا به یک کافه برن تا بقیه صحبت‌هایشان را انجام بدهند. وقتی به آنجا می رسند درباره رابطه او و کومرو و اتفاقاتی که افتاده بهش میگه.

چاتای همه آنها را انکار میکنه و میگه اون فایل صوتی جوری که شما فکر میکنید نیست من اونارو همینجوری به فیضا گفته بودم تا زودتر و با خیال راحت از اینجا بره اما به من مهلت حرف زدن و توضیح دادن نداد و برای خودش قضاوت کرد و باور کرد اون حرفارو. سپس چاتای از کومرو گلگی میکنه که خیلی خودخواهانه رفتار کرد. ییلدیز به طرف خانه اندر میره تا بتواند باهاش صحبت کنه و از دلش در بیاره. وقتی به آنجا می رسه درباره ازدواجش با دوعان بهش میگه که چون می دونستم که رابطه شما فقط نمایشی بوده و چیز واقعی این وسط نبود قبول کردم که باهاش ازدواج کنم وگرنه همچین کاری نمی کردم و ازش می خواد تا دوستیش را باهاش تموم نکنه و او را ببخشد. اندر بهش میگه الان تو از من ترسیدی؟ ییلدیز با خنده قبول میکنه و میگه واقعا هم ترس داری وقتی با یکی رو دنده لج بیوفتی معلوم نیست چه بلایی سرش بیاری. اندر میخنده و میگه خوبه که اینو میدونی و در ظاهر بهش می فهماند که با او مشکلی ندارد. ییلدیز خوشحال میشه و درباره مراسم شب با اندر صحبت میکنه و میگه به نظرت چی بپوشم که خیلی شیک باشم؟

اندر برایش نقشه میکشه و میگه من خودم می خوام لباس محلی کشور آنگولا را بپوشم تو به نظر من یه لباس ساده بپوش ییلدیز با خودش میگه اینجوری به من گفته تا خودش جذاب باشه و من اصلاً شیک نشم و به چشم نیامد به خاطر همین تصمیم میگیره تا او هم لباس محلی بپوشه. اندر وقتی اینو از ییلدیز میشنوه خوشحال میشه که نقشه اش همونجوری داره پیش میره که میخواسته. کومرو وقتی شب به خانه برمی گرده پیش پدرش میره و ادعا میکنه که جواهرش گم شده. ییلدیز با اسما به اونجا میرن. اسما میگه من صدای کومرو را شنیدم اما جواهرات تو اتاق خودشه فقط میخواد مارو دزد جلوه بده. سپس همگی با اتاق کومرو میرن اما جواهر را پیدا نمیکنند وقتی به اتاق اسما میرن با دیدن جواهر، اسما حسابی شوکه میشه و جا میخوره و با عصبانیت میگه من شنیدم حرفای کومرو را که قصد داشته منو دزد جلوه بده منم جواهر را از اتاقم برداشتم و به اتاق خودش برگرداندم اما نمیدونم چه جوری به اتاق خودم برگشته!‌ کومرو میخواد آنها را محتاج به پول جلوه بده که دوعان اصلا اهمیت نمیده و بهشون میگه برین حاضرشین.

ییلدیز وقتی به مراسم می رسه پالتویش رو درمیاره و کومرو با دیدن او حسابی تعجب میکنه. ییلدیز با دیدن لباس های اندر و کومرو معذب میشه اما دوعان ازش تعریف میکنه و به داخل سالن میرن. یکی از مهمان ها از ییلدیز تعریف میکنه و تو سخنرانیش ازش تعریف و تمجید می کنه که لباس محلی کشورشان را پوشیده. اندر از آنجایی که نقشه اش بر خلاف جوری که می‌خواسته پیش رفته عصبانی میشه. چاتای از سادایی میخواد تا پسره سامی را پیدا کنه تا از طریق اون به دوعان ضربه بزنه. آنها به سمت کافه ای که اکین همیشه میرفته میر د اما او را آنجا پیدا نمی کنند به خاطر همین کارش را به آنجا تحویل میده که بعداً به اکین بدن تا باهاش تماس بگیره….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان فصل پنجم قسمت اول تا آخر سریال ترکی سیب ممنوعه

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا