خلاصه داستان قسمت ۳۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران + تصویر
در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. سریال ترکیه ای Kardeslerim خواهران و برادران به کارگردانی سرکان بیرینجی داستان یک خانواده را روایت میکند. خانوادهای که علیرغم تمامی مشکلات و سختی ها سعی دارند هر طور شده کنارهم باشند و با تکیه بهم از پس سختیهای زندگی بربیایند. این سریال خانواده بودن،کنارهم بودن،بدی و خوبی را نشان میدهد. نویسندگی این اثر گول ابوس سرمچی می باشد. بازیگران این سریال جذاب عبارتنداز؛ Celil Nalçakan – Halit Özgür Sarı – Ahu Yağtu – Cüneyt Mete – Fadik Sevin Atasoy – Su Burcu Yazgı Coşkun و …
قسمت ۳۸۱ سریال ترکی خواهران و برادران
گوکچه میاد پیش برک و ازش میخواد جزوشو بده که آیبیکه میگه من هم جزوه ام کاملتره هم خوش خط ترم گوکچه ناچارا قبول میکنه و میره. تو کلاس استاد نمره هارو میخونه و عمر جا میخوره که ۴۰ گرفته از طرفی الیف جا میخوره که چجوری ۹۸ گرفته عمر میگه میخوام برگه مو ببینم که استاد قبول میکنه. بعد از کلاس عمر میره برگه را میبینه و دستخط اوگولجانو از اونجایی که میشناسه میفهمه که برگه هارو عوض کرده باهم او هیچی نمیگه و میره تو تریا و با اوگولجان دعوا میکنه و میگه تورو دیگه نمیشناسم! رفتی برگه منو با الیف جابه جا کردی؟ الیف میاد جلو ومیگه چرا منو قاطی این مسخره بازیاتون کردی و بعد از سرزنش کردنش میگه من دیگه نیستم تموم میکنم تو اون اوگولجانی که میشناختم نیستی دیگه و میره آیبیکه به خودش میگه واقعا دلم واسه داداشم تنگ شده.تو مسیر اورهان با شوال حرف میزنه و ازش میخواد حقوق دو ماهشو بهش یه جا بده و کم کم از حقوقش کم کنه تا بده به آیتن که بره خونه اجاره کنه شوال قبول میکنه.
مسابقه آشپزی شروع شده و سوسن بعد از درست کردن کیک به استادش میده تا تست کنه او خوشش میاد حسابی و بهش تبریک میگه سپس میگه به کلاسشون خوش اومدی میتونی ثبت نام کنی سوسن خیلی خوشحال میشه و عمر را در آغوش میگیره. آکیف ویلا را حسابی تزئین کرده و ثریا را میبره اونجا سورپرایزش میکنه او حسابی خوشش میاد و آکیف بهش دسته گلی میده که وقتی ثریا شاخه وسطو میاره بیرون ازش سکه آویزونه و میگه تو که پول نداشتی چیکار کردی؟ آکیف میگه که از نباهت امضاء گرفته و او خوشحال میشه. باغبان اونجا میخواد به دستور نباهت بره ویلا که میبینه چراغا روشنه و به خودش میگه مزاحمتون نشم یه وقت! و به نباهت زنگ میزنه او فکر میکنه آکیف تنهایی اونجا داره غصه میخوره و تصمیم میگیره که بره بهش بگه قرار نیست بمیره روانی میشه. اورهان با آیتن تو پارک نشستن و او بهش پولو میده و میگه که از شوال گرفته بهتره یه خونه بگیره و سریع برن از اونجا آیتن اعتراف میکنه که احساسم تغییری نکرده و ازت خوشم میاد اورهان جا میخوره و تعجب میکنه….