خلاصه داستان قسمت ۳۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت از شبکه دو

در این مطلب از سایت جدولیاب خلاصه داستان قسمت ۳۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت را برای دوستداران این سریال قرار داده‌ایم. این سریال پرطرفدار هرشب ساعت ۲۱:۱۵ در شب های ماه مبارک رمضان از شبکه دو سیما پخش می شود. سریال از سرنوشت یکی از مجموعه های جذاب و مخاطب پسند یک دهه اخیر صدا و سیما بوده است که مورد استقبال مردم قرار گرفته. بازیگران این فصل از سریال عبازتنداز؛ حسین پاکدل، دارا حیایی، کیسان دیباج، فاطمه بهارمست، مجید واشقانی، لیلا بلوکات، ساناز سعیدی، سولماز غنی، نگین صدق گویا، سیدمهرداد ضیایی و مائده طهماسبی و… .

قسمت ۳۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت
قسمت ۳۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

قسمت ۳۸ فصل چهارم سریال از سرنوشت

هاشم لباس مهمانی می پوشد که دهشت با دیدن او میگه به به داداش هاشم تیپ زدی! کجا به سلامتی؟ هاشم بهش میگه کار خیره او میپرسه کار خیر یا امر خیر هاشم ازش میپرسه چه فرقی داره دهشت میگه کار خیر برای دیگران امر خیر برای خود آدم. هاشم میگه کار خیر واسه خودم و از اونجا میره. سپس خرید میکنه و به طرف خانه خاله پوری میره. وقتی اونجا میرسه قاب عکس داداش اسماعیل را برمیداره و به خاله پوری میگه دیدی خاله بعضی دلتنگی ها خوب نمیشن تازه وقتی عکسشو می بینیم بیشتر هم میشه خاله پوری پیشش میاد و میگه چرا انقدر زحمت کشیدی؟ دستت درد نکنه. هاشم در جواب میگه در قبال کاری که می خواین برام بکنیم هیچ ارزشی نداره. او میپرسه که چهه کاری؟ هاشم میگه امر خیر می خوام یکبار دیگه واسم پادرمیونی کنید خاله پوری خوشحال میشه چون فکر میکنه نغمه را میگه و بهش میگه آفرین پسرم بالاخره شما جوونا هم باید سر و سامون بگیرین بالاخره یه خبر خوب به گوشم رسید. نغمه که در اتاقش هست پشت در ایستاده و گوش میده که اونا چی میگن با شنیدن این حرف از هاشم قند تو دلش آب میشه و حسابی خوشحال میشه.

هاشم میگه آره دیگه خاله می خوام برام آستین بالا بزنی و بیاین و آرام خانمو برام خواستگاری کنین. خاله پوری با شنیدن اسم آرام شوکه میشه و از با حالت تعجب می پرسه کی؟ هاشم میگه آرام، اسمش قشنگه نه؟ خودش هم مثل اسمش خیلی آرومه، خیلی فرق میکنه. نغمه با شنیدن این حرف انگار سطلی پر از آب یخ رو سرش ریختن شوکه میشه و به آرامی اشک میریزه میکنه. خاله میگه چرا همچین چیزی ازم میخوای؟ چرا به جای این همه آدم اومدی سراغ من؟ هاشم میگه چون همونجوری که آقا خندان برام پدری کرده شما برام مادری کردین گفتم شاید دوست داشته باشی یک بار دیگه برای پسرتون پا پیش بزارین البته بهتون حق میدم که نخواین ولی دوست دارم که شما هم بیاین. نغمه در اتاق تمام سعیش را میکند تا خودشو کنترل کنه و پنهانی گریه می کند هاشم میگه اگه هم نیاین ناراحت نمیشم حق هم دارین و بعد از کمی صحبت کردن از اونجا میره. بعد از رفتنش نغمه با چشمانی گریان پیش مادرش میاد و میگه این مرتیکه چه جوری روش میشه و بیاد همچنین تقاضایی ازت بکنه؟ پس شرم حیا کجا رفته؟

خاله پوری که متعجبه بهش میگه ولی دخترم اصلا نفهمیدم چی شد نمیدونستم باید چی بگم! سپس به نغمه میگه حالا تو خودتو اذیت نکن دخترم به خودت فشار نیار. نغمه در حالی که داره گریه میکنه میخنده و میگه ناراحت؟ من اصلا ناراحت نیستم من از الان به بعد خوشحال ترین دختر روی زمینم میدونی چرا؟ چون تکلیفم با خودم مشخص شده و به مادرش میگه از این به بعد اسم این مرتیکه را تو خونه نمیارین سپس قسم میخوره که اگه بشنوه یک لحظه هم تو این خونه نمیمونه و با عصبانیت به اتاقش میره. فردای آن روز شاهین و مینو به سر قرار با دستیار فرزام میرن. شاهین از مینو میخواد تا نزدیک نیاد و همانجا بماند تا خودش بره به کارها رسیدگی کنه و پولو بگیره و بیاد مینو ازش میپرسه که این کیه که همچین مقدار پولیو میخواد بهت بده؟ دلیلش چیه؟ شاهین میگه برسیم اونور همه چیزو واست توضیح میدم و به داخل ماشین میره. نوچه فرزام ازش میپرسه اون یکی همراهت کو؟ شاهین بهش میگه یه جای امنه که اگه تا ده دقیقه دیگه از این ماشین خارج نشدم فیلم هایی که نباید پخش بشه هم پخش کنه هم به پلیس تحویل بده.

او به شاهین میگه این حرف ها به دهنت نمیاد و پول هارو بهش تحویل میده. کمی با فرزام به صورت آنلاین صحبت میکنه سپس شاهین بهش میگه اگه مجبور نبودم و پول هامونو نمی دزدیدند هیچ وقت بهتون زنگ نمیزدم مطمئن باشین وقتی رسیدم اونوقت تمام فیلم هایی که دارمو پاک می کنم سپس پیش مینو برمیگرده و با همدیگه به یک سوئیت میرن. فرزام به نوچه اش میگه که تعقیبش کنه. شاهین به مینو میگه همیشه با خودم میگفتم اینایی که زمین میخورند چه جوری دوباره بلند میشن؟ چه حسی دارن! ولی الان متوجه شدم که سرپا شدن چه حس خوبی داره!. مینو با کلافگی بهش میگه آره. شاهین میگه یادم باشه وقتی ازدواج کردیم مسافرت هامون بیشتر از ۳ روز نشه چون خیلی بداخلاق و بد عنق میشی و میخنده مینو تایید میکنه و بهش میگه آره چون احتمال داره دوباره بری از یه سری آدما که من نمیشناسم پول بگیری شاهین با کلافگی میگه که چرا تمومش نمیکنی؟ اینقدر کشش میدی؟ مینو با عصبانیت میگه چون حرفات همش داره عوض میشه اول برمیگردی میکه یه مقدار پول کمی مامانت فرستاده بعد وقتی رحیم کل پولتو میدوزه میگی که مقدار پول خیلی زیاد بوده حالا هم رفتی از این نفری که من نمیشناسم پول قرض کردی!

شاهین میگه یعنی انقدر ارزش ندارم که بتونم پول جور کنم؟ مینو میگه تو ایران؟ نه وقتی تو ایران هیشکیو نداری جز منو این مقدار پولی که الان دستته خیلی بیشتر از ارزشته! شاهین از توضیح دادن طفره میره. هاشم به آرایشگاه میره سپس به خرید کت و شلوار و حاضر میشه و به سمت خانه خاله پوری حرکت میکنه. وقتی میرسه تمام مدت با خاله پوری با صدای بلند صحبت میکنه و میگه که کت و شلوار مارک خریده و بهترین دسته گل و گرفته خاله پوری میره حاضر بشه که هاشم بهش میگه تازه میخواستم ازتون خواهش کنم که به دخترتون بگین بیاد واسم خواهری کنه. نغمه که تو اتاق بود با شنیدن این حرف از کوره در میره و با عصبانیت پیشش میره و میگه که چقدر وقیحی که همچین چیزی میخوای از من! سپس با هم دیگه بحث می کنند که هاشم بهش میگه منم مثل تو وقتی گفتی ازدواج کردم دروغ گفتم فقط تنها دلیلم این بود که میخواستم اون حسی که من تجربه کردمو تو هم تجربه کنی تا بفهمی که چه دردی کشیدم. هاشم بعد از دعوا کردن با نغمه از خونه بیرون میاد. نغمه گل و شیرینی را تو سرش میزنه و خودش به اتاقش برمیگرده و مثل ابر بهار گریه میکنه…

بیشتر بخوانید:

خلاصه داستان قسمت اول تا آخر سریال از سرنوشت ۴ + عکس

۰ ۰ آرا
امتیازدهی به مقاله

ایمیل برای اطلاع رسانی
بهم خبر بده
guest
0 نظرات
Inline Feedbacks
نمایش تمام کامنتها
دکمه بازگشت به بالا