خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۷ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۳۷ سریال ترکی اوچ کوروش
کارتال به قهوه خانه میره تا با اهالی اونجا صحبت کنه و میگه بعد از اینکه مکان های ما بسته شد همتون به مشکل خوردین درسته؟ یکی از سن دارها بهش میگه ما میدونیم مشکلو حل میکنی مطمئنیم، کارتال میگه پس درسته ایولا، ولی شاید زود نشه ولی طی یکی دو هفته هنوز حرفش تمو مشده که شاهین به اونجا میاد. کارتال ازش میپرسه تو اینجا چیکار میکنی؟ شاهین به اهالی اونجا میگه اومدم ببینم کسی دنبال کار میگرده؟ کسی کار میخواد یا نه! کارتال میگه کسی اینجا با طناب تو نمیره ته چاه! اگه صبر کنن برمیگردن سر کارشون! شاهین میگه اونوقت چجوری؟ چطوری میخوای راه بندازی! نکنه میخوای با پول زنت انجام بدی؟ کارتال عصبی میشه و میگه چی داری میگی؟ شاهین میگه بالاخره شریک زندگیته شاید بخواد کمکت کنه، خودم امروز دیدم وکیلش اومد چمدون پر از پول داد بهش! سپس حرفشو تکرار میکنه که یکسریا دستشونو بالا میگیرن و کارتال با کلافگی به طرف خانه میره. وقتی به اتاق بهار میره بعد از کمی حرف زدن ازش میپرسه وکیل چی میگفت؟ نگفتی میاد! بهار میگه اومد یکسری از وسایلمو داد، کارتال چشمش به چمدان زیر تخت می افته و با برداشتن و باز کردنش بهش میگه این چیه؟ بهار جا میخوره. کارتال میگه چرا نگفتی عدنان خان واسه این اومده بود؟ ترسیدی ازت بگیرم؟ بهار میگه نه اصلا اینجوری نیست، کارتال میگه پس چرا نگفتی؟ نتونستم خودمو بهت بشناسونمت؟ بهار میگه من جزء تو هیچکیو ندارم چیزی ندارم، زندگی معلوم نیست چجوری پیش میره! من چون نداری نکشیدم میترسم خیلی واسم ترسناکه! کارتال میگه منم تورو باور کردم اینم واسه من ترسناکه! بهار میخواد از دل کارتال دربیاره که کارتال با ناراحتی میگه ول کن بهار و از اتاق بیرون میره. لیلا تو محله ست که افه جلوشو میگیره و میگه اومدم ازت جواب بگیرم! لیلا با سرعت به طرف خانه میره.
افه هم سراغش میره و مدام لیلارو صدا میزنه و میگه باید حرف بزنیم! کارتال از راه میرسه و میگه تو اینجا چی میگی؟ با لیلا چیکار داری؟ افه اعتنایی نمی کنه و میگه لیلا باید حرف بزنیم کارتال هم میگه چرا انقد لیلا لیلا میکنی؟ از طرفی بهار به کارتال میگه ما باید بریم باهم حرف بزنیم کارتال میگه ما حرفامونو زدیم! لیلا به کارتال میگه بیا بریم ما حرف بزنیم! تو اون وضعیت هالیده درو باز میکنه که با آزاده روبرو میشه و جا میخوره و میگه دایی با شما کار دارن و همگی از دیدن آزاده حسابی جا میخورن. شسو به مسابقات زیرزمینی رفته که روشن پیشش میره و میگه دوباره برگشتی به پله اول؟ مگه داداش کارتال تورو از اینجا نکشید بیرون؟ به خاطر پریهانه؟ شسو میگه تو از هرکسی بیشتر باید درک کنی معنی عشقو میدونی یعنی چی! اون روز بعد از حرف زدن دستمو کردم تو جیبم اون فکر کرد میخوام بهش پول بدم گفت نمیخوام، خدارو شکر که گفت نمیخوام چون اگه میخواست من پولی نداشتم که بدم بهش، داغون شدم! زکریا میاد و بهش میگه مسابقه داره شروع میشه و شسو به طرف زمین میابقه میره. بهار میپرسه چیکار داشتی اومدی آزاده؟ آزاده میگه دیدم این دوتا همیشه دنبال منن گفتم اینسری من خودم بیام. افه میگه حتما ضرر زیادی دیدین که اومدین! کارتال میخنده که آزاده از کارتال میپرسه چند کلاس درس خوندی؟ بهار میگه رزومه میخوای واسه کار؟ آزاده میگه آره به کار مربوط میشه، لیلا میگه داداشم کار داره خودش اما کارتال میگه از پیشنهادت استقبال میکنم تا اول راهنمایی. آزاده میگه معلوم بود! لوله های آزمایشو چجوری آوردی؟ کارتال میگه تو کیسه های مشکی که نور اذیتش نکنه، آزاده میخنده و میگه لوله هایی که باید زیر ۴۰ درجه نگهداری بشه را با کیسه آوردی اینجا؟ افه میگه شما واسه پس گرفتن لوله ها اینجا نیومدین کارتون چیه؟ آزاده بهشون پیشنهاد همکاری میده که افه قبول نمیکنه اما کارتال قبول میکنه و همه تعجب میکنن آزاده میگه از آدم های جسور خوشم میاد و به افه نگاه میکنه و میگه و باهوش و بعد از تمام شدن حرفش میره.
بهار از کارتال میپرسه داری چیکار میکنی معلوم هست؟ کارتال میگه نداری نکشیدی بهار خانم و به اتاقش میره. بهار پشت سرش میره که کارتال باهاش دعوا میکنه که چرا در نزدی؟ ازت میخوام یه ذره از اون احترامی که واست میزارمو بزاری. افه میخواد بره که لیلا پیشش میره و بهش میگه نباید داداشمو تنها بزاری زنده بودنش از تحویل دادنش مهمتره واسم و سپس میگه درباره سوالتم هنوز تصمیم نگرفتم باید فکر کنم و میره. آزاده به دفترش میره و به نجات میگه فهمیدم پیداش کردم. نجات میپرسه کیو؟ آزاده میگه چشم آهوی کارتال دختر خیلی شیرینیه اگه بمیره خیلی ناراحت میشن، اینجوری زهرمو بهشون میریزم و دلم خنک میشه! کارتال سر قرار با آزاده میرسه که افه تو ماشینش میشنینه و میگه دلم نیومد تنهات بزارم و سعی میکنه منصرفش کنه اما کارتال کار خودشو میکنه که چتین روبروشون در میاد و میگه دارین موفق میشین وقتی اومده پیشتون یعنی به بن بست رسیده از نظر بایبارس و با همراهی کردن هر اشتباهش یعنی نزدیکتر شدن به بایبارس! کارتال به افه نگاه میکنه و میگه نظرت چیه؟ لیلا پنهانی به اداره پلیس میره، وقتی روبروی فرهان میشینه او بهش میگه چرا اینجوری رفتار میکنی لیلا؟ چرا میترسی ازم؟ لیلا میگه اینم شد سوال؟ فرهان میگه اگه به خاطر اون رفتارم میگی من میخواستم فقط باهم زندگی کنیم! لیلا میگه من و تو که اصلا نمیشه و جای تو یا اینجاست یا تیمارستان چون تو مریضی! و میخواد بره که فرهان میگه دست خالی میخوای بری پیش عمه ات؟ فرهان درباره نریمان بد حرف میزنه که لیلا عصبی میشه و میگه چطور درباره کسی که من بهش میگه مادر اینجوری حرف میزنی؟ فرهان میگه اون اصلا انسانیت نداره، شرف و وجدانم نداره! به خاطر عمه تو من مادرمو از دست دادم! لیلا میگه تو چیداری میگی؟ بازم دروغ داری میگی! کارتال و افه به سر قرار با آزاده میرن که چتین اونارو از دور میبینه. بایبارس پیش چتین میره. چتین با دیدن بایبارس میگه سلام پدر…