خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه)
در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی اوچ کوروش (سه سکه) را می توانید مطالعه کنید. با ما همراه باشید. سریال ترکی سه سکه یا سه قرون با نام انگلیسی بد پنی در ۱۰ آبان ۱۴۰۰ از شبکه Show TV آغاز و تاکنون ۱۱ قسمت ۱۵۰ دقیقه ای سریال پخش شده است.در سریال سه سکه بازیگرانی همچون نسرین جواد زاده در نقش بهار , اوراز کایگیلار اوغلو در نقش کارتال و آصلیهان مالبورا در نقش لیلا حضور دارند. این سریال به صورت دوبله فارسی از ۱ خرداد در روزهای فرد ساعت ۲۲:۰۰ از شبکه +gem series و از ۳ خرداد روزهای فرد ساعت ۲۳:۰۰ از شبکه gem series پخش خود را آغاز کرده است.
قسمت ۳۸ سریال ترکی اوچ کوروش
چتین به بایبارس میگه تو دوست نداشتی بیای بین مردمو! بایبارس میگه الانم دوست ندارم میتونیم بریم یه جای دیگه! چتین میگه نه مضطرب شدم همینجا خوبه!بایبارس میگه اگه بخوای زیاد عمر کنی، چتین میگه باید محتاط باشی میدونم. سپس بایبارس میگه اگه اون چیزیو که از عرفان قهرمان گرفتی بهم برگردونی جونتو میبخشم! کارتال به آزاده میگه بریم سر اصل مطلب، آزاده میگه میدونم شما کار نمیخواین شخص خودمو میخواین نه! اول نزیح بعد من بعدیشم اید کرکماز باشه و در آخر بایبارس! آزاده میگه خواستم بیاین تا توی اولویت بندیتون یه تغییر بدین اول کرکماز بعد من قول میدم بهتون کمکم بکنم! چنین به بایبارس میگه منم بهت یه فرجه میدم اونم این که بگی مادرمو چجوری باید پیدا کنم! منم جونتو میبخشم و بایبارس لیزرهای اسلحه هارو میبینه که روی خودشه و به چتین میگه من یه اشتباهی کردم! تو دقیقا عین خودمی! یه روز بخوام بکشمت خودت میفهمی چتین میگه تو هم همینطور بابا و میره. افه و کارتال از پشت شیشه همه ماجرارو میبینن. چتین با کارتال و افه میره. بیلا با شنیدن حرف های فرهان بهم ریخته و از اداره پلیس بیرون میاد و مدام به حرف های فرهان فکر میکنه. وقتی بیرون میاد اوکتای او را میبینه و میگه لیلا؟ بالاخره عمه ات کار خودشو کرد! فرستادت اینجا آره؟ لیلا میگه نه عمه خبر نداره خودم اومدم ببینم ماجرا چیه؟ اوکتای میگه حالا چیزی فهمیدی؟ لیلا چیزی نمیگه و میگه نه فقط ازم عذرخواهی کرد اوکتای میگه خیلی خوب اگه این بوده حتما همین بوده، دختر من به پدرش دروغ نمیگه! و باهم برمیگردن که لیلا عذاب وجدان میگیره. روشن با خودش شسو را به طرف خانه کارتال میبره و میگه دکتر نزاشتی ببرمت حداقل اینجا یخورده معاینه ات میکنن اما شسو میگه نه داداش باید برم! کار دارم دنبالم نیا داداش و میره.
شسو به طرف خانه پریهان میره که او با دیدن حال داغون شسو جا میخوره و با خودش به داخل میبره. لیلا وقتی به خونه میره اوکتای با نریمان با طعنه حرف میزنه که لیلا میگه من که گفتم عمه از چیزی خبر نداشته! سپس نریمان پیش لیلا میره و میگه چی گفت بهت؟ چی واست تعریف کرد؟ لیلا با ناراحتی بهش میگه پول گرفتی عمه؟ تو هم پول گرفتی؟ تو همه این مسائلو میدونستی و هیچی نگفتی عمه! زخم داداشمو دیدی دست بابامو دیدی و پول گرفتی؟ و شروع میکنه به گریه کردن که نریمان میگه اون روز دست بابات قطع شده بود و از خونریزی داشت میمرد! تو و کارتال بچه بودین و شاهین هنوز قونداقی بود! من دست تنها باید چیکار میکردم؟ چجوری بزرگتون میکردم؟ من پولو گذاشتم تو جیبم ولی خواب به چشمم نیومد منم رفتم پولو پرت کردم جلوشون ولی میدونی بعدش باهام چیکار کردن؟ قلبمو ازم کندن و بردن! من تاوان کارمو دادم. اوکتای تو اتاقش یاد حرف های نریمان موقع دعوایشان می افتد و دوباره به طرف کمد میره و میخواد نوشیدنی برداره بخوره که هالیده از راه میرسه و با دیدن نوشیدنی دوباره تو دستش جا میخوره و میگه چای آوردم بابابزرگ! بعد از رفتنش اوکتای به خودش میگه آه هالیده فقط تو این وسط هنوز به من امید داری و به خاطر رفتار هالیده نوشیدنی را سرجاش میزاره. کارتال به چتین میگه اون آدما کی بودن؟ چتین میگه آدم های بایبارس! هرازگاهی میان تا بکشن منو ولی نمی تونن! افه میگه بیخیال تو چی داری که نکشتت؟ چتین میگه چون یه امانتی پیش من داره! کارتال میگه اگه میخوای باهم همکار بشیم باید تو هم مثل ما هدفتو بگی بهمون سپس کارتال زخمشو نشون میده و میگه مثلا من دنبال تسویه حسابم افه هم دنبال عدالته! تو چی؟ چتین میگه ما فقط همکاریم چرا باید از زخمام بهتون بگم؟
کارتال و افه درباره کرکماز اوزش میپرسه که چتین میگه به تازگی درگیر برادرشه یکی باعث شده برادرش دیگه نتونه راه بره واسه همین درگیره اونه. کرکماز یه نفرو دستگیر کرده و میگه من هرکی هر بلایی که سرم بیاره را سر خودش میارم سپس برادر همون مرد را میاره و میگه راس یا چپ؟ اون مرد التماس میکنه که هر بلایی میخوای سرش بیاری سر من بیار اما کرکماز میگه حالا که نمیگی جفتش! کارتال و افه درباره حرف هایی که آزاده بهشون زده میگه که چتین میگه یه مشکلی هست اونم این که آزاده به کسی که راست میگه یا خیلی دوسش داره یا میخواد بکشتش پس حواستون باشه با طنابش ترین ته چاه! اگه میخواین این راهو برین باید تهشو هم ببینین! شسو به پریهان میگه هرجا میخوای کار کنی اونجا کار نکن! پیش کسی که پولتو نمیده کار نکن اما پریهان ناراحت میشه و میگه درد تو این نیست! درد تو حسادته! و میره شسو به خودش میگه درد من اینه که شوهر خوبی نشدم واست! نتونستم خوشبختت کنم! افه بعد از رفتن چتین به کارتال میگه درکت میکنم مشکلاتتو ولی این راهش نیست خیلی ریسکه! فردای آن روز بهار میبینه که کارتال رو کاناپه خوابیده پیشش میره و باهمدیگه حرف میزنن که روشن میاد و میگه یه مشکلی درباره شسو هست و کارتال میخواد بره که بهار میگه داشتیم حرف میزدیم! کارتال میخواد بره که بهار میگه اگه بری این موضوع همینجا تموم میشه! کارتال میگه چیزی بینمون شروع نشده بود که تموم بشه و میره بهار گریه اش میگیره. عزت پیش آزاده میره و آزاده میپرسه اسلحه ها کجاست؟ گم و گور شدی؟ بعد از کمی حرف زدن عزت ماجرای اون شب را برای آزاده تعریف میکنه. افه با رئیسش کنار دریا قرار میزاره تا تمام اطلاعاتی که فهمیده را درباره آزاده میگه بهش. رئیسش بهش پرونده های کرکماز و جانو میده و میگه اینارو میخواستی! سپس افه میگه یه نفر به نام چتین هم بهمون ملحق شده هیچی ازش نمیدونیم اگه چیزی فهمیدین بهمون بگین و میره….