خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی محکوم mahkum به همراه تصویر

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی محکوم را برای علاقمندان به این سریال قرار داده ایم. برای خواندن این قسمت از سریال ما را همراهی کنید. سریال ترکی محکوم سریالی در ژانر اکشن و درام است که به خوبی توانسته خود را در دل بینندگان و منتقدین جا کند. کارگردان این سریال ولکان کوجاتورک (Volkan Kocatürk) است و بازیگرانی چون اونور تونا، اسماعیل حاجی‌اوغلو و سرای کایا در آن بازی می‌کنند. پخش سریال ترکیه ای محکوم از ۱۴ دسامبر ۲۰۲۱ (۲۳ آذر ۱۴۰۰) از شبکه FOX آغاز شده است. سریال محکوم به صورت دوبله فارسی از شنبه تا چهارشنبه ساعت ۲۱ از شبکه mbc persia و تکرارش روز بعد ساعات ۰۹:۰۰ و ۱۶:۴۵ پخش می شود.

قسمت ۳۸ سریال ترکی محکوم
قسمت ۳۸ سریال ترکی محکوم

خلاصه داستان قسمت ۳۸ سریال ترکی محکوم

ساشا نگهبان پارک را به همراه خودش به خانه می برد و او را شکنجه می دهد و میگه چه کسی چاقو را برداشته؟ نگهبان میگه من اونجا نبودم نمیدونم رفته بودم ناهار بخورم! باریش عصبانی میشه و میخواد او را بکشد اما ساشا جلویش را می‌گیرد و ازش میخواد تا به اعصاب خودش مسلط باشه. فیرات در میخانه به شدت عصبانی است که نتوانسته دوباره چاقو را به دست بیاورد پاشا یکدفعه میگه میدونم الان وقتش نیست و اصلاً به موضوع الان ربطی نداره باید برم بدروم تا بلیطو پیدا کنم و پولو بگیرم. همه به غیر از قنبر که پول واسش مهمه مخالفت می کنند و میگن قرار این نبود که هرکسی بر سمت کار خودش قرار شد اول به هدف مشترکمون برسیم فیرات بهش میگه الان وقتش نیست در اولین فرصت یه راه حل خوبی پیدا می کنم تا بری بلیطتو بگیری و پولتو بدست بیاری. جمره که حسابی نگران خاله اش هست تو خونه منتظر اوست خبری بشه حتی به خاله دیگرش هم زنگ می‌زند و سراغ نازان را می گیرد او بهش میگه که اینجا نیومده بعد از چند دقیقه نازان به خانه می رود و جمره از دیدنش خوشحال میشه و او را در آغوش می گیرد و بهش میگه که چرا تلفنش جواب نمی داده؟ نازان با دیدن وضعیت توی خونه جا میخوره و میگه حتماً دزد به خانه آمده! جمره می پرسد که کجا بوده؟ نازان میگه پیش اون یکی خاله ات بودم جمره با کلافگی میگه به اون یکی خاله زنگ زدم ولی گفت اونجا نبودی و عصبی و ناراحت میشه که چرا نازان بهش دروغ میگه. او اسم یکی دیگه را می آورد و میگه پیش این رفته بودم سپس به اتاقش میره و پاکتی که تو کیفش بود را پنهانی زیر تشک تختش پنهان می کند. فردای آن روز وقتی فیرات از خواب بیدار میشه حاجی بهش میگه پاشا و قنبر نیستند و رفتن بیرون فیرات حسابی عصبی میشه به خاطر اینکه پنهانی و بدون اطلاع رفتن.

پاشا و قنبر سوار اتوبوس شدن تا به طرف آشنای پاشا بروند و با یه ماشین به طرف بدروم برن و پول را به دست بیارن. ساشا و باریش در شرکت هستند و در حال صحبت کردنن که طاهر وارد اتاق میشود طاهر بهش یه شماره پلاک میده و میگه شماره پلاک ماشینی هست که فیرات و همراهانش باهاش جابجا میشن. شماره پلاک ماشین را همان روزی که برایش تله گذاشته بودن برداشته بود طاهر به باریش میگه به خاطر کمک کردن جمره به فیرات هر چه سریعتر او را هم از شرکت اخراج کند اما باریش میگه فعلا موضوع فیرات مهمتره بعد از رسیدگی به فیرات سراغ جمره میره. فیرات در میخانه به خان بابا و حاجی میگه باید تا زمانی که این چاقو پیدا نشده نازلی دخترم را پیش خودم بیارم و نگه دارم سپس بهشون میگه من با بکیر نقشه کشیدم و باید من با حاجی تغییر ظاهر بدیم و به عنوان گل فروش وارد خانه باریش بریم. بعد از کمی صحبت کردن درباره نقشه اش با حاجی از آنجا میرود. بعد از رفتنشان یادگار با پریشانی و دلخوری پیش خان بابا میاد و بهش خبر کشته شدن ارول را که تو روزنامه چاپ شده را میدهد و بهش میگه که کنارش تصویر قاتلش را کشیدن و بهش میگه که شبیه توعه! خان بابا با دیدن خبر جا میخوره و میگه من نکشتمش! نازلی در خانه بی تابی میکند و غذا نمیخوره گوگل پیشش میره و متقاعدش می‌کند تا آروم شود و غذا بخورد چون سوپرایز داره واسش و میخواد یه جای خوب ببرتش فیرات و حاجی ظاهرشان را تغییر دادند و به سمت لابی ساختمان میرود آنها به نگهبان میگن از طرف باریش برای بوگه گل آوردیم.

نگهبان ها میخوان به باریش زنگ بزنند و این خبر را بهش بدم تا مطمئن بشن اما همان موقع بوگه با نازلی به لابی میان. نازلی با دیدن پدرش او را میشناسه و خوشحال میشه اما جلوی بادیگاردها به روی خودش نمیاره و خودشو کنترل میکنه. فیرات جلو میره و گلها را به بوگه تحویل میده نازلی از قصد موقع رفتن عروسکش را روی زمین میندازه فیرات بعد از رفتنشان عروسک را بر میداره و با لبخند به رفتنشان نگاه میکنه. باریش و ساشا پلاک ماشینی که طاهر بهشون داده بود را ردیابی می کنند و متوجه میشن که مالک ماشین بکیر است آنها به طرف ماشین بکیر میرن و او را تعقیب می کنند. بکیر در فروشگاه در حال خرید مواد غذایی است بوگع و نازلی در ماشین نشستن بوگه کاغذی که در دسته گل بود را بر می دارد و آدرسی که فیرات روی آن نوشته را میخواند فیرات ازش خواسته بود که تا نازلی را به اونجا ببرد. پاشا و قنبر در تعمیرگاه منتظر درست شدن ماشینی هستن که دوست پاشا تهیه اش کرده بود پاشا از دست دوستش عصبانی و کلافه است که چرا ماشین داغون و قدیمی و خرابی را واسشون تهیه کرده. مجاهد به همان تعمیرگاهی می رود که اونا اونجا هستن تا ماشینش را درست کند. پاشا و قنبر با دیدن مجاهد تعجب میکنند و با ترس پنهان می شوند تا آنها را نبیند…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال ترکی محکوم Mahkum + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا