خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه را برای دوستداران این سریال قرار داده ایم. با ما همراه باشید. کارگردانی سریال ترکی عشق حرف حالیش میشه را از قسمت ۱ تا ۷ برعهده براک سایاشار و از قسمت ۸ الی ۳۱ برعهده موگه اورلار به سفارش شبکه Show Tv می باشد. سریال عشق حرف حالیش نمیشه محصول سال ۲۰۱۶ کشور ترکیه در ژانر درام عاشقانه و کمدی می باشد. بازیگران این سریال عبارتند از؛ بوراک دنیز ، هانده ارچل، اوزهان کاربی، اوزجان تکدمیر، مروه چاییران، سلیمان فلک، بولنت امراه پارلاک، دمت ‌گل، اسماعیل اگه شاشماز، بتول چوبان ‌اوغل، جم امولر، جم امولر، متین آکپینار، توگچه کارباکاک، اورن دویال، سلطان کوراوغلو کیلیچ، آلپ ناوروز، گوزده کوجااوغلو، متاهان کورو، الیف دوغان و… .

قسمت ۳۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

قسمت ۳۸ سریال ترکی عشق حرف حالیش نمیشه

عظیمه سلطان به دیدن مورات و دوروک می رود و جعبه ای را به مورات می دهد و می گوید:« بیا اینم چیزی که دنبالش بودی… » مورات با دیدن جعبه چشمانش پر از اشک می شود. دیدم که حیات و ابراهیم را تعقیب کرده با خود فکر می کند:« این هم با ابراهیم زندگی میکنه و تولدش رو هم مورات میگیره! باید ته و توی این قضیه رو در بیارم! » حیات تمام شب قبل از رفتن به تولد، با ناراحتی به دخترها می گوید که نمیداند چه باید بکند. ابراهیم از او می خواهد حقیقت را بگوید و برای این هم می تواند با او تمرین بکند تا جسارتش را پیدا بکند. حیات هم همین کار را می کند اما از ناراحتی اش کم نمی شود. صبح وقتی او همراه مورات به سمت جایی که مورات در نظر گرفته راه می افتد، به مورات می گوید:« من از ابراهیم هم خواستم بیاد اما قبول نکرد.» مورات می گوید:« میدونسته حتی اگه دعوتش کنیم هم خوب نیست بیاد! » حیات می گوید که ابراهیم پسر خوبی است و فقط به خاطر او وارد این موضوع شده اما مورات می گوید: «واسه تو بازی بوده ما هنوز نمیدونیم ابراهیم بهت حسی داشته یا نه! »

دخترها به همراه تووال و دوروک و کرم و مورات به ویلا می رسند. مورات از دخترها هم کارت شناسایی می خواهد که حیات با نگرانی به آصلی و ایپک می گوید: «من نمیتونم این کارو کنم وگرنه همه چیزو میفهمن! » ایپک می گوید که خودش این مسئله را حل خواهد کرد و با گفتن این که آصلی و حیات خیلی خسته هستند و به جای انها خودش کارت شناسایی اش را می دهد مسئله را حل می کند. وقتی قرار می شود کی با کی در اتاق بماند، دخترها فورا می گویند که انها با هم خواهند ماند و پسرها هم تصمیم می گیرند با هم بمانند! وقتی دخترها وارد اتاق می شوند تووال هم دنبالشان می آید و کادویی که برای حیات خودش طراحی کرده را به او می دهد. او لباس سفید زیبایی را تقدیم حیات می کند و خوشحالش می کند. بعد هم طبق برنامه ریزی مورات، جفت ها سوار تک دوچرخه می شوند و با هم در جاده می چرخند…. و بعد از آن با لباس های یک دست سفید که چشم پسرها را خیره می کند، به ساحل می روند و با هم خوش می گذرانند. دیدم شماره ی ابراهیم را از چائلا می گیرد و به او زنگ می زند و می گوید که در مورد موضوع مهمی می خواهد با او صحبت بکند که پشت تلفن نمی شود. بعد از این که ابراهیم خودش را می رساند، دیدم می گوید که مورات ادم خوبی نیست و باید مواظب حیات باشند چون ممکن است مثل او بازیچه مورات شده و بعد به گوشه ای پرت بشود! ابراهیم که این را می شنود نگران شده و می گوید:« من نمیذارم کسی به حیات صدمه ای بزنه! »

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا