خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی بابا + تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب برای طرفداران خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی بابا را گذاشته ایم، برای خواندن این مطلب ما را همراهی کنید. بابا Baba (عنوان انگلیسی: the father) یک سریال درام ترکی محصول ۲۰۲۲ با بازی Haluk Bilginer و Tolga Sarıtaş است که قسمت اول آن در تاریخ ۱۵ فوریه ۲۰۲۲ از شبکه Show TV منتشر شد. حال دوبله فارسی این سریال از شنبه تا چهارشنبه از شبکه جم سریز راس ساعت ۲۰ پخش می شود. داستان سریال پدر ما (بابا) در مورد امین ساروهانلی است که پدری مستبد است که وقتی تنها وارث یک ثروت قابل توجه می شود، برای حفظ خانواده اش تلاش می کند. آیا امین ساروهانلی در حفظ خانواده موفق خواهد شد؟

قسمت ۳۸ سریال ترکی بابا
قسمت ۳۸ سریال ترکی بابا

خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی بابا

الیف به بیرون میره تا ببینه سر و صدا برای چیه او با ایلهان دعوا میکنه به خاطر ضربه ای که به پای نگهبان زده و میگه تو معلوم هست داری چیکار می کنی؟ دیوونه شدی؟ او ازش میخواد تا به زنش خبر بده که بیاد بیرون اما الیف میگه بشرا اینجا نیست اما اگه هم بود نمیذاشتم با دیوونه ای مثل تو بیاد آنها در حال کل کل هستند که بشرا به اونجا میره الیف و ایلهان هرکدام‌شان بشرا را به طرف خودشان می کشند بشرا به آرامی به الیف میگه من می خوام با ایلهان برم الیف میگه دیوونه نشو حال و روزشو ببین! فکر کردی میتونی اینو تغییر بدی؟ این تغییر نمیکنه بشرا میگه حداقل تلاشمو که می کنم شاید شد. ایلهان وقتی میبینه بشرا میخواد باهاش بیاد خوشحال میشه و لبخند میزنه و او را سوار ماشین میکنه سپس به حالت تهدید گونه به الیف میگه دفعه آخرت باشه بین من و زنم قرار میگیری وگرنه هر بلایی سرت بیاد مقصرش خودتی. قدیر جان که دلش برای خانواده اش تنگ شده به زینب زنگ میزنه و ازشون میپرسه حالشون خوبه یا نه اوضاع شون چه جوریه؟ زینب با عصبانیت سرش داد میزنه و میگه برای چی به ما زنگ زدی؟ میخواستی چه جوری باشیم؟ هر کدوممون یه گوشه بی صدا گریه میکردیم قدیرجان میگه میام پیشتون اما زینب میگه نمیخواد بیای ما حالمون بدون تو خوبه همون جا که هستی بمون و تلفن را قطع میکنه. ایلهان صبحانه بشرا را به اتاقش می برد و میگه دیشب خیلی خوب خوابیدی عزیزم اما بشرا میگه تو خوب نخوابیدی بازهم کابوس میدی بازهم مادرتو صدا میزدی ایلهان انکار میکنه و میگه نه خوب خوابیدم اونا اثرات داروعه بشرا بهش میگه تو چند سالگی مادرتو  را از دست دادی؟ ایلهان ناراحت میشه و میگه ۸ سالگی بشرا میگه تجربه سختی بوده سنت کم بوده سپس دستانش را میگیره و میگه تنهام نزار ایلهان با مهربانی تایید میکنه اما بشرا دوباره حرفش و تکرار میکند ایلهان که منظورشو نفهمیده از اونجا میره‌.

امین و خانواده‌اش نشستن و برای ادامه زندگی و گذراندن روزمرگیشون برنامه میریزن زن ها میگن بهتره ما هم در کنار شماها کار کنیم امین میگه اول بذارین ببینیم ما مردها از پس مخارج بر میایم یا نه اگه نشد باشه قدیر به خاطر تهدید ایلهان به زنها میگه بهتره تا وقتی که مجبور نشدین برین بیرون تو خونه بمونین منور برای انداختن زباله ها به سر کوچه میره که خانومی جلویش را میگیرد و پیشنهاد میده که به خانه های ثروتمندان بره و خدمت کنه چون چند نفر را همینجوری به سرکار فرستاده و از روش سود برمیداره منور که به پول احتیاج داره قبول میکنه و میگه از همون روز میخواد کارش را استارت بزنه. منور به کبری زنگ میزنه او با دیدن شماره مادرش حسابی خوشحال میشه منور بهش اعتنایی نمیکنه میگه فقط زنگ زدم که بگم به خانواده گفتم میام تورو ببینم فقط خبر داشته باش و تلفن را قطع میکنه کبری به اجین زنگ میزنه و میپرسه که آدرس محله زندگیشون کجاست میخواد بیاد مادرش را ببینه. ایلهان به مهد کودک میره و وقتی سویل را میبینه باهاش سلفی میگیره و میگه داشتم میومدم دخترتونو تو باغچه ندیدم کجاست؟ سویل هول میکنه و میخواد بره سراغ دخترش که ایلهان بهش میگه آروم باش باید فهمیده باشی که من مشکلی با تو ندارم مشکلم با یه نفر دیگه‌ست سپس عکس را برای قدیر می فرستد کبرس به محله مادرش می رود و او را در حال تمیز کردن پنجره های خانه میبینه او جا میخوره و ازش میپرسه که اونجا داره چیکار میکنه؟ منور میگه دارم کار می کنم تا با دستمزدم به خانوادم کمک کنم.

کبری جا میخوره و میگه یعنی چی؟ یه نگاه به سر و وضعت بنداز یه نگاه به من بنداز! این درسته که این جوری خودتونو به این روز انداختین؟ اصلاً چرا رفتیم که این شکلی بشین؟ منور با طعنه بهش نگاه میکنه و میگه آره واقعاً! واقعا این درسته؟ و به کارش برمیگرده. عکس برای قدیر فرستاده میشه و او با دیدن عکس حسابی عصبانی میشه و با عجله به طرف مهدکودک راهی میشه یاشار برای کمک به خانواده‌اش ساختمان نیمه کاره را می بیند که کارگر ها در حال کار هستند او پیش اوستا میره و بهش میگه میتونه اون مشغول به کار بشه یا نه اوستا بهش میگه ما اینجا نیروهامون همه جوان هستند چون کار سنگینه کسی باید باشه که بتونه این کیسه ها را تا بالا ببره فکر نکنم شما از پسش بر بیاین! یاشار میگه من از بچگی در حال کار کردنم به ظاهرم نگاه نکنید از پسش بر میام قول میدم یک ساعت همه این کیسه ها را تا بالا ببرم سپس مشغول به کار میشه. یاشار بعد از مدتی کار کردن کمرش به شدت درد میگیره اما به روی خودش هم نمیاره و به کارش ادامه میده. قدیر وقتی به مهد کودک میرسه سویل را میبینه که گوشه ای نشسته و با گریه از قدیر سراغ دخترش را میگیره قدیر سعی میکنه او را آرام کنم. او در حال آرام کردن سویل است که ایلهان بهش زنگ میزنه و میگه خوب دیوونه شدی؟ و می خندد قدیر بهش میگه تو چه جور آدمی هستی؟ کارت به جایی کشیده که بچه می دزدی؟ زورت به بچه رسیده؟ اگه مردی اونو پس بیار با خودم تصفیه کن! ایلهان میخنده و میگه ولی من که بچه ندزدیدم! دیدم فقط هوس بستنی کرده بود عموهاش بردن واسش بستنی خریدن اگه از پنجره نگاه کنی میبینی که داره بستنی میخوره سویل با عجله به طرف پنجره میره و با دیدن اوزوم که در حال لیس زدن بستنیش است خیالش راحت میشه و به طرفش می دود و او را در آغوش می گیرد….

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی بابا (Baba) + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا